برای کتابخانه‌ها

چند سال گذشته در مدرسه‌ای کار می‌کردم که کتابخانه فعال و قابل توجهی نداشت.اغلب کتاب‌هایش چاپ خیلی قدیم بودند.دست‌اندرکاران معتقد بودند در دهه هفتاد کتابخانه را تجهیز کرده‌اند و دیگر نیازی به خرید کتاب‌های جدید ندارند. به عنوان معلم درس‌های مشتقات ادبیات خیلی رغبت رفتن به آن کتابخانه را نداشتم. شاید اشکال من است که از کتاب‌های قدیمی خوشم نمی‌آید و بیشتر دنبال کتاب‌های جوان‌تر با چاپ‌هایی جدیدترم، ولی آن کتابخانه بیشتر برایم حس موزه داشت، می‌شد از دور نگاهش کرد و لذت برد اما نمی‌شد کتاب‌هایش را برداشت و خواند و استفاده‌کرد. بچه‌ها را هم به کتابخانه ارجاع نمی‌دادم. کتابدار مدرسه‌مان هم خیلی خودش را درگیر معرفی کتاب به بچه‌ها نمی‌کرد.من هم تصور می‌کردم که زندگی همین است که هست و با کمبودهایم کنار آمده ‌بودم. مثلاً برای خواندن یک کتاب در کلاس نگارش باید از مدت‌ها قبل برنامه می‌ریختم، از بچه‌ها می‌خواستم کتاب را با هزینه خودشان تهیه کنند و بخوانند تا چند کلمه سرکلاس صحبت کنیم. آن زمان دقیقاً متوجه نمی‌شدم که مشکل از کجاست، فرایند طولانی دست پیدا کردن به کتاب مناسب، نارضایتی همیشگی والدین از کتاب‌های انتخاب شده و همین‌طور هزینه برای خرید کتاب، باعث می‌شد هر بار احساس کنم که برای یک ساعت کلاس در هفته، چقدر باید کار جانبی انجام بدهم؟ تفاوت شرایط را وقتی فهمیدم که به مدرسه‌ای کوچ کردم که کتابخانه‌ای مجهز و فعال داشت.

نمی‌دانم وضعیت کتابخانه‌های مدارس در کشورمان چطور است. بعید می‌دانم وضعیت مطلوبی باشد. حداقل آنچه در مدرسه‌های غیرانتفاعی می‌بینم نشان می‌دهد که به هیچ‌وجه وضعیت مطلوبی نیست. متمول‌ترین مدارس شمال شهر تهران گاهی اوقات حتی از یک اتاق که اسمش «کتابخانه» باشد محرومند، اگر اتاقی هم با این نام داشته‌باشند یک سال چندین جلد کتاب خریداری کردند و توی قفسه‌های گذاشتند و بعد فراموشش کرده‌اند، اگر همۀه اینها را هم داشته ‌باشند، کتابدار خوب چیزی شبیه رؤیاست. کمتر پیش آمده که ببینم مدرسه‌ای در به در دنبال کتابدار خوب باشد.

برای همین وقتی معلم مدرسه‌ای با کتابخانه فعال شدم احساس کردم افق‌های پیش‌رویم کاملاً تغییر کرده‌ است. مدرسه شرایط مالی بسیار مناسبی داشت، این شرط لازم اما کافی نبود، نکته قابل توجه اینجا بود که در کنار شرایط مالی مناسب هزینه برای کتابخانه را در اولویت خودش گذاشته‌ بود. کتاب‌ها هر سال دو یا سه بار به روز می‌شدند، همه‌شان جلد شده ‌بودند، تا در بین دست به دست گشتن بچه‌ها عمر بیشتری داشته ‌باشند، کتاب‌های کهنه از کتابخانه خارج می‌شدند و چاپ‌های جدید جایش را می‌گرفتند. کتابدارها و معلم‌های مدرسه با کمک هم، دانه به دانه کتاب‌ها را خوانده ‌بودند و براساس گروه‌های سنی دسته‌بندی کرده‌ بودند و همه اینها باعث می‌شد که بدون زحمت زیاد چرخه کتابخوانی مدرسه در گردش باشد. در کلاس من هم همه چیز تغییر کرد. دیگر لازم نبود برای هر درس از زیر سنگ و این‌طرف و آن‌طرف کتاب پیدا کنم و به کلاس ببرم تا بچه‌ها با فلان مدل ادبی آشنا شوند. تکلیف می‌دادم که مثلاً در کتابخانه مدرسه یک کتاب علمی-تخیلی پیدا کنند و بخوانند و به کلاس بیاورند.

سال‌های زیادی در مورد روش‌های ترویج کتابخوانی در مدارس صحبت کرده‌ایم، چند شماره پیش در همین ستون هم چند روش برای کتابخوان‌تر کردن نوجوانان ارائه کردیم اما حالا بعد از تقریباً یک سال زندگی کردن در محیطی با کتابخانه قدرتمند به نظرم می‌رسد که موتور محرکه ترویج کتابخوانی، کتابخانه‌های قوی هستند. کتابخانه‌هایی که هم کتاب‌های خوب داشته ‌باشند هم کتابدارهای خوب. مروجان کتاب بدون کتابخانه خوب مثل سربازان بی‌سلاح‌ محکوم به شکست‌اند.
امسال بعد از چند هفته که احساس کردم زنگ تفریح‌ها حوصله‌ام در دفتر معلم‌های مدرسه سر می‌رود، جایم را عوض کردم و در کتابخانه نشستم. تماشای رفتن و آمدن بچه‌ها شگفت‌انگیز بود. کتابخانه همیشه شلوغ بود. بچه‌ها دنبال نسخه‌هایی از کتاب‌هایی بودند که دست فرد دیگری بود و برای پیدا کردنش سر و دست می‌شکستند. صحنه‌ای که پیش از آن کمتر دیده‌ بودم.

واقعیت اینجاست که هزینه تهیه کتاب در کشور و انواع هزینه‌های جاری شاید باعث شود که اولین فکری که به ذهنمان می‌رسد میزان پولی باشد که در جیبمان است. شاید دلیل قدرتمند نشدن کتابخانه‌ها در سراسر کشور هم چنین چیزی باشد که نکته درستی است اما با دیدن مدارس غیرانتفاعی اغلب ثروتمند به نظرم می‌رسد که مشکل بیشتر از پول، بحث اولویت است. همان‌طور که در خانواده‌ها شاید آخرین اولویت هزینه‌ها مربوط به خرید کتاب باشد در فضای فرهنگی نیز چنین نگاهی جاری است. کتابخانه همیشه آخرین اولویت است گرچه وقتی هفته کتابخوانی می‌رسد همه مدیران مدارس دلشان می‌خواهد بچه‌هایی کتابخوان و اهل مطالعه داشته ‌باشند.

حقیقت اینجاست که خرج کردن برای کتابخانه یک مدرسه یا یک محله، خیلی از خرج‌های دیگر برای مسائل تربیتی را پوشش می‌دهد. تجهیز یک کتابخانه، تأمین یک نیروی قوی که کارش تنها خواندن کتاب‌ها و ارتباط گرفتن با مراجعان باشد باعث می‌شود که چرخ‌دنده‌های مطالعه بچرخد و چرخ‌دنده‌های مطالعه یک‌تنه می‌تواند موتور فرهنگ کشور را به راه بیندازد.

منبع: ایران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × یک =

دکمه بازگشت به بالا