«کمدی سیاهِ سیاهِ سیاه»

حسین آشنا

یک کمدی سیاه به شدت غیرمنتظره. شیشلیک تمام انتظارات و پیش‌فرض‌ها از ترکیب نامأنوس مهدویان- ژوله را بر هم می‌زند و در کمال تعجب، سنتزی دلچسب را تحویل مخاطب می‌دهد که نمونه‌اش را کمتر در سینمای ایران دیده‌ایم. شیشلیک در مرز باریک میان کمدی و تراژدی حرکت می‌کند و در برانگیختن آنی احساسات متضاد مخاطب بسیار موفق عمل می‌کند.

فیلم به شدت گزنده، تلخ، هولناک و اشک‌انگیز است؛ به طوری که اگر زوج عطاران- جمشیدی نبودند تا بتوانند با طنازی‌های خاص خودشان همزمان بار کمیک قصه را به دوش بکشند، احتمالاً فیلم برچسب سیاه نمایی به خود می‌گرفت و حتی بایکوت می‌شد.

شیشلیک دریک کلام درباره «تبعیض» است؛ درباره یکی از معدود نقاط اشتراک میان دیدگاه‌های مردم ایران از جناح‌های مختلف و از نسل‌های متفاوت. فیلم بی‌پرده علیه سیستم مولد تبعیض می‌شورد و عمیق‌ترین مفاهیم سیاسی آرمان‌خواهانه و چپ‌گرایانه را با لحنی شدیداً هجوآمیز به زبان می‌آورد. گره مرکزی که داستان بر محور آن شکل گرفته، به ظاهر بسیار غلوآمیز است؛ به نحوی که حتی باهوش‌ترین مخاطب هم نمی‌تواند حدس بزند چطور همین سوژه مضحک، در سکانس هولناک استندآپ‌کمدی، بیخ گلوی او را گرفته و بلای جانش می‌شود.

فیلم در پس همه پیچیدگی‌ها و نازمان و نامکان‌بودنش، در واقع بسیار سرراست و صریح است. شخصیت ضدقهرمان آن قدر برای مخاطب امروزی آشناست که از همان ابتدا حتی پیش‌بینی سیر کنش‌های او نیز چندان دشوار نیست. ضدقهرمان در واقع شمایل تهوع‌آور تبعیض و نفاق است و سکانس کتک‌خوردنش چنان وجدآور که دلت می‌خواهد همان جا تیتراژ فیلم بالا بیاید و دست کم تا لحظه روشن‌شدن چراغ‌های سالن سینما، با خیال تماشای آرمانشهر «طرب‌آباد» خوش باشی. در نهایت اما سیلی واقعیت تو را سر جای خود می‌نشاند تا ثابت کند که طبقه فرودست حتی در عالم قصه و خیال نیز سهمی از پیروزی ندارد.

پایان‌بندی فیلم به قدری تاریک است که به تنهایی باعث می‌شود شیشلیک را یکی از تندترین نقدهای اجتماعی- سیاسی دهه 90 سینمای ایران بنامیم.

شاید برای قضاوت کمی زود باشد اما، مهدویان دهه 90 بی‌شباهت به مخملباف دهه 60 نیست…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا