در هر فصل سقف پذیرش و ظرفیت مخاطب را افزایش می‌دهیم/هیچ زمانی نگاهم این نیست که تجربه‌گر دروغ می‌گوید

زینب رازدشت

زندگی پس از زندگی، حامل گزاره‌ها و اشارات مختلفی درباره عالم غیب است که رد پاهایی از آن را در تجارب تجربه‌گران می‌­توان جست‌و‌جو کرد. این برنامه تلویزیونی تا کنون طی چهار فصل در ایام ماه مبارک رمضان روی آنتن شبکه چهار سیما رفته و در هر برنامه تجربه‌گرانی از طیف‌های مختلف سنی و اجتماعی از تجربه­ خروج از بدن و درک فرازی اندک از بیکرانه‌­های عالم فرا ماده برای مخاطبان سیما گفتند. زندگی پس از زندگی برای چندمین سال متوالی رکورد بیشترین رضایتمندی تاریخ سیمای جمهوری اسلامی ایران را از آن خود داشته و هر بار پرمخاطب‌ترین برنامه رمضانی سیما بوده است. بکی از دلایل موفقیت این برنامه تلویزیونی صراحت کلام و تلاش برای صحت سنجی محتوای اظهارات میهمانان برنامه براساس مستندات موجود است.به همین مناسبت با عباس موزون کارگردان و مجری زندگی پس از زندگی ساعتی گفت‌و‌گو داشتیم. آنچه از نظر می‌گذرانید، حاصل گفت‌و‌گوی ما با وی است.

از حال و هوای فصل چهارم از برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» برایمان بفرمایید؟
فصل چهارم این برنامه، فصل متمایزی بود؛ البته هر فصل و بهتر بگویم هر ذره‌ای از این عالم، تمایزات خاص خود را دارد، اما مهم‌ترین تفاوت جدی فصل چهارم با فصل‌های پیشین، کمبود زمان بود. در حالی که تحت فشار بالای محدودیت زمانی بودیم، تقریباً در یک سوم فرصت تولید فصل‌های پیشین، باید همه امور را پیش می‌بردیم.
این در حالی بود که کار توسعه یافته بود و برای نخستین بار حتی تیم تحقیق و تصویربرداری پا را از مرزها بیرون گذاشت و آن­سوی مرزها حاضر شد تا محقق برای انجام تحقیق میدانی، شخصاً با شواهد و شهود رو در رو شود.
طبعاً فصل به فصل، کمیت و کیفیت کارهای برنامه وسعت بیشتری پیدا می­‌کند. برای مثال از آنجا که تحقیق و تدوین برنامه در ارتباط تطبیقی و مستقیم با هم هستند، ما باید گفته‌های یک تجربه‌گر را که فصل چهارم بیان می‌کند با حدود 100 تجربه‌گر در سه فصل پییشین تطبیق دهیم و دریابیم که هر جمله او مشابه با گزارش کدام یک از تجربه‌گران گذشته است.
همین توسعه یافتن کار، تضاد شدیدی با کاهش زمان تولید ما داشت. از طرف دیگر کنداکتورمان هم کمتر شده بود. یعنی زمان برنامه که در فصل‌های گذشته 90 دقیقه بود در فصل چهارم 65 دقیقه تصویب شده بود. (البته بجز شب‌های قدر که همان 90 دقیقه اختصاص داده شد) و البته گاهی هم با اصرار فراوان، می‌توانستیم 10 دقیقه بیشتر برای پخش برنامه مجوز بگیریم.
بنابراین با توجه به فشردگی مهلت تولید و مهلت پخش، همگام با وسیع شدن دامنه فعالیت‌ها، به حدی کار سنگین شده بود که گاهی مجری در اوج خستگی روی صندلی جلوی دوربین می‌نشست چرا که به دلیل همین تنگنای وقت می‌بایست در استودیو هم روزانه مدت زیادی صبر می‌کردیم و پیش می‌آمد که از 12 تا 16 ساعت پیوسته و مداوم در حال ضبط بودیم و گاه زمان فیلمبرداری از غروب امروز تا هشت صبح فردا طول می‌کشید.
