ورود به نقطهٔ صفر با «سگ‌کش»/ ما برای ساخته‌شدن این فیلم واقعا جنگیدیم!

حسین نصیری (کارگردان) و صبا جلیل آقازاده (بازیگر) به روند ساخت فیلم «سگ‌کش» اکران شده در گروه سینمای هنر و تجربه و سازوکارهای روایی و محتوایی این اثر پرداختند.

فیلم سینمایی «سگ کش» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی حسین نصیری با حضور بازیگرانی همچون حسین عابدینی، رحیم نوروزی، ولایت خوبدل، جعفر خدابنده‌لو، جلال محمدلو و با معرفی: صباجلیل آقازاده، امیرحسین منتظر علیه، صالحه زهره‌وند، مرتضی نوری، بهروز بخت‌آور، امیرمهدی نصیری و با حضور: اکرم علمداری و آذر یاری ساخته شده و هم اکنون در سینماهای منتخب گروه هنر و تجربه در حال اکران است.

قصه این فیلم از قتل مرموز سگ‌ها در یک روستا آغاز می‌شود، تا اینکه…

حسین نصیری و صبا جلیل آقازاده در گفت‌وگو با خبرنگار سینما صبا، از روایت این فیلم و روند ساخت آن گفتند.

 

*** آقای نصیری از کلیات شروع کنیم و بعد به سراغ فیلمنامه و منطق بصری فیلم برویم.

حسین نصیری: من زمانی که دانشجوی مقطع ارشد ادبیات نمایشی در دانشگاه هنر بودم، یک واحد به نام واحد فیلمنامه داشتیم که دو گروه فیلمنامه پیشرفته و فیلمنامه سینمایی بود. ما قرار بود یک فیلمنامه‌ای را برای پایان‌نامه بنویسیم که من دنبال یک ایده‌ی خاص و حذاب بودم. این را هم بگویم که اولین فیلمنامه‌ای است که از دانشگاه نوشته شده و به مرحله‌ی تولید رسیده است. یک روز وقتی داشتم به اردبیل برمی‌گشتم، یک مسیر کوتاهی را باید پیاده‌روی می‌کردم. یک لحظه دیدم ماشین نیسانی رد شد و رفتند دو سگ را با تیر زدند، پشت نیسان انداختند و رفتند. وقتی این پلان را دیدم با خود گفتم واقعا چرا باید این اتفاق بیافتد؟ و ناراحت شدم. این اتفاق چند روز مرا درگیر کرد تا اینکه خواستم چیزی بنویسم که شاید بتوانم در جایگاه یک کارگردان و یک نویسنده به جامعه‌ی خود ادای دین کرده باشم. ما می‌توانیم رفتار مناسبی با حیوانات داشته باشیم. می‌توانیم در جایگاه یک هنرمند تاثیری روی چنین آدم‌هایی بگذاریم. بیشتر هدف من این بود که این تاثیر گذاشته شود.

 

***درواقع یک مفهوم اومانیسمی پشت آن است. اینکه سعی کنیم در جهت اعتلای جایگاه انسان یک میزانسنی خلق کنیم. فقط بنظرم این ایده با نام فیلم کمی در تضاد است. چون اسم فیلم سگ‌کش است و انگار کاراکتری نقطه‌ی ثقل است که سگ‌ها را می‌کشد. در نام فیلم انسان اینطور تعریف می‌شود. این را چطور تعبیر می‌کنید؟

