نگاهی به سریال «مرداب»؛ روایتی معمایی و موفق در جذب مخاطب

سریال نمایش خانگی«مرداب» اثری است به کارگردانی برزو نیک‌نژاد که تا کنون با روایتی جنایی و معمایی در جذب مخاطب موفق بوده است.

برزو نیک‌نژاد که نامی آشنا برای مخاطبان تلویزیون می‌باشد، پس از ساخت دو سریال کمدی ساخت ایران 2 و آفتاب پرست برای شبکه نمایش خانگی، در تازه‌ترین تجربه‌اش سراغ ساخت سریالی اجتماعی با نام «مرداب» رفته است.

«مرداب» همچون فیلم سینمایی «دوزیست» تجربه‌ای تازه در کارنامه این فیلمساز کندی ساز می‌باشد و فضایی جدی دارد. «دوزیست» ملغمه‌ای از آسیب‌های اجتماعی مختلف بود؛ از دختران فراری گرفته تا سقط جنین غیرقانونی، از ربا و نزول خواری گرفته تا دزدی و خیانت، مسائلی که هیچکدام پرداخت دقیقی در فیلمنامه ندارند و فقط برای تلخی بیشتر داستان به فیلم سنجاق شده‌اند اما «مرداب» با وجود فضای جدی و تاحدی جنایی و معمایی خود به سیاهی و تلخی «دوزیست» نیست.

شخصیت‌های جذاب داستان رمز موفقیت سریال

«مرداب» شروع خوبی داشت و در ادامه نیز با حفظ ریتم و روایت درست توانست تماشاگر را به دنبال خود بکشد، یک فیلم معقول و استاندارد که در این بلبشوی سریال‌های نمایش خانگی که یا در دام ابتذال و شوخی‌های جنسی افتاده‌اند و یا بسیار سیاه و تلخ، با بهره‌گیری از فیلم‌نامه‌ای پرتعلیق و جغرافیایی سرسبز مخاطب را راضی نگهداشت.

«مرداب» ضمن تلاش برای آلوده نشدن به کلیشه‌های قصه‌گویی درباره آسیب‌های اجتماعی و بعبارتی عدم اغراق در نمایش فساد و خلافهای اجتماعی و اقتصادی، شخصیت‌هایی تازه و روابطی متفاوت از شخصیت‌ها را به تصویر کشید. مهم‌ترین و کاریزماترین شخصیت «مرداب» بی‌شک شکیب با بازی امیر جعفری می‌باشد.شکیب از آن دست گنده‌لات‌های شمال‌شهری است که دیالوگ‌های پرطمطراقی دارد؛ دیالوگ‌هایی که در عین ثقیل بودن، واقعیت‌های خوبی از قصه را در اختیار مخاطب می‌گذارند.

شخصیتی که در عین آنکه برای دستیابی به هدفش بی‌رحم است اما روابط عاطفی چون عشق به همسر و حتی علاقه به اسبش دلبر را می‌داند و همین امر شخصیتی چندوجهی و جالب از او می‌سازد و موجب می‌شود عکس العمل‌های او در موقعیت‌های مختلف برای مخاطب پیش‌بینی نشده و گاه غافلگیرانه باشد. نحوه تعامل او با کیوان و کوهیار هم که حکم فرزندخوانده او را دارند، جالب است، شکیب درعین علاقه به این دوبرادر اما برای رسیدن به اهدافش حاضر است آنها را طعمه قرار دهد.ابهام رابطه صبا با شکیب نیز از جذابیت‌های داستان است که بخوبی و در وقت مناسب از آن رمزگشایی می‌شود.

رابطه خواهر و برادری میان کاراکتر ایرج و آفاق هم یکی از همین روابط تازه و بکر است. صمیمیت دلنشین این خواهر و برادر و عوض شدن روحیات آنها باهم یعنی جسارت و هوشیاری آفاق و ترس و احتیاط ایرج برای مخاطب جالب است. شخصیت ساده و شوخ و در عین حال تلکه بگیر و ترسوی ایرج از او کاراکتر جالبی ساخته که با لهجه شمالی‌اش برای تماشاگر جذاب است، بویژه آنکه فیلمساز موفق شده در موقعیت‌های مختلف و حساس با طنازی ایرج قدری از زهر داستان بکاهد و لبخندی کمرنگ برلب مخاطب بنشاند.