این را بگذارید کنار ویژگی‌های خاص این برنامه که گاهی در این فشار کاری و خستگی همکاران و زمان محدود، تجربه‌گری وارد استودیو می‌شد که تنها بگوید نمی‌خواهد صحبت کند و ما باید با آن خستگی ساعت‌ها با او حرف می‌زدیم تا راضی به صحبت جلوی دوربین می‌شد. در این شرایط برنامه‌ریزی‌هایمان به هم می‌ریخت؛ چرا که همکاری باید به پروژه دیگری می‌رفت و دیگر همکار خسته می‌شد و آن دیگری توان ادامه نداشت.
با این تفاسیر فصل چهارم را به یک رودخانه خروشان تشبیه می‌کنم و مدت زمان «تولید تا پخش» را هم به جریان آب و ما شناگرانی که ناگزیر می‌­بایست خلاف جریان یا در بهترین حالت در عرض رودخانه شنا می‌کردیم و دیگر بگذریم از امواج و صخره‌های تیز زیرآب که دیده نمی‌شوند و هربار در غفلت، زخمی به دست و پای شناگران می‌زد و ما در حالی که در این امواج خروشان بالا و پایین می‌رفتیم، شنا می­‌کردیم اما هیچ کدام از این موارد به طور صددرصدی مانع کارمان نمی‌شد، چراکه فقط یک چیز مهم بود و آن اینکه: «کار باید به هر صورت، در همین اندک زمان، با کیفیت مطلوب انجام شود.»، کیفیت مطلوب مخاطب و به لطف خدا باز هم به خواست خدا رکورد بالاترین درصد رضایتمندی مخاطب در تاریخ تلویزیون کشور همچنان در اختیار این برنامه باقی ماند. شاهد و گواه برای این مسأله براساس رضایتمندی مخاطب بود که از شبکه خبر اعلام شد. بالاترین درصد رضایتمندی برنامه‌ها در کل این برنامه رقمی بالغ بر 93 درصد بود که به لطف خدا سومین سال پیاپی است که رکورد رضایتمندی مخاطب در تاریخ تلویزیون ایران را این برنامه نگه داشته است.
هم‌اکنون که در حال گفت‌و‌گو با شما هستم، یک روز از پخش آخرین قسمت برنامه گذشته است و به نوعی در حال استراحت مطلق هستم و باید چند روزی به درمان آثار چند ماه دوندگی و سفرهای بی‌امان و پیاپی بپردازم. امسال دو کتف چپ و راست و مینیسک زانوی چپ بنده بر اثر فعالیت‌ها و سفرهای بی‌وقفه نیازمند درمان فوری شد که در خلال کار هرگاه تهران می‌آمدم به فیزیوتراپ مراجعه می‌­کردم اما پس از هشت جلسه درمانی به دلیل محدودیت زمان و کمبود فرصت تولید، ادامه درمان را رها کردم.
به دلیل زخم شدن پاشنه پا نمی­‌توانستم کفش رسمی بپوشم و اگرچه در استودیوی ضبط برنامه چندبار تلاش کردم از کفش رسمی استفاده کنم و گاهی در برنامه مشاهده می­‌کردید کفش طبی می‌­پوشیدم اما برخی مخاطبان پیام ­فرستادند که چرا در برنامه کفش ورزشی می‌­پوشی؟ کمترین و کوچکترین مشکل جسمی در فصل چهارم سرماخوردگی چند روزه در خارج کشور بود که منجر به 11 بار تزریق سرم و آمپول به مجری-محقق برنامه در سفر به افغانستان شد.
بر اثر پیاده روی‌های زمستانی متعدد و بی‌وقفه متعددی که در فصل چهارم داشتیم زیر کشکک هردو زانوی بنده آسیب دید و ماه‌ها است هنگام نماز خواندن زیر زانو بالشتک کوچکی می‌گذارم تا امکان تشهد خواندن و سجده داشته باشم.
و اینها همه یادگارهای شیرین فصل چهارم است که نیاز به درمان و رسیدگی فوری دارد.