حسین نصیری: اسم اول این فیلم آکمان بود. آکمان به معنای پاک، سفید و بی‌گناه. اما در مرحله‌ی تدوین و به مشاوره‌ی برخی دوستانِ دیگر قرار شد نامش را سگ‌کش بگذاریم چون سینمایی‌تر بود. یعنی احساس کردم این اسم شاید جذاب‌تر بود. آن دسته از افرادی که سگ‌ها را دوست دارند با این اسم سوال در ذهنشان ایجاد می‌شود که چرا باید سگ‌ها را کشت یا اینکه سگ‌کش چه کسی است و داستانش چیست؟ من در فیلم‌نامه به لحاظ شخصیت‌پردازی، شخصیت‌هایی را نشان دادم که یکی از خبرگزاری‌ها خیلی خوب روی آن کار کرده بود و نوشته بود سگ قاتل به گیشه رسید. ما در اینجا می‌خواهیم آدم‌ها را تحلیل کرده و مورد نقد قرار دهیم. ما آدم‌های متفاوتی در جامعه داریم. آدم‌هایی داریم که خصلت برخی سگ‌های هار را هم دارند.

 

***این کار را کردید که انسان‌ها را مورد تحلیل قرار دهید. 

حسین نصیری: بله. ما اینجا تصاویری داریم از آدم‌هایی که سگ‌ها را می‌کشند و اینکه هدفشان چیست اما خب در نهایت به خصلت‌های بد انسانی برمیگردیم. حتی در آخر فیلم شخصیت ضد قهرمان خودش را کاملا نشان می‌دهد در حالیکه ما از اول فیلم تا آخر می‌بینیم که یک آدم کاملا مثبت و درست است و امکان ندارد این آدم انقدر وقیح باشد که در آخر فیلم این را می‌بینیم.

 

***از این صحبت می‌توانیم نتیجه بگیریم که ایدهٔ ناظر فیلم سعی دارد مخاطب را غافلگیر کند. در این مسیر شما از مسیر تعلیق استفاده کردید یا کنجکاوی؟ چون این دوتا یک مقدار با هم تفاوت دارد. تعلیق روی ساحت احساس تاثیر می‌گذارد و دلهره ایجاد می‌کند، کنجکاوی با ذهنیات مخاطب درگیر است‌. شما تا رسیدن به ایده‌ی ناظر از کدام استفاده کردید؟

حسین نصیری: من اینجا سعی کردم در شروع فیلم بیننده را بیشتر کنجکاو کنم. یعنی در ابتدای فیلم سعی نکردم حس تعلیق را ایجاد کنم. اما خب از نقطه‌ی میانه‌ی قصه تعلیق را شروع کردم. که چرا مثلا دقیقا وقتی که شیخ مصطفی وارد روستا شد این اتفاق افتاد. نکته‌ای هم که اینجا هست، شخصیت اصلی من یک طلبه است و درنهایت فیلم متوجه می‌شویم که اصلا آخوند نبوده است. این کنجکاوی و تعلیق رفته‌رفته فیلم را نگه می‌دارد و اکثر آدم‌هایی که فیلم را دیدند همگی در آخر فیلم با شوک مواجه می‌شوند و سوالاتی که داشتند در آخر فیلم برآورده می‌شود. یک جاهایی را هم به اختیار بیننده گذاشتم که خودش تصمیم بگیرد. مثلا عاقبت شخصیت مش‌حسن در قصه.

