سه، هیچ به نفع نویسنده
یادداشت مائده یزدی فر برای رمان ارتداد در هفتمین نشریه تلگرامی هفت راه
“از شک، وقتی دور و بر تو بچرخد، بیشتر میترسم.”
“ارتداد” بیشتر از اینکه شبیه کتاب و رمان باشد، سفری است خیالی و وحشتناک در عمق تاریخی دستکاری شده و وهم آلود. عاشقانهای سیاسی، در بطن روزهای مبارزه. ماجرای عاشقانهای ناکام در توالی هراسناک حوادث. در جهان ارتداد، ۲۲ بهمن ۵۷، نه روز پیروزی انقلاب، که سیاهترین و تلخترین روز تاریخ ایران است. روزی که بوی حادثه و بوی خون در هم میپیچد و شکستی سخت را در متن پیروزی رقم میزند.
ارتداد، دست فرمان تاریخ را عوض میکند و تصویر آیندهای بدون امام و انقلابی شکست خورده را برای ایران به تصویر میکشد.
روزهایی بدون خمینی که جزئی از تاریخ ایران است.
ارتداد روزهایی مملو از شَک را در تاریخ معکوس ایران روایت میکند. شَک، زاییده شوک است. شوکی ناگهانی از برباد رفتن رویای شیرین انقلاب، شوک از مرگ ناگهانی و مشکوک امام، شوک از نابود شدن نهضت… شوکی که گروهی را به افسردگی و گروهی دیگر را به جنون میکشاند. شوک، شَک برانگیز است و شَک همان آفتی بود که مانع رشد مجدد گیاه روینده نهضت امام شد…
ارتداد ناتوانی ما را در برابر “زمان” به وضوح روایت میکند. ناتوانی در برابر حوادث، در برابر فتنه، در برابر بلا… بلا را ما انتخاب نمیکنیم. بلا خودش سر زده میآید و ماهیچههای کرخت و خوابآلود تاریخ را به تحرک وامیدارد. بلا میآید تا تاریخ زخم بستر نگیرد و این ناتوانی بزرگ ماست که نمیتوانیم به عقب بازگردیم تا جلوی حادثهای را بگیریم یا آن را به شکل دیگری رقم بزنیم.
روایت و سوژهی بکر و دستنخورده ارتداد، راوی را سه هیچ، از مخاطب جلو میاندازد و جهانی تخیلی را برای خواننده خلق میکند و خواننده را وادار به خیالپردازی، درباره شکل دیگری از حادثه و آیندهی مبهم بدون انقلاب میکند…
“حادثه میتوانست شکل دیگری داشته باشد؛ میتوانست. ولی ندارد”