انسان،زندانی غریزه یا زندانی “پلتفرم”؟

هانيه علي نژاد
در عصری که سایه‌ی سنگین و تنفرآمیز نظام سرمایه داری بر همگان آشکار است، “پلتفرم” فیلمی به کارگردانی گالدر گازلتو اوروتيا، از جهانِ طبقاتی می‌گوید که بيشتر محصول کنش ساكنان آن است و نه ساختارِ اشتباه سيستم.
اين فيلم مفاهیمی را بازگو میکند كه بدیع و نو نیستند اما نكات مهمی هستند كه با يك زاويه نگاه جديد روايت میشوند و برای همین ویژگی است که مورد توجه مخاطبان عام زیادی قرار گرفته است.
فیلم گالدر گازلتو، در نگاه اول از لحاظ ميزانسن ايده جالب و خلاقانه ای دارد؛ اما مسئله ای كه به فيلم آسيب زده تا نتواند به عنوان اثری تراز اول در سینمای جهان شناخته شود فيلمنامه آن است.
اولين ساخته ی اين كارگردان اسپانيایی اساسش بر بیان استعاره ای از جهان پیرامون است که یادآور نوع روایتگریِ فیلمهای موفق بسیاری در تاریخ سینماست از متاخرین میتوان به آثار نولان و آرنوفسکی اشاره کرد و در بین کارگردانان برجسته قرن۲۰ به برگمان و کوبریک،اما در پلتفرم اين نمادها و مفاهيم استعاره ای آنقدر روشن و بدون ظرافت انتخاب شده اند كه به نظر ميرسد كارگردان آشنايی كافی برای كار كردن در اين مديوم را ندارد؛ شايد به اين خاطر كه نوع نگاه كارگردان، يك دريچه سينمايی نيست و صرفا تمثیل و استعاره است از زندگی اجتماعی و  فيلم بر چند گزاره و مفهوم جامعه شناسي، روانشناسي و فلسفی بدون هیچگونه قصه گویی خاصی خلق شده است.
فیلمساز با استفاده از مفاهيم و ديالوگهای نمادين، صرفا در تلاش برای بازتاب وضع موجود جامعه بشری است و نه درك عميق و ریشه ای مشکلات آن.
اين نگاه کم عمق و سطحی در خلق كاراكترها هم نمود پیدا میکند به گونه ای که ما در پلتفرم نه با شخصيت بلكه با تيپ های مواجه هستيم كه هر كدام نماينده يك قشر خاصی در جامعه هستند؛ از گورنگ، شخصیت اصلی فیلم که نماد گروه روشنفکران است تا زنی كه كارمند اين زندانِ عجیب عمودی بوده یا حتی سیاه پوست مذهبی صوفی مسلک هیچ کدامشان از تیپ فراتر نمیروند و برای ما نمود خارجی باورپذیر پیدا نمیکنند.
اما از نکات مثبت فیلمنامه اشاره به مفهوم فقر است؛ فقر دردِ مشترك ميان اين كاراكترها و طبقات این حفره ی رعب انگیز است.
تمامی مردم این حفره بالواقع فقیرند! چه آنانكه در طبقات آخر به سر می برند و از گرسنگی میمیرند و چه آنانكه در طبقات اولیه هستند و هربار با سكوی پر رنگ و لعاب مواجه ميشوند؛ آنها نیز فقیرند. چرا كه آنها هم حداقل يكبار طعم گرسنگی در قعر اين حفره را چشيده اند و ميدانند در طبقات پايين چه ميگذرد اما به محض وارد شدن به طبقات بالا همه چيز را فراموش ميكنند و تسليم حرص و طمع خود ميشوند؛ با آن كه ميدانند جايگاهشان دائمی نيست اما به پايينی ها با ديد تحقير نگاه ميكنند و حاضر به کمک به فرودست خویش نیستند. فقر این گروه اما نه از جنس مادی بلکه فقر فرهنگی و اجتماعی است. ما با آدمهایی مواجه هستیم که نه صدایشان به بالاتر از خودشان میرسد و نه پایین تر. آدمهایی که خود میدانند جایگاه و طبقه شان چندان دوامی ندارد و ممکن است چشم باز کنند و ببینند در پایین ترین و عمیق ترین طبقه این حفره باشند. مردمی که همه از یک جنس اند اما در يك كلام به خودشان رحمی ندارند و ساختار اجرایی و آموزشی سیستم چنان اثری بر آنها گذاشته که حاضر به هیچگونه تغییر، تحول و اعتراض برای بهبود وضع اسفناک خود نیستند؛ و در دل اين زندان شخصيت متفكر و انديشمند داستان تصميم ميگيرد ” دن كيشوت” اين حفره طبقاتی باشد و با فرد سياهپوست مذهبی، بهارات، متحد ميشوند تا به نوعی عدالت اجتماعی از جنس تفکرات کمونیستی را بوجود اورند البته اینجا شاید ما شاهد اتحاد روشنفكران و مذهبيون جامعه برای بهبود شرايط هستیم.
اما عليرغم تلاش هايشان برای حل مسئله با گفتگو، پي ميبرند كه گاهي تنها راه مقابله با دنائت و طمع انسان ها استفاده از زور و خشونت است. همانقدر كه تمام اهالی اين زندان خشمگينند و كاگردان هيچ ابايی در به تصوير كشيدن اين خشونت نداشته، گورنگ و بهارات براي برقراری عدالت اجتماعی مد نظر خود، از هيچ خشونتی دريغ نميكنند. چرا كه پلتفرم میگوید که این غریزه آدمهاست که آنهارا به این فقر کشانده است. سیستمی که در آن ” بالایی ها” و مسئولين زندان، يك سكوی رنگارنگ از هر نوع غذايی باب میل زندانیان حفره باشد تهیه میکنند به طوری كه غذا به اندازه كافی برای همه موجود است و اگر خوب تقسیم شود و هرکسی به میزان نیاز و سهم خود بردارد به همه میرسد، اگر وضعیت بدین شکل بغرنج است به این دلیل است که خوی حیوانیِ غریزه انسان زورش به منطق و عقلانیتش میچربد.
چه آنجا که برای سیرکردن شکم بر همه غذاها دست میبرند، چه آنجا که از شدت گرسنگی حاضر به خوردن گوشت هم نوع خود میشوند و چه آنجا که شخصیت اصلی به عنوان یک روشنفکر کاغذهای کتابی را که تنها انتخابش بوده برای آوردن به این حفره، می بلعد. همه اشاره بدان دارند که غریزه بر همه چیز فائق میشود و تنها راه مقابله با آن اعمال خشونت است‌.
البته در نهايت اين خشم برای آگاه سازی و بيان اعتراض به حاکمان سیستم(یا شاید خدا)از فرستادن يك کودک به طبقه بالا استفاده ميكند كه بیانگر نگاه امیدوارانه کارگردان به اصلاح جامعه توسط نسل آینده ی بشریست؛ اما حتی براي بيان اين عقيده و پايان بندی فيلم نیز خوب عمل نكرده است و پیام ان ابتر و ناقص میماند
پلتفرم تلاش بسیاری میکند تا از ابعاد جامعه شناختی و روانشناسی ماهیت فعلی بشر را به انسانها نشان بدهد تا بلکه موجب تلنگر آنها شود؛ اين فيلم همه چيز را در ذات پست انسانی خلاصه ميكند و همه انسان ها را صرفت دارای روحیه دنائت و وحشي گری ميداند بطوریکه حتی خود شخصيت قهرمان اصلی فیلم نیز از اين قاعده مستثنی نيست و مع الاسف از اين بالاتر نميرود. نقدش را در همين حد نگه ميدارد كه اگر طبقه بورژوا و ثروتمند، به حد خودش قانع باشد و حرص نورزد، عدالت برقرار ميشود. نگاهی كه انگشت اتهام را تنها به سمت خود مردم و ساكنين گرفته است و از خودش نميپرسد اين حجم از وحشي گری و خشونت براي سيری شكم، از كجا آمده است؟ چطور به اينجا ميرسد كه اخلاقيات زير پا له ميشود؟
همه ی این نكاتی که فيلم از دریچه جامعه شناسی میگوید و بد هم نمیگوید تنها یک بعد ماجراست. در کنار مردم، خود سیستم و ساختار هم طبیعتا مشکل دارد. اما پلتفرم فیلمی است که به یک طرف این ماجرا یعنی مردم نگاه میکند.
تنها خرده اي كه فيلم به صاحبان قدرت ميگيرد، به ناآگاهی آن هاست. حتی وقتي  زن كارمند زندان، خود وارد حفره ميشود، به عنوان كسی كه از دل سيستم به جامعه وارد ميشود، با واقعيت های درون حفره روبرو ميشود و برای اصلاح آن تلاش ميكند. اما سیستمی که به اندازه کافی غذا برای همه طبقات میگذارد و حتی در مصاحبه اولیه با زندانیانش از آنها درخصوص غذای مورد علاقه شان پرس و جو میکند، سیستمی که دقت نظرش به حدی بالاست که اگر کسی در طبقه ای غذایی برای خود نگه دارد آگاه میشود و يا اگر در طبقه ای كسی زنده نباشد، سكو در آن طبقه نمی ايستد چطور نمیداند در آنجا چه میگذرد؟ آن هم سيستمی كه حتي به وجود يك مو در غذا، حساس است! قطعا اين سيستم نمي تواند ناآگاه باشد و نگاه یک جانبه کارگردان این شائبه را به وجود می آورد که فیلم در جهت جانب داری از صاحبان قدرت است و سعی در تطهير نظام تبعیض اورِ سرمایه داری دارد.
پلتفرم يك اثر لايه ای است كه ميتوان هر لايه را به طور عميق تر مورد بررسي قرار داد. اما بااين حال مثل بیشتر فیلم های با موضوع اختلافات طبقاتي، فقط طرح مشکل است. تمام نمادها و استعاره ها سعی در بیان ایدئولوژی نویسنده و کارگردان دارد اما این ایدئولوژی ته ندارد ناقص است و متاسفانه بی حاصل و میوه که به نتیجه ای نمیرسد و دليل عمده ی آن مي تواند پايان بندی نامناسب فيلم باشد که برای اصلاح نسل فعلی راهکاری نداده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا