بلمی به سوی ساحل
حامد بامروت درباره فیلم «بدون قرارقبلی» ساخته بهروز شعیبی نوشت:
سینما عکس رادیولوژی نیست که شکستگی ها و شکاف ها را ثبت کند. سینما دکتر ارتوپدی است که با دیدن عکس رادیولوژی می داند کدام استخوان شکسته را به کدام استخوان سالم بند کند و تکیه دهد تا صحت و سلامت به بیمار برگردد.
سینما، پزشکی است که می داند درد هرچقدر هم مزمن، مریضی هر چقدر هم مهیب ،بحران هرچقدر هم فوری ، مهم ترین و اولی ترین درمان، امید است. بیمار باید زنده بماند تا بشود زنده گی اش را سامان داد.
سینما صرفا درمان نیست که منتظر درد بنشیند. سینما بهداشت هم هست که نگذارد دردی به جانت بنشیند. بادرست دیدن و درست حس کردن و درست فهمیدن.
“بدون قرار قبلی” داشته هایت را یادت می آورد. برایت هویت می سازد و یادت می آورد تو قوی تر از اینهایی که کم بیاوری. تو بسیار استخوان مستحکم داری تا دلت را بند آنها بکنی، دستی همیشه هست که با گرمایش پشتت را گرم کند.
اگر بخواهم برای “بدون قرار قبلی” تیتر بزنم، می گویم: بلمی به سوی ساحل فیلمی ارام ولی پیوسته و مدام به سوی کناره ی آشوب و اضطراب . و اگر بخواهم به کسی تشبیه کنم، خود شعیبی است آرام، شريف، نجيب، باحيا و قدرشناس .
شما که فیلم را ندیده اید، چگونه آن را به شما بشناسانم؟ شاید با ضدش بدون قرار قبلی” روی دیگر سکه ی “درباره الی” و “فروشنده” و تمام فیلم های سیاست زده و سیاه باز است. بدیلی است برای تمام بسیار سینمایی که از سیاهی آغاز می شود و در سیاهی می ماند. فیلم جدید شعیبی اما چیز دیگری است: نورش شمس الشموس است.
با فیلمنامه ای ریزبافت و با کاشت ها و برداشت هایی دقیق که هم خاص پسند است و هم عام فهم . فیلمنامه ای برگرفته از یکی از داستان های مصطفی مستور که عطر نثر مستور را هنوز در خود دارد .
قصه ی دختری که پس از طلاق والدین اش، سی سال است با مادرش در المان زندگی می کند. و حالا از پدری که سی سال هيج خبری از او نبوده وصیتی می رسد که تا دخترم نیاید جسدم را در خاک نگذاريد. و اکنون بلم وجود دختر است که آرام و پیوسته به سوی ساحل پدر در حرکت است.
با یک عالمه بازی خوب. مخصوصا الهام کردا ، پگاه آهنگرانی اندازه و مصطفی زمانی کنترل شده .
بدون قرار قبلی حاصل ساعت ها وقت کارگردان و نویسنده برای تراش شخصیت ها و ساختن فضا و اتمسفر است. جایی خوانده بودم، یکی از نعمت های خدا به بنده های خوب اش این است که چون اینها به خوبی شهره شدند در پیش مردم، نمی توانند گناه کنند. خود این شهرت به خوبی، مانع گناه می شود. شعیبی بد بودن رو برای مخاطب اش سخت می کنه.
موسیقی مسعود سخاوت دوست از سطح فضاسازی و حس سازی فراتر میره و کارکرد دراماتیک پیدا میکنه و قصه پیش می بره.
پیشنهاد میکنم هر چه زودتر بلیط فیلم را خانوادگی بخرید و ببینید. گول سروصداها را نخورید. مشک را از بوی خودش تشخیص دهید نه از قیل و قال عطار. خوش به حال بهروز شعیبی که چیزی برای کفن اش دست و پا کرد. سرش سلامت و ذوق اش سرشار.