از آنسو خانه‌ آنها به معنای واقعی بر روی آب بنا شده است و فیلمساز با هوشمندی با انتخاب این مکان کنایه جالبی هم به آرزوهای دور و دراز و دست‌نیافتنی آنها زده که این دو برای رسیدن به آن خطر می‌کنند، کلبه‌ای بی‌در و پیکر بر روی مرداب که گویی چون ساکنانش به هیچ ریسمانی بند نیست.

فضای کوچک کلبه آنها عاری از هرگونه وسایل مدرن است، وسایلی که همگی مرتب و تمیز در قفسه‌های دکور چیده شده‌اند و از نظم خاصی پیروی می‌کنند و این مدیریت فضا تا حدودی شخصیت هوشمند و باتدبیر آفاق را به مخاطب یادآور می‌شود.موقعیت شخصیت پلیس خاطی یعنی صدرا با بازی حامد کمیلی هم تا حدود زیادی، تازه و به‌دور از کلیشه‌های مرسوم است، همکاری صدرا با پلیس و بعبارتی مامور مخفی بودن او از جمله غافلگیری‌های جذاب داستان می‌باشد که مخاطب را شوکه می‌کند.

«مرداب» روایتی از بازی بزرگان با پیاده نظام

برخی رسانه‌ها معتقدند: «مرداب روایتی تازه از بازی قدبلندها با آدم کوتوله‌های جاده صاف کن است. بازی بزرگان با بازی سازان و پیاده نظامی که هر کدام از سر استیصال به عنوان مهره‌های این بازی به کار گرفته می‌شوند تا آن وقت که ببازند و به عنوان مهره سوخته از بازی حذف شوند. سرباز سرباز را بزند. اسب‌ها چموشی کنند و فیل‌ها از سر هیبت سهمگینشان در گیر حماقت.»

آنچه در قاب «مرداب» می‌بینیم، تصاویری حرفه‌ای از یک کارگردان حرفه‌ای است. حرکات دوربین، به مخاطب حس منتقل می‌کنند و انتقال رعب و وحشت حاضر در برخی صحنه‌ها به مخاطب، از نقاط قوت سریال است. «مرداب» شوک‌های متعددی در طول سریال به مخاطب وارد می‌سازد و معمولا این کار را در انتهای هر قسمت انجام می‌دهد.

با این وجود «مرداب» نقاط ضعف نیز دارد و برخی از اتفاقات داستان منطق روایی ندارند از جمله آنکه در ابتدای داستان چرا پلیس در میز بازجویی با قاطعیت می‌داند که صبای سابقه‌دار و تازه از زندان آزاد شده، فریب‌خورده و بی‌گناه است و یا اینکه چرا ویدا بعنوان نماینده یک گروه خلافکار حرفه‌ای با یک اتومبیل به رنگ قرمز جیغ سر قرار می‌رود تا مقدمات عملیات را پنهانی زیرنظر داشته باشد و هیچکس هم متوجه حضور او نمی‌شود. واکنش پلیس بعد از جنایت هولناک در معامله رد و بدل کردن سنگهای قیمتی نیز بسیار سطحی و منفعلانه است و آنها با ساده انگاری حتی متوجه اظهارات متناقض آفاق و ایرج در بازجویی هم‌‌ نمی‌شوند و براحتی آنها را رها می‌کنند.

در پایان باید گفت «مرداب» در حد بضاعتش توانسته داستانی سرراست و بدور از فلش بک‌های متعدد و گیج کردن مخاطب و در عین حال ملتهب و معمایی را روایت کند و مخاطب را تا تماشای قسمت آخر با خود همراه سازد.

نویسنده: نفیسه ترابنده

منبع: فارس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × پنج =

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا