جنگ چهرهی زنانه هم دارد
هانیه علی نژاد
همه چیز لطیف آغاز میشود.درست مانند پرواز پَر در هوا و میان نخلها و شبیه به خنده های کودکانه. اما این تنها صحنه لطیف در دسته دختران است که بیشتر از چند ثانیه نیست. بعد از آن شاهد تصاویری هستیم که مانند شکسته شدن نخلها، کمرمان را میشکند.
منیر قیدی اگر در “ویلایی ها” عقبتر از میدان جنگ ایستاده و روایتی زنانه از همسران فرماندگان دارد ، در “دستهی دختران” درست وسط میدان جنگ است و در نشان دادن واقعیت جنگ هیچ محدودیتی قائل نمیشود. جنازه های روی هم انباشته شده؛ کفن های خونین پیچیده شده دور اجساد، دست های قطع شده و… مرا به یاد کتاب “دا” انداخت. تصاویری که شاید دل هر مخاطبی را بلرزاند. او دسته ای از دختران و زنان جنگجو و سرکش میسازد که هرکدامشان از سن و قشر مختلفی هستند و خرده روایت هایی دارند.
قیدی در این فیلم آن روی سکه را که هیچ گاه دیده نشده را رو میکند؛ این که جنگ چهرهی زنانه هم دارد! زنان هم میتوانند جنگجو باشند و هم زمان هویت و جنسیت و روحیات لطیف زنانه شان خودشان را از دست ندهند؛ مثلا برای پیکرهای بی نام و نشان گریه کنند.
قیدی تنه به تنهی مردان میزنند و موقعیت هایی خلق میکند تا نشان دهد در جنگیدن برای خاک نباید جنسیتی داشت. کنایه ها و تضاد و گاه طنزهای موقعیتی رنج عمیق فیلم را قابل تحمل میکند.
این فیلم اگرچه از این نظر که آن روحیهی سرکش زنانه را نشان داد برایم جذاب بود اما من همچنان ویلایی ها را از جهت خط روایت و خط داستانیاش تمیزتر و جلوتر میدانم. قیدی جسارت به خرج داده و آمده است وسط میدان نبرد و در دل آتش و خون و خمپاره. اما اگر این همه توپ و خمپاره و شلیک نبود غیر از این، فیلم چه چیزی برای گفتن دارد؟
بعد از دیدن این فیلم در ذهنم تجسم کردم که اگر به جای این دختران، جنسیت تغییر میکرد و به جای آن مردان را قرار میدادیم قصه چه تغییری میکرد؟ هیچ. این نشان میدهد که شخصیت ها جا نیافتاده اند و شاید بازیگرانی که برای نقش ها انتخاب شده اند مناسب نبوده است.
موقعیت جغرافیایی برای مخاطبی که هیچ آشنایی با آن منطقه ندارد گنگ و ناشناس است. به نظرم یک چیز در این فیلم کم است و نمیدانم آن چیست. هرچه که هست میدانم که به فیلمنامه ارتباط دارد. این پروداکشن عظیم قابل ستایش است اما مشکل دستهی دختران واگرایی خرده روایت ها و سرانجام آنها و به طور کلی خط داستانی آن است.