***خانم جلیل آقازاده، شما از کجا وارد مسیر فیلم «سگ‌کش» شدید و این تجربه چگونه بود؟

صبا جلیل آقازاده: من کارم را از تئاتر شروع کردم و قبلا با آقای نصیری تجربه‌ی همکاری داشتم و همینطور با آکادمی ایفا. از همان زمانی که بازیگری را به صورت آکادمیک و کاملا حرفه‌ای شروع کردم، چند کار تئاتر که با هم بودیم و بعد از آن یک فیلم کوتاه به نام رگ، که در آنجا بازیگر بودم که در پنج تا از جشنواره‌های بین‌المللی اکران شد، مثل مکزیک و لیتوانی. همچنین در دو تا از کارهای کوتاه ایشان بعنوان دستیار کارگردان و در یکی از کارها بعنوان برنامه‌ریز حضور داشتم. و درنهایت با این فیلمنامه قبل از همه‌ی اینها آشنا بودم چون درموردش صحبت می‌کردند و میدانستم که این ایده را دارند اما نمی‌دانستم که اصلا نقشی برای من هست یا خیر. که در نهایت بعد از یک وقفه‌ی طولانی ایشان فیلمنامه را با من مطرح کردند و این پیشنهاد را دادند. من بعد از اینکه فیلمنامه را خواندم، کمی برایم سخت بود چون شاید شما نگاه کنید و یک بازی ساده و یک دختر ساده‌ی روستایی بنظر برسد ولی درواقع چنین هم ساده نیست. این دختر در عین اینکه سادگی و نجابتی که دارد و آن را باید حفظ کند و احترام جاافتاده‌ای که نسبت به عمویش هست، باید از موضع خودش، چه احساسی و چه از لحاظ منطقی و اتفاقی که در روستا می‌افتد از آن دفاع کند. درواقع اگر بخواهم تقسیم کنم و جزئی‌تر بگویم با سه بعد درگیر بود، حالت احساسی و درونی با دو نفر، بعدی که نسبت به مسئولیتش نسبت به جامعه‌اش بود، جامعه‌ی کوچکتر بعنوان بهداشت‌یار و مسئولیتی که روی دوشش بود و دغدغه‌ای که برایش ایجاد می‌کرد، درواقع آن حالت محکم بودن را در آنجا نشان می‌داد. اگر فیلم را ببینید در قسمت‌هایی که بین خانواده است همچنان آن نجابت را حفظ می‌کند و سربزیر است اما در جامعه این جرئت را پیدا می‌کند که در مقابل این بحران بایستد. و بعد سوم که مربوط به مادرش است. چون پدرش را از دست داده و با عمویش زندگی می‌کند و درواقع تنها دلخوشی مادر همین دختر است.

***با این تعابیری که شما داشتید یکجورهایی حس می‌کنم شبیه کاراکترهای زن فیلم‌های جان فورد است. آقای نصیری زبان فیلم دقیقا چیست؟

حسین نصیری: وقتی من فیلمنامه را می‌نوشتم این فیلم به طور کامل به زبان فارسی بود. اما خب از آنجایی که به مرحله‌ی تولید رسیدیم روش‌های مختلفی را امتحان کردیم. در ابتدا قرار بود که ما آن را با یک کست کاملا منطقه‌ای بسازیم. یعنی بچه‌های تئاتر و بازیگران اردبیل‌. اما دیدم که اگر بخواهم از آن بازیگرها استفاده کنم فیلم به لحاظ گیشه یا اکران امتیاز بالایی نخواهد داشت.چوت خودتان میدانید که الان فیلمی که اکران می‌شود باید حداقل یک بازیگر شناخته‌شده‌ای داشته باشد. که بعدا به چند بازیگر رسیدیم مثل احمد مهران‌فر که قرار یود نقش مصطفی را بازی کند. حتی من با احمد صحبت کردم و وارد مذاکره شدم اما درنهایت تایم فیلمبرداری ما با تایمی که احمد داشت جور نشد. احمد خودش هم موافق بود که بازی کند. بعد به سراغ مجتبی پیرزاده رفتیم که او هم رفیق چندین ساله‌ی من است. او هم فیلمنامه را خواند و خیلی خوشش آمد و گفت دوست دارد این نقش را بازی کند تا اینکه دوباره مشکل در تداخل تایم و موقعیت جغرافیایی پیش آمد. چون او در آن زمان درگیر سریال آمستردام بود و ما هم قرار بود فیلم را در روستاهای اردبیل بسازیم. بعد با حسین سلیمانی صحبت کردیم که قبول کرد و به اردبیل آمد. دو روز هم در اردبیل بود تا اینکه ما خواستیم سر قرارداد برویم که کیانوش عیاری زنگ زد و به حسین گفت که داریم کار را استارت می‌زنیم و پسفردا قرار است که فیلمبرداری شروع شود. حسین هم گفت که چند روز است که به من خبر نداده‌اید حالا که به اردبیل آمدم می‌گویید بیایم. درنهایت حسین هم نتوانست بماند. پس با تیم انتخاب بازیگر جلسه گذاشتیم و به آقای حسین عابدینی رسیدیم، که ایشان سیمرغ فجر هم گرفته‌اند. به اتفاق نظر همه‌ی دوستان گفتیم که اقای عابدینی چون قبلا هم تجربه‌ی چنین نقشی را داشته‌اند برای آن مناسب هستند. و از آنجایی که خودش هم ترک‌زبان و اهل زنجان است میتواند این کاراکتر را به نحو احسن بازی کند. که بالاخره درنهایت با حسین کار را شروع کردیم. حالا به سوال شما درمورد زبان فیلم می‌رسیم‌. زبان فیلم اولش فارسی بود اما چون ما رفتیم در یک روستاهایی قرار گرفتیم، که ما به لحاظ بودجه‌ای و امکانات مجبور بودیم فیلم را در اردبیل فیلم‌برداری کنیم، یک عده از روستاهایی که ما می‌رفتیم برخی از اهالی اصلا فارسی نمی‌توانستند صحبت کنند. یک جمله‌ی جالبی یکی از اهالی روستا گفت که ما الان چطور فارسی حرف بزنیم، سگ ما هم در روستا ترکی حرف می‌زند! و ما هم مجبور بودیم از برخی از این افراد در فیلم استفاذه کنیم. پس تصمیم گرفتیم فیلم را به زبان فارسی کار کنیم اما بعضی جاها که لازم است ترکی حرف زده شود. مثل زمانی که فردی از اول تهران بوده اما روستای مادری‌اش اردبیل است و وقتی به آنجا می‌رود به زبان فارسی حرف می‌زند و به ترکی جوابش را می‌دهند. زبان یکدیگر را می‌فهمند.

 

***چالش اینجاست که چرا باید فارسی باشد؟ یعنی یک میزانسنی است که ظرفیتش آن زبان است، وقتی که دگرگون می‌شود کمی به دل نمی‌نشیند. مثلا لورنس عربستان که دیوید لین ساخته، در عربستان انگلیسی صحبت می‌کنند. آنتونی کویین در این فیلم یک دهاتی است که در عربستان و عثمانی بوده و بعد انگلیسی سلیس صحبت می‌کند. این مسئله یک مقدار از منطق رئالیستی فیلم خارج است. این اتفاق در سینمای ایران با زبان فارسی و زبان استان‌های مختلف کشور می‌افتد.

حسین نصیری: چون نگاه من بیشتر جهانی است، حقیقت این است که من به زبان و لهجه و اینجور چیزها نگاه نمی‌کنم. من به خود فیلم نگاه می‌کنم. روستا در این فیلم نماد یک جامعه است و همه به یک زبان حرف می‌زنند. ایرادی ندارد، اتفاقا جغرافیای مختلف منطقه‌مان را نشان می‌دهد. مهمترین برداشتی که می‌توان کرد، که خیلی از منتقدان خوب سینما این را گفتند، این است که این فیلم شاید برابری بین زبان‌ها ایجاد می‌کند. ما در کشور خودمان زبان‌های یکدیگر را خیلی راحت متوجه می‌شویم. مثلا یک نفر ترکی حرف می‌زند و من فارسی جواب می‌دهم و زبان یکدیگر را می‌فهمیم. این زاویه از کار خیلی خوب است. درواقع نگاه من این بود وگرنه میتوانستم فیلم را بطور کامل به زبان فارسی یا ترکی بسازم. می‌خواستم بیننده به چالش کشیده شود که چرا فیلم اینطور ساخته شده است. این خودش ناخودآگاه کنجکاوی می‌آورد که چرا گاهی اوقات فارسی و گاهی ترکی حرف زده می‌شود. و این را هم اگر خودشان کمی دقت کنند متوجه می‌شوند.

