روایتی از تنهایی، نبوغ، فروپاشی و افتخار
کیاوش کلهر
دختری در اثر سانحهای یتیم میشود و ادامه زندگیاش قرار است در یتیمخانه رقم بخورد و سریال ماجرای زندگی این دختر از یک کودک یتیم تا قهرمان شطرنج است.تعریف یک خطی سناریوی مینی سریال «گامبی وزیر» چندان فریبنده به نظر نمیرسد که با اشتیاق به دیدنش شتافت. اما دیدن تنها یک قسمت از هفت قسمت سریال کافی است تا به آسانی در برابر وسوسه دیدن ادامه سریال تسلیم شد. چه چیزی گامبی وزیر را چنین غیرمنتظره به یک اثر پر مخاطب و جذاب بدل کرده است؟
ویلیام جیمز در جایی نوشته است «اگر به لحاظ مادی امکانپذیر بود، بدترین مجازاتی که میشد برای فردی در نظر گرفت این بود که همه پیوندهای اجتماعی شخصی را بگسلد چنانکه دیگر هیچکس در جامعه توجهی به آن شخص نداشته باشد.» مخاطب با تنهایی دردناک و نادیدهانگاری «بت» و به قول جیمز وضعیت گسست از تمام پیوندهای اجتماعی و نگاههای سنگین همسالانش تا اندوه قرار گرفتن در مرز انحطاط در اوج نبوغ همراه میشود و «داستان» را دنبال میکند. گامبی وزیر دست مخاطب را میگیرد و با داستان شفاف، روان و حتی در پارهای از موارد قابل حدس پیش میبرد و آنچه مخاطب را چنین جذب میکند همین توان بالای داستانگویی است.
شخصیت «بت» نمادی است از توان صعود در نظام اجتماعی در عصر طلایی دهه 60 آمریکا به مدد توان فردی و هوش شخصی به رغم تمام محدودیتها و مشکلات که در هالیوود بدل به فرمولی اثرگذار، موثر و تکرار پذیر شده است.
گامبی وزیر در پرداخت ظرایف یک شخصیت انسانی چنان با مهارت عمل میکند که تنهایی «بت» در یتیمخانه، احساس یاس و فقدان مرگ مادرخواندهاش، احساس ناامیدی و در نتیجه افراط در عشرتطلبی را برای مخاطب قابل درک و باورپذیر میکند.
سناریو اما نگاهی شفاف به مضامین سیاسی فرهنگ آمریکایی در برابر جمعگرایی شوروی نیز دارد. «بت» طعنه میشنود که ما آمریکاییها میبازیم اما روسها میبرند چون تیمی کار میکنند اما در نهایت باز هم برنده این جدال «فرد» آمریکایی است.با اغماض میتوان رگههایی از ایدههای فمنیستی نیز در خلال داستان تشخیص داد. اما نهایتا گامبی وزیر سیر تحقق یک رویاست که در آن مخاطب چنان خود را با توان و نبوغ «بت» همراه و همقدم میبیند که حالا عبارت «چگونه شطرنج بازی کنیم؟» با خود زمزمه میکند.