معتقدم تجربه‌های نزدیک به مرگ هم یکی از میلیاردها میلیارد نعمت و اسبابی است که خداوند برای مزید توفیق معنوی به بندگانش آفریده و هدیه فرموده است.
ان شاءالله تولید و پخش این برنامه در فصل پنجم ادامه خواهد داشت و البته به لطف خدا سازمان هم موافق ادامه­ تولید برنامه هستند.

عمیق‌ترین تأثیری که به واسطه این برنامه شنیدید، چه مواردی بود؟
می‌توانم از عمیق‌ترین‌ها بگویم. هر سال تعدادی افراد پیام می‌دادند که با تماشای این برنامه از خودکشی منصرف شده‌اند. تا اینکه سال گذشته سیزدهمین نفری که چنین پیام مشابهی را به برنامه داد، خانمی بود که دکترای روانپزشکی داشت و مشاور روانی بود و قاعدتاً این دانش را دارد که به مردم مشاوره دهد تا خودکشی نکنند. ایشان در پیامی که برای ما فرستادند نوشتند: «من اسباب و وسایل خودکشی را آماده کرده بودم که به صورت ناخواسته برنامه شما را تماشا کردم و از خودکشی منصرف شدم.»
با خواندن این پیام، به فکرم رسید که پس از سه سال که افراد مختلف پیام داده‌اند که با دیدن برنامه از خودکشی نجات یافته‌اند خوب است که در صفحه اینستاگرام خود نظرسنجی بگذارم و پرسشنامه‌ای چهارگزینه‌ای منتشر کردم و در آن نوشتم:
«آیا برنامه زندگی پس از زندگی کسی را از خودکشی منصرف کرده است؟» و چهار گزینه پاسخ را گذاشتم. یک: بله خودم. دو: بله از آشنایان درجه یک. سوم: بله از بستگان و آشنایان دیگر. چهارم: نه خودم و نه از دیگران خبری ندارم. بیش از 100 نفر در این نظرسنجی طی 24 ساعت شرکت کرده بودند. 75 درصد گزینه چهار را گفته بودند که نه خودم و نه از دیگران خبری ندارم.
بیش از 15 هزار نفر گفتند که بله چنین موردی بوده است و بیش از 7 هزار نفر گفتند که خود من به واسطه این برنامه از خودکشی منصرف شدم و بیش از 8 هزار نفر گفتند از آشنایان درجه یک از خودکشی منصرف شده‌اند.
این آمار قدری برایم عجیب بود تا اینکه در جست‌و‌جوی فضای مجازی متوجه شدم دکتر رستم‌وندی معاون وزیر کشور اعلام کرده‌اند که سالانه بیش از 100 هزار نفر در ایران اقدام به خودکشی می‌کنند که از این تعداد 5 هزار و 500 نفر منجر به مرگ می‌شود. این درحالی است که از 100 هزار نفر طی نظرسنجی اعلام کرده‌اند 15 هزار نفر با تماشای برنامه زندگی پس از زندگی از خودکشی منصرف شده‌اند.
البته برنامه علاوه بر نجات جان، موفق به نجات روان‌ها هم شده است. یعنی افراد به واسطه تماشای این برنامه تحولات معنوی هم داشته‌اند و ما آمادگی داریم هر یک از این آیدی‌ها را به خبرنگاران بدهیم تا خودشان تحقیق کنند و این تحولات را گزارش دهند و مطمئن هستم گزارش‌هایی جذاب و تکان دهنده از تحقیقات‌شان به دست خواهند آورد که موجب ایجاد تحول در میان جامعه هدف مخاطبان شود.
در فصل دوم، مصادف با سومین شب رمضان، پیامی از آلمان دریافت کردیم که فردی با مشاهده فصل یک برنامه خداباور شده بود. ابتدا تصور کردیم که این پیام تنها یک پیام دلگرم کننده باشد به همین دلیل شماره تماس را گرفتیم و متوجه شدیم از کشور آلمان است. او عنوان کرد که سال‌ها آشنایشان که بیش از چهل سال در آلمان زندگی می‌کند، یک «آتئیسم» یا «خداناباور» است و طی این سال‌ها نتوانسته‌اند او را خداباور کنند. پس از آنکه او فصل یک برنامه را مشاهده کرده بود تماس گرفته بود و از آشنایشان برای نمازخواندن و دیگر موارد راهنمایی می‌خواست.
