حدود ۸ صبح؛ یک التهاب‌آفرینی بی‌پشتوانه

آخرین ساخته منوچهر هادی، بازگشت کارگردان به خاستگاه اجتماعی خود است. فیلمی که اگرچه کارگردان را به دوران طلایی خود بازنگرداند اما روند بازگشت به سینمای اجتماعی و تداوم احتمالی فعالیت در این گونه قابل‌احترام است.

منوچهر هادی کارگردانی با خاستگاه اجتماعی است که در اوایل فعالیت خود، آثار خوبی ساخت و در میان منتقدان، تاحدودی جایگاه پیدا کرد. این وضعیت در نیمه دوم دهه ۹۰ که هادی به ورطه تولید کمدی افتاد، خدشه‌دار شد و این کارگردان جوان، جایگاه معناداری در میان مردم یافت. حالا حدود ۸ صبح، بازگشت هادی به خاستگاه اصلی خود یعنی سینمای اجتماعی، پس از ۶ سال است.

حدود ۸ صبح، از آن دست آثاری است که می‌خواهد روایت‌گری ملتهبانه‌ای را تجربه کند. فیلم چند نقطه عطف دارد که داستانک‌ها، حلقه وصل آنها هستند تا مخاطب، در یک پروسه روایی، شاهد یک داستان فشرده باشد.

اشکال کار اما آن‌جایی است که نقاط عطف داستان به‌عنوان هسته ثقل مرکزی روایت، پشتوانه دراماتیک ندارند و در بعد دوم، به ساختار روایی به‌ظاهر شکیل خود نمی‌خورند. درواقع این‌طور احساس می‌شود که نویسندگان، در ابتدا، این نقاط را طراحی کرده و سپس به پروسه روایی ورود کرده‌اند. در چنین باوری است که نقاط عطفی مانند شک شوهر به همسرش، جریان قتل، پروسه گرفتن رضایت، جریان آدم‌ربایی و فصل فینال فیلم، گاهی حتی به شکلی کارتونی تئوریزه شده و قوام دراماتیک نمی‌یابند.

بنابراین آن‌چه به‌عنوان حلقه وصل‌هایی میان این عطف‌ها روایت می‌شوند، بهتر می‌توانند مخاطبانشان را قانع کنند تا آن سرمنشاهایی که کاراکترها را به چنین اکت‌هایی وادار می‌کنند. درواقع نقاط عطف، به‌شکلی جبری مطرح می‌شوند و مسیر داستانگویی را به روالی که منطق روایی چندانی را به خود نمی‌بیند، به‌نفع خود مصادره کرده و در آن ریل قرار می‌دهد.

اتفاق عجیب دیگر فیلم، فینال عجیبی است که چالشی اخلاقی دارد. بارقه‌های اخلاقی، همواره یکی از کلیدواژه‌ها و شاخصه‌های مهم سینمای اجتماعی هادی بوده است. در این فیلم نیز با وجود چالش‌های اخلاقی موثقی که در جامعه امروز ما مطرح است اما فصل فینال، چندان تعهدی نسبت به بدنه خود نمی‌بیند. اینکه چرا فیلم با چنین پایان عجیبی به پایان رسید که متناسب با بدنه خود نبود، در راستای همان پروژه التهاب‌آفرینی کاذبی است که سیاست فیلم سوار بر آن است.

در شرایطی که گره‌های داستانی در یک‌پنجم پایانی داستان، ناگهانی و بدون پیشبرد منطقی و دراماتیک رقم می‌خورند، یک‌چنین پایانی، به‌شکلی جبری و تحکم‌گونه به فیلم الصاق شده است و نه به بدنه روایت می‌خورد و نه دایرمدار نتیجه‌گیری اخلاقی خاصی است.

متاسفانه پروژه التهاب‌آفرینی سبب شد تا مخاطب، تنها تحت‌تاثیر هولناکی ذاتی اتفاقاتی چون قتل و خیانت قرار بگیرد. در چنین روندی، ما چیز زیادی از هیچ‌یک از آدم‌های داستان نمی‌دانیم. فیلمنامه تلاش می‌کند تا تکلیف گره‌های داستانی را به کمک دیالوگ حل کند و درام، چندان دخیل در این موضوع نیست.

در همین زمینه، بازی اغراق‌شده هادی در یک‌چهارم ابتدایی داستان، می‌تواند در همین راستا تعریف شود. مجاب نکردن مخاطب در این زمینه و انفعال شخصیت‌هایی چون دریا (یکتا ناصر) در مسیر پیشبرد تحکم‌آمیز روایت، از دیگر مواردی است که روند التهاب‌آفرینی مورد خواست فیلم را تشدید کرده و داستان را به همان وادی مطلوب نویسندگان می‌کشاند.

حدود ۸ صبح، بسیار عقب‌تر از دیگر ساخته‌های اجتماعی کارگردانش است. طبیعی است وقتی کارگردان پس از یک دوران فشرده تولید کمدی، به سینمای اجتماعی بازمی‌گردد، نمی‌تواند آن توفیق قابل‌انتظار قبلی را زنده کند. البته که چنین روندی برای حدود ۸ صبح، کاملا قابل‌انتظار بود آن‌هم زمانی که هادی پس از یک دوره تولید کمدی، سریال دل را ساخت که با انتقادهای فراوانی مواجه شد و حالا این‌بار اگرچه فاجعه دل تکرار نشد اما فیلمی هم نبود که بخواهیم آن را دنباله‌ای بر یکی می‌خواد باهات حرف بزنه، زندگی جای دیگری است و کارگر ساده نیازمندیم قلمداد کنیم.

حسگرهای اجتماعی هادی، همواره بر روی سوژه‌های خوبی متمرکز شده است اما اینکه این کارگردان، چرا تعصب قبل را به سینمای اصیل خود ندارد، پرسشی است که باید پاسخ دهد. پس از عدم‌اقبالی که به چند کمدی اخیر هادی شده، اگر وی باز به همان مشی فیلمسازی بازگردد، رخدادی غیرحرفه‌ای را رقم زده که آورده حرفه‌ای چندانی برایش به ارمغان نمی‌آورد. تلاش بعدی هادی اگر در سینمای اجتماعی صورت بگیرد، خروجی آن قطعا از حدود ۸ صبح، بهتر خواهد بود.

منبع: ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − هشت =

دکمه بازگشت به بالا