” خانم آمریکا “، تلاشی از جنس هالیوود برای یکپارچگی زنان
سمانه صالح طبری
مینیسریال ” خانم آمریکا ” و اصطلاحا ” خانم آمریکایی “به کارگردانی رایان فلک و آنا بودن، درباره کشمشهای سیاسی زنان در طول تاریخ برای به تصویب رساندن متمم حقوق برابر است و به معرفی دو طیف تاثیرگذار بر این متمم ( محافظهکار به رهبری فیلیس شلفلی و فمینیست) میپردازد، که در هر کدام از این دو طیف زنان دارای تفاوت فکری و رفتاری با یکدیگر هستند اما بنا به هدفشان دورهم جمع میشوند.
در واقع هر زن در ” خانم آمریکا” شیوه خاص خود را در این مبارزه دارد. مهمترین و هوشمندانهترین کاری که سازندگان ” خانم آمریکا ” انجام دادند، شروع فیلم با فیلیس شلفلی و محوریت قرار دادن زندگی اوست.
شاید اگر این شخصیت را منفور و سیاه نمایش میدادند، سادهتر و مورد انتظار مخاطبان بود اما تیم سازنده این سریال ریسکی را متحمل شدند که شاید همراهی بخش مهمی از مخاطبانشان یعنی فمینیستها را از دست میدادند، آن هم در زمانهای که نه فقط خود زنان بلکه خیلی از مردان هم به دفاع از حقوق و ارزشهای آنان برخاستند.
فیلم با پرچم آمریکا و تشعشعات نور آتش دور این پرچم آغاز میشود تا بگوید مهم درخشش آمریکاست با همراهی همه، از هر طیف و تفکری و میتوان دریافت که دلیل عمده این ریسکپذیری، همراهی تمام زنان است.
از اینروست که فیلییس شلفلی را سیاه نمیبینیم، بلکه با لبخند، لباس زیبا و مروارید به گردن وارد میشود .
این نُما، در نظر اول امتیاز مثبتی برای یک ضدقهرمان است اما سازندگان ” خانم آمریکا” از ارائه این تصویر نترسیدند و از تکنیک بیطرفی هالیوودی استفاده کردند.
بدین شکل که گویا نویسنده نظری نمیدهد و فقط به تصویر میکشد بلکه مخاطب، نظر تیم سازنده به ویژه نویسنده و کارگردان را با شخصیتپردازی بسیار قوی، در خِلال داستان، دیالوگهای کلیدی و هوشمندانه و حتی تبلیغاتی که در پسزمینه تصویر پخش میشود، درمییابد.
در خانم آمریکا نیز چنین است، حضور اولیه فیلیس شلفلی در این سریال با لبخندی که اسمش را میهنپرستانه نامیدند و در مراسمی مانند دختر شایسته نشاندهنده نیاز این زن به توجه، دیده شدن و تحسین است که ساختار فکری آمریکا در دهه 1970، او و زنان دیگر را با عبارت “همسرِ…” میشناسند!
همین نکته است که باعث سرشکستگی زنان خانهدار میشود که به صرف خانهداری به آنان ارزش و احترام گذاشته نمیشود و تمجید مردان اطرافشان معطوف به آشپزی و ظاهر آنهاست.
ما از همان سکانسهای اولیه میفهمیم که فیلیس شلفلیِ مخالف شیرخشک، برای رشد و کسب جایگاه ویژه تلاش میکند اما در قالب یک زن خانهدار، تا از سایه همسرش خارج شود زیرا همه و حتی خودش باور دارند که اگر شلفلی دیده میشود به خاطر همسرش است.
نگاه، سکوت و بازی بینظیر کیت بلانشت، این حس را به ما منتقل میکند که خود او نیز از درون رضایت ندارد و از همینرو است که درک شلفلی در سکانسهای اولیه سریال مشکل نیست و گاه مخاطب حتی با حرفهایش مخصوصا اولین سخنرانیاش درخصوص انتقادی که لیبرالها از زنان خانهدار میکنند، موافق است.
شلفلی زمانی حس میکند دارد به او خوش میگذرد که حق اظهار نظر دارد، زنی که حتی برای داشتن هیجان باید از همسرش عذرخواهی کند و همسرش که در جلوی نامزد کنگره شدنش را نمیگیرد اما با تاکید بر نقش خانه و خانواده، عملا راهی برایش باقی نمیگذارد.
این همان تکنیک بیطرفی هالیوودی است که از هر دو طرف برایت میگوید اما این اِلِمانها و تصاویر هستند که در نهایت تو را هواخواه گروه خاصی میکنند و در آخر پرچم یک طرف را بالا میبرد اما آرام و صبورانه تا طرف دیگر خیلی دردش نگیرد.
تکنیکی که نشان میدهد زندگی فیلیس شلفلی با تفکراتش تناقض دارند، تناقض همان تکه پازل مهم این مینی سریال که اگر نبود شخصیتهایش کامل و باورپذیر نمیشدند.
شلفلی افتخار میکند زنی خانهدار است و تحسین میشود از اینکه با 6 فرزند فعال است و کتاب مینویسد اما میبینیم که عقایدش از درون تهی است زیرا حتی به درد زندگی خودش هم نمیخورد.
او فرصت نگهداری از فرزندانش را ندارد، فرزندانی که حتی با او موافق نیستند و عمه بچهها از آنها محافظت میکند، عمهای که به دلیل تجرد احساس مفید بودن نمیکند زیرا زنان دیگر حتی شلفلی، زنان بیوه یا مجرد را در جلساتشان مسخره میکنند و بچهداری را کار مفیدی میدانند.
این زن محافظهکار با متمم حقوق برابر مخالف است اما با سقط جنین به عنوان مهمترین دغدغه موافقان این طرح نمیجنگد ، گویی خود هم از درون آن را باور دارد و به قول فمینیستها بهانهای واهی مانند سربازی رفتن زنان را میآورد.
شلفلی که در ابتدا تصویر زیبایی از او داریم، اعتماد به نفس دارد، معتقد است هیچ وقت نسبت به او تبعیض قائل نشدند، زندگی موفقی دارد و تصور میکند همسرش او را برای افکارش انتخاب کرد، درمییابد که این جوانی و زیباییاش بودکه عامل ازدواجش شد!
” خانم آمریکا ” با موسیقی خوب، طراحی صحنه و لباس عالی، مینیسریال است و با جهان مدرن امروز همخوانی دارد و به همین دلیل هم سازندگانش با فضای بیطرفی اثرشان را شروع میکنند زیرا هدف مهمتری دارند، عموم زنان و یکپارچه کردن آنها زیر پرچم هر حزبی که میخواهند باشد و با هر اسمی.
از اینرو است که حتی اشتباهات و تناقضات فمینیستها را هم به تصویر میکشد. زنانی که به امید رسیدن به مطالباتشان از مردان سیاست بازی میخورند و حتی حاضرند برای دستیابی به آرمانهایشان، بهشان تعرض شود!
تناقضی عجیب با تفکرشان که از ارزشگذاری بر زنان و حقوقشان دم میزند! ” خانم آمریکا ” سعی میکند بیطرف باشد اما نمیگوید بخش عمدهای از تفکرات این زنان به دست همین مردان سیاست طراحی شده است.
بنابراین نشان میدهد آنان در تبلیغ و سخنرانیها شرکت میکنند، رای میدهند اما در نهایت کنار گذاشته میشوند و اینجاست که از لزوم تغییر میگوید و مخاطب اگر ذرهای طرفدار حقوق زنان باشد، به تغییر دعوت میشود.
سریال از لزوم تغییر میگوید اما از ماهیت تغییر نه! تغییری که باز هم به نفع زنان نشد! کنار گذاشتن زنان و بازی خوردنشان، « زنستیزی» را در همه ابعاد به مخاطب منتقل میکند.
« زنستیزی» در خانه و خانواده که اگر باورش داشته باشی، راه نجاتی وجود ندارد و بچه بعدی است که به دنیا میآید و حقوقی که گرفته نمیشود!
اینجاست که شلفلی هم در انتها گویی از درون خالی میشود. این زن فعال اما مطیع که حتی دیگر از رابطه جنسی با همسر هم رضایت ندارد، چون « زن » بود به جایی نمیرسد، همان تفاوتی که خودش بر آن تاکید داشت.
و در نهایت چیزی که نصیبش میشود منشی بودن است در جمع مردان و تعریف و تمجید از ظاهرش نه پست ومقام! اما اگر « زنستیزی » در فرهنگ و تفکر یک جامعه باشد، مخاطب باور میکند که با امید و تلاش خواهد توانست آن را تغییر دهد.
اینجاست که مخاطب ” باید ” حس کند چه محافظهکار و چه فمینیست، تا زمانی که به ” زن ” بودن بیتوجه باشد، راه به جایی نخواهد برد. ” خانم آمریکا ” این بار برای دفاع از حقوق زنان کتمان نمیکند که زن باید در خانه و خانواده هم فعال باشد و این نقش را به درستی ایفا کند اما در کشاکش بین زنان متفاوت داستان به تصویر میکشد که اگر منافع شخصی را به منافع عمومی زنان ترجیح دهی جایت عوض نمیشود؛ همان آخرین تصویر از فیلیس شلفلی که مانند آینده مادرش است_ در قسمت اول از آن ناراضی بود_ و مغموم و تنها در آشپزخانه که گویی زندان یک زن است، بازهم سیب پوست و آشپزی میکند.