تموم شد؟ خیلی تاثیرگذار بود!
محمدرضا شهبازی
در مواجهه با دسته دختران باید بیرحم بود. همانطور که فیلمساز گویی هیچ بویی از رحم نبرده است!
نشان دادن پیکرهای خونین، دست و پای قطع شده، بدنهای سوخته، تل اجساد کودکان کشته شده و…، وقتی هیچ خبری از داستان هم نیست، چیزی جز بیرحمی فیلمساز را اثبات نمیکند.
واقعا منیر قیدی فکر میکند اگر کسی موقع تماشای فیلمش زار بزند یا از حال برود خیلی کار بزرگی کرده؟ فکر میکند راه به راه نشان دادن تصاویر دردناک و آتش گرفتن کودکان زنده و مرده یعنی فیلمسازی؟
قیدی در دسته دختران به کودکانی میماند که تازه با فتوشاپ آشنا شدهاند و حالا میخواهند از همه فیلترها و ابزارهایش استفاده کنند. او چون یک ندید بدید تازه به دوران رسیدهای عمل میکند که ناگهان همه ابزارها و امکانات تولید یک بیگپروداکشن جنگی در اختیارش قرار گرفته و حالا بدون توجه به قصه، شخصیت پردازی، کشمکش و… فقط میخواهد تا حد ممکن از این ابزارها استفاده کند.
پس هرچند دقیقه یکبار هواپیما ول میدهد توی آسمان و ملت را منفجر میکند، بمب میاندازد و دست و پای مردم را قطع میکند، آتش برپا میکند و کودک و پیر را میسوزاند.
و احتمالا دلیل به انتها رسیدن فیلمش تمام شدن همین مهمات مشقی باشد وگرنه آن شخصیتهای ول و آویزان با آن خاطرخواهی باسمهای عاریت گرفته شده از فیلمفارسیها حالا حالاها میتوانستند بدون هیچ دلیل منطقی در اطراف خرمشهر بچرخند و هی جنازه ببینند و گریه کنند.
گفتم؛ وقتی کسی چنین بیرحم است که هیچ به مخاطب و احوالش فکر نمیکند، باید با بیرحمی مورد خطاب قرار گیرد.
ای کاش موقع تماشای دسته دختران، کنترل پرده سینما دستمان بود و میزدیم برای بار دهم ویلاییهای منیر قیدی را میدیدیم و کیف میکردیم.