درمورد همین موضوع، اگر با محتوا درگیر شوید متوجه می‌شوید که فقط برخی از شخصیت‌ها هستند که به زبان فارسی صحبت می‌کنند. یکی از آنها ایوض است که کاملا جا افتاده که در شهر زندگی و کار می‌کرده و حالا بعد از یک مدت به روستا برگشته و در فیلم هست که به خواهرش می‌گوید: «یا با آیلا ازدواج می‌کنم یا میذارم میرم شهر» از اینجا مشخص است که بیهوده نیست که به این زبان صحبت می‌کند. یا مصطفی که تحصیلات حوزوی دارد، منطقی است که بعضی جاها فارسی صحبت می‌کند. درمورد آیلا، در شهر درس خوانده است و دیالوگ‌هایی هستند که این را برای بیننده آشکار می‌کنند و منطقی و ملموس می‌شود. مادر آیلا هم مشخص است که یک خانم شهری هستند، از لحاظ ظاهری هم مشخص است که با جاری خود متفاوت است، حتی از لحاظ لباس پوشیدن و صحبت کردن.

 

***فیلم در هنر و تجربه است. چه منطق بصری و فرمیک در فیلم هست که ما باید آن را در هنر و تجربه ببینیم؟

حسین نصیری: سوال بسیار خوبی است. این فیلم، فیلم گیشه نیست مثل فیلم‌های کمدی یا مثل فیلم‌های دیگر. به‌نظرم این فیلم مخاطب خاصی دارد که بنشیند و در سالن فکر کند. این فیلم آدم را به فکر وا‌می‌دارد و کنجکاو می‌کند. این فیلم یک بخش‌هایی از ذهن را فعال می‌کند که نکاهشان به جامعه بازتر شود و خیلی ساده نگذرند. مثلا جنازه‌ی سگی را می‌بینند به راحتی و عادی از آن نگذرند. چون ما بحث‌مان در این فیلم بیماری است، اگر آدم مریضی را در خیابان دیدند نگذرند و توجه کنند که چه کمکی از آنها برمی‌آید. به‌نظرم این فیلم آدم را به آشتی با خانواده، عشق و توجه به چیزهایی که تابه‌حال توجه نکردیم دعوت می‌کند. چیزهایی که شاید الان دیگر رنگی برایشان نمانده است. شاید قبل‌ترها از روی خیلی چیزها عادی نمی‌گذشتیم. مثلا یک بیماری در جامعه رایج شده است، همه ماسک می‌زنند اما یاید ببینیم علت این بیماری چیست و چرایی آن کجاست. این فیلم باید در هنر و تجربه می‌بود. این فیلم اولین تجربه‌ی فیلم بلند یا سینمایی من است و در قالب یک فیلم هنری ساخته شده است. سبک کارگردانی این فیلم کاملا رئال است. می‌شود گفت در برخی قسمت‌ها رئالیسم جادویی می‌شود که تاثیر این روی کاراکترها بیشتر است. به‌نظرم اگر بخواهیم شاخصه‌ای درمورد هنر و تجربه بگوییم، فرمیک بودم فیلم یا توجه به یک درام خاصی که در جامعه‌ی ما توجهی به آن نشده است. فکر نمی‌کنم تابه‌حال فیلمی درمورد سگ‌کشی داشته باشیم و چرایی آن را بدانیم. دعوت می‌کنم فیلم را در سینمای هنر و تجربه ببینند چون فیلم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد که شاید یک چیزهایی هم دارد من الان نمی‌توانم بگویم یا حتی نمی‌دانم.