پیام دیگری در سال گذشته داشتیم مبنی بر اینکه پدری با دو دخترش از اقلیت مذهبی تنها در خانه‌ای زندگی می‌کردند که به واسطه تماشای این برنامه یکی از دختران به همراه پدر مسلمان می‌شوند و به سبب ایجاد آزار و رنجش از سوی همسایه‌ها و هم محله‌ای‌ها از آن منطقه خارج می‌شوند و به دلیل ضعیف بودن مباحث مالی زندگی فقیرانه‌شان را در خارج از شهر ادامه می‌دهند.
در مورد دیگری پیامی از زوجی داشتیم که یک دختر پنج ساله داشتند و از یکدیگر جدا شده بودند. آقا در شب عقد ازدواج دومش برنامه را تماشا می‌کند و به خانم برای گرفتن حلالیت تماس می‌گیرد. زمانی که تماس می‌گیرد، از قضا خانم هم عنوان می‌کند که با تماشای برنامه قصد داشت که او هم برای گرفتن حلالیت تماس بگیرد و در نهایت با یکدیگر ازدواج می‌کنند و هم‌اکنون به صورت پنهانی و به دور از چشم خانواده با یکدیگر زندگی می‌کنند، چرا که در فرایند طلاق‌شان خانواده‌هاشان بشدت با یکدیگر درگیر شده بودند و میانشان تنش بسیار بود.
و اینها تنها گوشه‌ای از عمق اثرگذاری‌های برنامه است.

باتوجه به عمق اثرگذاری‌ها، سازمان صدا و سیما چقدر باید روی چنین برنامه‌هایی سرمایه‌گذاری کند؟
عمیقاً باور دارم که در سطح اجتماعی تکرار، بیان و ابراز خوبی‌ها موجب افزایش و تزاید خوبی‌ها می‌شود و برعکس تشدید بدی‌ها سبب افزایش بدی‌ها می‌شود. اینکه مدام از بدی‌ها بگوییم، همین تشدید بدی‌ها خطرش از قبه بیشتر است، چرا که بر آن بدی مهر تأیید می‌زنیم و تأکید بسیار بر آن داریم.
زمانی که شما خودت با خشم، عصبانیت و شتابزدگی گفت‌و‌گو و رفتار می‌کنید و می‌گویید که این جامعه بد است، به نوعی شعله همدیگر را بالا می‌کشیم. پس باید چه کنیم؟ ابتدا خودت عصبانی نباش وآرام و مهربان باش. خودت را نفرین و لعنت نکن. داد نزن و هیجان زده نباش. 27 سال خبرنگار و عکاس بودم، چرا جامعه خبرنگاران خوبی‌ها را نمی‌گویند؟ مگر نه آنکه عنوان لطف کردن به یکدیگر، تهیه جهاز، ساختن مدرسه و دیگر خوبی‌ها را می‌توان حادثه نامید چرا صفحه حوادث ما پر از خبرهای فجیع است؟ نام این صفحات را صفحات حوادث می‌نامیم اما در ذهن‌مان صفحه فجایع است. این صفحه حتی نباید به صورت عمودی و افقی دو نصف شود یعنی اتفاقات خوب و بد. همچنین نباید اینها نسبتش 51 به 49 باشد و جامعه را به سمت خوبی‌ها و رفتارهای نیک سوق داد؟ به مردم بگوییم جوانی برای پدری که در کما رفته بود، روزها کنار پدرش بود و خدمت می‌کرد؛ یا بنویسیم جوانی در ریل قطار، جان فردی را نجات داد.
متأسفانه همه نگاه‌ها فجایعی شده تا حادثه‌ای که البته می‌توان ریشه‌یابی کرد. در فیلم‌های سینمای شاهد موضوعاتی همچون زیرپوش چرک، سر و صورت سوخته شکنجه دیده، خواهر معتاد فراری، خیانت همسر، چاقو هستیم و بر این تصوریم که چنین موضوعاتی، سبب افزایش فروش فیلم می‌شود. در سازمان صداوسیما کمترچنین مسأله‌ای را شاهد هستیم اما این نگرش وجود دارد. من از همین تریبون اعلام خطر می‌کنم. مباحث خیانت همسر و فرزند حرام‌زاده با تماشای فراوان سریال‌های ترکیه، کوبا امریکای جنوبی افزایش می‌یابد.
برای اولین بار در سریال‌های تلویزیونی شاهد این اتفاق هستیم که از موضوع حرام‌زاده استفاده کرده‌اند، مسأله‌ای که هیچ‌گاه در تاریخ و فرهنگ ایرانی نبوده است و متأسفانه عده‌ای سعی در عادی‌سازی چنین موارد زشتی را در رسانه‌ای همچون تلویزیون ایران دارند. این همان پرده دری فرهنگی می‌شود.
بسیاری از سازمان‌ها و نهادها در حوزه فرهنگ محسوب می‌شود که البته سازمان صداوسیما جزو مؤثرترین‌ها است.
باید بگویم که این چه نگاه تلخی است که تیرگی را در ذهن‌ها داریم و از حلقوم‌ها فواره می‌زنیم و در نهایت این تیرگی فواره‌ها رو به پایین برمی‌گردد و تیرگی‌اش روی سر و صورت جامعه خودمان می­‌نشیند. فواره‌های تیره کلانی که همه را به تیرگی می‌­کشاند. جای حرف زدن و غر زدن ایده داشته باشیم و تک تک ایده‌های‌مان را در صفحات شخصی مجازی‌مان بازگو کنیم. وقتی در فضای مجازی ایران راهکار موج بزند، حتماً در هر حوزه‌ای لااقل یک ایده عملی برای حل یک مشکل کشف خواهد شد.
به نظرم هر فردی فرهنگ شخصی برای خود ایجاد کند و این فرهنگ را با خودش از درون ذهن خودش به خانواده‌اش ارمغان بیاورد، سپس به کوچه‌ها و فامیل ببرد و در نهایت به محل کارش یا دانشگاه و مدرسه‌اش منتقل کند. کسی که غر می‌زند، بگوییم قبول دارم اما راهکارت چیست؟ اگر بسیاری اوقات افراد فقط بیان مشکل
می‌کنند بی‌آنکه برای حل مسأله ارائه‌ای داشته باشند.

برای تولید فصل چهارم برنامه زندگی پس از زندگی هراس و نگرانی نداشتید؟
خیلی‌ها این نگرانی را دارند و بیان می‌کنند اما بنده این نگرانی را ندارم، بلکه احتیاطش را دارم؛ چراکه واقف و معتقدم که این محتوا تکراری نخواهد شد.
اگر ضریب ابزار ثابت برنامه همچون دکور، دوربین، کارگردانی، نور را عدد پنج درنظر بگیریم و ضریب هر یک از میهمانان برنامه و سوژه‌ها و موضوعات مطرح شده را یک عدد دیگر در نظر بگیریم، عدد پنج را در آن اعداد ضرب می‌کنیم و در نهایت رقم نهایی که به دست می‌آید، نشان از تفاوت برنامه‌ها با یکدیگر است.
در هر برنامه تجربیات تجربه‌گر فرق می‌کند و حتی نوع اقلیم و لهجه‌اش متفاوت از دیگر تجربه‌گر است و همین مباحث برنامه را دیدنی‌تر می‌کند.
همچنین هر فصل از میان صدها و هزاران تجربه­ ابرازی، تنها حدود 50 مورد تأیید برنامه قرار می‌گیرد و نهایتاً آنهایی انتخاب می‌شوند که نکته­‌های محتوایی جدیدی داشته باشند و تلاش داریم در هر برنامه حداقل یک نکته جدید را داشته باشیم.