***و صحبت پایانی…

صبا جلیل آقازاده: من می‌خواستم درمورد بازیگری بگویم. چون خیلی سخت رسیدم به این که خودم را روی پرده ببینم. ما در هر کاری وقتی تصمیم می‌گیریم که آن را انجام بدهیم، زمانی که تصمیم گرفتیم با اقداممان چندان فاصله‌ای نداریم و اقدامی که انجام می‌دهیم نقطه‌ی صفر ما می‌شود. اما در بازیگری از زمانی که تصمیم می‌گیرید تا وقتی که در نقطه‌ی صفر خود قرار بگیرید ممکن است یک بازه‌ی طولانی باشد و ممکن است در این فاصله دلسرد شوید و بیخیال این کار شوید و بعد دوباره ادامه دهید. این بالا و پایین‌ها در این مسیر هست. و خیلی‌ها این مسیر را کنار گذاشتند که شاید حتی خیلی افراد بااستعدادی باشند. من می‌توانم بگویم امثال من زیاد است که در شهرستان شروع به کار کرده و امیدی نداشته که در فیلمی کار کند و به درجه ی اکران برسد و به جایی برسد که حرفی برای گفتن داشته باشد و دلگرمی و انگیزه‌ای برایش باشد که اولی را توانستم، بعدی را هم می‌توانم. من حس می‌کنم با اکران این فیلم دقیقا در آن نقطه‌ی صفر قرار گرفتم یعنی تازه به نقطه‌ی صفر رسیدم و از این به بعد می‌خواهم این رشد را در خودم ببینم.

 

***قطعا آنچه تصمیمات یک بازیگر نقش مهمی در سرنوشت او دارد.

صبا جلیل آقازاده: مسلماً طوری که من قبلا کار می‌کردم با چیزی که الان تصمیم گرفتم و می‌خواهم ادامه بدهم خیلی متفاوت است و می‌توانم بگویم زمانی بوده است که اصلا بیخیال این کار شدم و آن را کنار گذاشتم و بعد دوباره شروع کردم و این دوباره شروع کردن‌ها برای من در یک نقطه‌ آغاز شد.

حسین نصیری: من یک جمله‌ای که قبل از جمع‌بندی می‌خواهم بگویم این است که خیلی خوب می‌شود که مسئولین یا سرمایه‌گذاران خصوصی هیچوقت حمایت خود را از هنرمندان دریغ نکنند. به قول استاد کیمیایی متاسفانه حسادت خیلی بد است. یعنی مثلا وقتی یک نفر موفق می‌شود و به جایی میرسد، حسادت‌ها خیلی بیشتر می‌شود و خودش را نشان می‌دهد. و من در این روزها علاوه بر این اکران که موفقیت محسوب می‌شود، خیلی ناملایمات و حسادت دیدم. حتی دیدم که برخی آدم‌ها می‌خواستند جلوی اکران را بگیرند. اما دم هنر و تجربه گرم! آقای محمد طیب، آقای کاظمی و آقای زادمهر. هنر و تجربه از اول هم خیلی محکم پای این فیلم ایستاد. چون خودتان می‌دانید که هنر و تجربه هر فیلمی را حمایت نمی‌کند و شورای نظارت دارند و انتخاب می‌کنند. استاد روح‌الله سهرابی، مدیر شورای نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی، واقعا پشت این فیلم ایستادند. خوشحالم که این فیلم به این مرحله رسیده است. خیلی خوب میشد به جای حسادت، یکدیگر را دوست داشته باشیم و دست هم را بگیریم و به هم انرژی بدهیم. دست کسانی که می‌خواهند موفق شوند، هم بگیریم تا آنها هم موفق شوند. از استاد سیدجمال سیدحاتمی هم ممنون هستم و بطور کلی همه‌ی دوستانم. در بحث اکران اردبیل موفق شدیم رکورد مشارکت در تماشاگر و فروش بلیط را در بخش هنر و تجربه‌ی کشور بزنیم. تا امروز در طول دو هفته ۱۲۶۸ تا مخاطب داشته است این یک خبر خوب برای یک فیلم هنر و تجربه‌ای است. از همه‌ی دوستانی که در اردبیل به ما کمک کردند تشکر می‌کنم. از خانواده‌ی خودم تشکر میکنم. یک جمله‌ای که بنظرم خیلی مهم است این است که خانواده همه چیز آدم است و همیشه می‌توان به آن تکیه کرد. خانواده‌ی خودم و خانواده‌ی تیمم که آنها هم خانواده‌ی من محسوب می‌شوند. از سرمایه‌گذاران محترم و تک تک دوستان عزیزم قدردان هستم که ایستادند تا بتوانیم فیلم را به این مرحله برسانیم.

صبا جلیل آقازاده: من می‌خواستم درمورد فیلم بگویم. خیلی‌ها درمورد سختی‌هایی که تحمل کردیم تا به آنجا برسیم اطلاعی ندارند. تقریباً فیلم تا یک نفطه‌ای خوب پیش می‌رفت بعد به یک جایی رسیدیم که دیگر هیچ نقطه‌ی مثبتی برای ما نماند. به ما گفتند که دیگر در اینجا همه چیز را رها کنید، قرار نیست که به قیمت جان و سلامتی‌تان در این شرایط کرونا و تورم بمانید. چطور می‌‌خواهید کار را تمام کنید؟ من می‌توانم بگویم تا آخرین لحظه حتی آن زمان میانی که خیلی از عوامل که نبودند، من و برادرم که پا به پای من در پروژه بود، و چند تا از دوستان واقعا ماندیم و آن نقطه، نقطه‌ٔ جنگ است. از اینجا دیگر جنگ شروع شد و دیگر حرف‌های کلیشه‌ای نبود که فقط بگوییم با پشتکار و تلاش پیش رفتیم، ما واقعا جنگیدیم! به جایی رسید که همزمان با بازیگری من دستیاری هم انجام می‌دادم. کارهایی بود که انجامشان از من در خانه بعید بود و اصلا تجربه‌ای نداشتم، و آنها را در محیط روستایی انجام می‌دادم و بدم که نمی‌آمد هیچ، آن را دوست هم داشتم که برای چیزی که میخواستم می‌جنگیدم. برخی از من پرسیدند که روی بازی‌ات تاثیری نداشت؟ بخواهم راستش را بگویم بله. من تقریبا دو روز کاملا سر پا بودم و حدود ۲۵ ساعت آفیش بودم. یعنی سکانس‌های من آخرسر گرفته شد و خودم این را خواستم، یعنی خواستم اول کار بچه‌ها تمام شود. نیمه‌ی شب بود و برای سکانس بیمارستان من آنقدر انرژی‌ام تمام شده بود که دیگر نمی‌توانستم حتی دیالوگ بگویم. الان شاید با خنده از آن یاد کنم اما وقتی تصورش می‌کنم خیلی سخت بودم اما الان خستگی را تنمان بیرون کرد. میخواهم اول از خانواده‌ام تشکر کنم که شاید همه گوشه‌ای از حرف‌های من را شنیده باشند اما خانواده‌ام تمام مدت تلاش من را می‌دیدند که همراه با درس و ورزش و هرچیزی که می‌آمد و می‌رفت اما بازیگری همچنان سر جای خود بود. هم‌تیمی‌های من که در این جنگ سنگ تمام گذاشتند. من این را بارها در صحبت‌هایم گفته‌اند اما باز هم می‌خواهم بگویم که آقای نصیری برای من علاوه بر این که همکار خوبی بودند، یک استاد خوب و دلسوز بودند و اینکه ناظر بودند و بسیار کمک‌حال من بودند. من به جبران اعتماد ایشان می‌خواستم تا آنجا که می‌توانم در این کار سنگ تمام بگذارم.

*محراب توکلی

منبع: صبا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − پانزده =

دکمه بازگشت به بالا