یکی دیگر از تلاش‌های‌مان این است که در فرم رشد داشته باشیم و این تلاش را تا اندازه‌ای در فصل چهارم شاهد بودیم به این معنا که دکور برنامه از هر سه فصل جلوتر بود. در فصل دیگر تلاش‌مان بر دیگر نقاط برنامه خواهد بود تا آن را رشد دهیم. این سه موضوع سبب می‌شود تا هیچ زمانی برنامه زندگی پس از زندگی تکراری نشود.

تجربه‌گرها را چگونه صحت سنجی یا دروغ سنجی می‌کنید؟
با واژه دروغ یا دروغ سنجی که بعضاً گفته می‌شود، مخالفم. هیچ زمانی نگاهم این نیست که تجربه‌گر دروغ می‌گوید؛ بلکه به این فکر می‌کنم که این تجربه، تجربه منطبق با سنجه‌ها هست یا نوع دیگری از تجربه همچون خواب یا توهم ذهنی، تخیل، تصور یا پردازش عامدانه یا غیرعامدانه است و اصلاً افراد را قضاوت نمی‌کنیم و برایمان مهم نیست که انگیزه‌اش چیست؟ و تهمت دروغگویی نمی‌زنیم به افراد. در واقع برای نیت‌خوانی افراد نه تلاش ذهنی می‌کنیم و نه وقت می‌گذاریم و نه اجازه قضاوت به خود می‌دهیم. برای ما مهم این است که طبق آن گزاره‌ها و سنجه‌ها این، یک تجربه خروج از بدن و تجربه نزدیک به مرگ هست یا نه.
برخی تجربه‌ها را به صراحت می‌گوییم خواب یا توهم است. اما هیچ گاه انگیزه‌خوانی نمی‌کنم. گاهی اوقات هم که همکارانم این قرار را یادشان می‌رفت و اشاره‌وار می‌خواستند بگویند فلان تجربه دروغ است، سریعاً برخورد می‌کردم البته این موضوع خیلی خیلی کم شاید تاکنون یکی دوبار به صورت لفظی پیش آمده باشد.
معتقدم نباید دروغ را تشخیص داد بلکه باید تناقض را تشخیص داد و برای این تشخیص سنجه‌هایی داریم که حدود 60 مورد است که برخی از آن تجربه را بررسی می‌کند و برخی دیگر تجربه‌گر را. تمامی این موارد مدنظر قرار می‌گیرد تا یک تجربه‌ای اثبات شود برای ما که تجربه حضور بیرون از کالبد است.
آیا در میان تجربه‌گرها، تجربه‌گری بوده است که تجربه‌اش آنقدر عجیب باشد که آن را پخش نکرده باشید؟
با یک نگاه می‌توانم بگویم که هیچ تجربه‌ای عجیب نیست و با یک نگاه می‌توانم بگویم که همه تجربه‌ها عجیب هستند.
یکی از اهداف این برنامه این است که تجربه‌ها از حالت عجیب بودن خارج شود. ما برای عادی‌سازی قدم برمی‌داریم تا همه به چنین موضوعاتی یقین داشته باشند و برایشان عادی شود آن هم به صورتی که عظمت و مهابت و سلطه ذهنی عالم غیب برای مخاطبان بیشتر و بزرگتر شود و معتقدم که بهترین حالت این می‌بود که (بر فرض محال) چنین برنامه‌ای حتی یک درصد هم بیننده نمی‌­داشت؛ چراکه وجود عالم غیب برای مخاطب عادی و کاملاً پذیرفته شده می‌­بود. در واقع «عجیب بودن این تجارب برای افراد» است که برای من بسیار عجیب است و جای پرسش دارد که چرا چنین مسائلی برای انسان‌ها عجیب است؟
از سوی دیگر هم می‌توان گفت: تک تک تجربه‌ها عجیب است، حتی آن تجربه‌ای کوتاه که برای یک لحظه از بدن خارج شد و با موتور به زمین برخورد کرد و مشاهده می‌کرد که مردم برایش پول می‌ریختند، اما این پرسش که آیا تجربه‌ای بوده که آنقدر عجیب باشد که قابل پخش نباشد را ویرایش می‌کنم به این پرسش که آیا تجربه‌ای وجود داشته که مخاطب ظرفیت پذیرشش را نداشته باشد؟ و چون ظرفیتش را نداشته پخش نشده باشد؟ بله مواردی است که سال‌های بعد پذیرشش ایجاد خواهد شد.
برای مثال آن تونلی که همه می‌بینند اما یک نفر تونل را طور دیگری دیده است. دو تجربه‌گر در دو نقطه از کشور بدون اینکه همدیگر را بشناسند، تونل را طور دیگری دیده‌اند. این دو تجربه‌گر بدون ارتباط با یکدیگر در دو کنج ایران یعنی شمال شرق و جنوب غرب هستند که هر دو در خصوص تونل صحبت‌های دیگری دارند بدون آنکه از هم خبری داشته باشند. نکاتی در صحبت‌های این دو تجربه‌گر وجود دارد که در هیچ تجربه‌گر کل دنیا نبوده است. در پژوهش‌ها شاهد هستیم که چیزی از تونل متوجه شده‌ایم که هیچ محققی نمی‌داند اما اگر در برنامه گفته می‌شد، مخاطب آن را نمی‌پذیرفت و ما قصدمان این نیست که شوک، موج، تنش و حاشیه ایجاد کنیم. ما از مواردی که ایجاد تنش پژوهشی، ایجاد اصطکاک، جرقه و کشمکش رسانه‌ای می‌کند، به نفع مخاطب و محتوای برنامه از پخش آن پرهیز می‌کنیم.
نفع مخاطب و محتوا در این است که ما مواردی را در لبه پذیرش و ثبت پذیرش مخاطب را پخش کنیم و در هر فصل سقف پذیرش و ظرفیت را افزایش می‌دهیم. هرسال سقف پذیرش مخاطب را یک درجه بالاتر ببریم تا ظرفیت مخاطبان برای افزایش درک از محتوا ارتقا یابد.

واکنش مردم در فضای حقیقی چگونه است؟
واکنش‌های مردم در فضای جامعه آنقدر صمیمانه و مهربانانه است که بسیار شرمنده­‌شان می‌شوم و نمی‌دانم چه کلمه‌ای بگویم که سزاوار و متناسب و درخور بلندای لطف مردم باشد.
مردم بسیار با عزت، لطف، مهربانی و دوستی برخورد کرده، بنده را شرمنده می­‌کنند و معمولاً با ماسک و کلاه و عینک و پوشش مبدل از منزل خارج شوم تا بتوانم به کارهای روزمره برسم.
مدت‌هاست خانواده‌ام با من جایی نمی‌روند چون وقتی همراهم هستند به کارهایشان نمی‌رسند. مثلاً اگر برای خرید بیرون می‌­رویم، عملاً بنده به علت ارتباط مواجهات با مردم مزاحم اوقات خانواده و روند خریدشان می‌شوم چراکه باید گاهی ساعت‌ها در نقطه‌ای بایستم و با مردم صحبت کنم.
حتی یک بار در حرم مشهد با اینکه ماسک و کلاه داشتم یک نفر از پشت سر بنده را شناخت و فریاد زنان من را لو داد.
اما خارج از شوخی، انصافاً مردم خیلی لطف دارند، معمولاً ابراز محبت و عکس و امضا یا پرسش و پیشنهاد، درخواست همیاری یا همکاری…. و خیلی­‌ها توصیه به ادامه برنامه، اکثراً درخواست پخش یا بازپخش برنامه در طول سال و… حقیقتاً واکنش‌ها خیلی خوب است و تا الان هیچ واکنشی غیر از این موارد را شاهد نبودم.
اما از خدا می‌خواهم بنده و همکاران را در آنجایی که باید بشناسند، بشناسند. اوج سعادت در این است که در آسمان شناخته شده باشیم و در زمین گمنام. شناخته شدن در زمین خطر بزرگی است و نیازمند مراقبت لحظه به لحظه است که انسان مدام خود را بازخوانی و بازنگری کند تا دچار کبر حقیرانه زمینی نشود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج + 9 =

دکمه بازگشت به بالا