نامه‌ای برای آب/ مرغابی عملیات کربلای ۴

یوسف قربانی یکی از شهدای غواص و از اسطوره‌های نامیرای تاریخ این سرزمین است، قهرمانانی که درد، سرما و خستگی را حس کردند ولی با روحی بزرگ، اراده ای پولادین و اعتقادی راسخ به آرمانهایشان، هستی خود را در طبق اخلاص گذاشتند.

عملیات کربلای ۴، یادآور ایثار و شهادت و جاودانگی شهدایی غیور از دوران دفاع مقدس است، غواصان دریادلی که با شجاعت تمام به دل دشمن زدند ولی در نهایت مظلومیت با دستانی بسته اما سرافرازانه به میهن خود بازگشتند.

عملیات کربلای ۴ در سوم دی ماه سال ۱۳۶۵ و با رمز «محمد رسول الله» با نقش آفرینی رزمندگان غواص از شهرهای مختلف شمال، جنوب، شرق و غرب کشور و گردان هایی از جمله گردان غواص و گردان کوثر از لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب(ع) شکل گرفت؛ هر چند همه اهداف پیش بینی شده در این عملیات محقق نشد، اما مقدمه ای برای فتوحات بزرگ رزمندگان در عملیات کربلای ۵ شد.

نام عملیات کربلای ۴ از زمانی در میان مردم بر سر زبان‌ها افتاد که خبر دادند قرار است در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۹۴ پیکر ۱۷۵ شهید غواص که بعد از ۲۹ سال توسط گروه تفحص کشف شده‌ بود بر دستان مردم تشییع شده و به آغوش خانواده‌هایشان برگردند.

سخن گفتن از مظلومیت شهدای عملیات کربلای ۴ که عاشقانه تن را به اروند سپردند و در قلب خروشان اروندرود حماسه آفریدند تداعی کننده غربت و مظلومیت اباعبدالله‌الحسین(ع) و یاران با وفایش در روز عاشورا است، واقعا سخت است.

در ۲۸ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ در مراسم ورود پیکر شهدای تازه تفحص شده به کشور بود که خبری به مضمون «کشف پیکر مطهر ۱۷۵ شهید غواص دفاع مقدس با دستان بسته» مردم را متعجب کرد.

این شهدا که جمعی از غواصان و خط‌شکنان شهید عملیات کربلای ۴ بودند که در دی ماه سال ۱۳۶۵ در جریان عملیات کربلای ۴ که با وجود آنکه طرح آن توسط آواکس‌های آمریکایی لو رفته بود، خط عملیاتی اروند را شکستند و حتی از جزیره ام‌الرصاص هم عبور کردند.

طبق شواهد موجود، این رزمندگان در حالی که بیشتر آن‌ها مجروح بودند، جلوتر از خط مقدم به اسارت دشمن درآمدند و پیکرشان با دست‌ها و بعضی با پاهای بسته شده در یک گور دسته‌جمعی دفن شده بود و پیکر مطهر آنان بعد از ۳۰ سال توسط تیم تفحص پیکر مطهر شهدا کشف شد، منطقه‌ای که این شهدا در آن پیدا شدند، ۱۵ کیلومتر جلوتر از خط مقدم یعنی «ابوفلوس» در منطقه ابوالخصیب عراق بود.

یوسف قربانی یکی از شهدای غواص و از اسطوره‌های نامیرای تاریخ این سرزمین است، قهرمانانی که درد، سرما و خستگی را حس کردند ولی با روحی بزرگ، اراده ای پولادین و اعتقادی راسخ به آرمانهایشان، هستی خود را در طبق اخلاص گذاشتند.

او ۲۰ شهریور ماه سال ۱۳۴۵ در خانواده ای مستضعف در شهرستان زنجان دیده به جهان گشود، پدرش صمد و مادرش ایران نام داشت، او در ۶ ماهگی پدرش، در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادربزرگش را از دست داد، در کودکی با برادرش طعم یتیمی را چشید و به سختی روزگار گذراندند. از دار دنیا فقط یک برادر برای یوسف مانده بود که او هم در سانحه رانندگی جان خود را از دست داد.

یوسف در دوران دفاع مقدس عضو اطلاعات عملیات گردان ولیعصر زنجان و از غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر (عج) لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ بود و نقش موثری در عملیات های والفجر ۸ و کربلای ۴ و ۵ ایفا کرد و سرانجام در ۱۹ دیماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به دست و صورت به فیض شهادت نائل شد. پیکر مطهر شهید قربانی در مزار پایین زادگاهش به خاک سپرده شده است.

بعد از عملیات والفجر ۸، یوسف گوشه‌ای از سنگر می‌نشست و نامه می‌نوشت. یک روز رفیقش از سر کنجکاوی از او می پرسد برای چه کسی هر روز نامه می‌نویسی، چرا نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ در این هنگام یوسف دست دوستش را می‌گیرد و قدم‌زنان به کنار ساحل اروند کنار می‌برد نامه را از جیبش در می‌آورد و بعد ریز ریز می‌کند و با چشمانی پر از اشک می‌گوید: من برای آب نامه می‌نویسم، می‌دانی که کسی را ندارم.

نامه‌ای برای آب/ مرغابی عملیات کربلای ۴
 شهید یوسف قربانی

مرغابی عملیات کربلای ۴

چند دقیقه قبل از عملیات کربلای ۴، یک خبرنگار از شهید قربانی می‌پرسید، یوسف‌ جان غواص یعنی چی؟ او پاسخ می دهد غواص یعنی مرغابی امام زمان (عج). باز خبرنگار از او می‌پرسد: یوسف‌ جان! حرف آخرت چیست؟ و شهید به زیبایی این شعر را خواند: در مسلخ عشق جز نکو را نکشند/ روبه‌صفتان زشت‌خو را نکشند/ گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز/ مردار بود هر آن که او را نکشند.

این مصاحبه کوتاه با یوسف قبل از عملیات کربلای ۴ باعث شد که این شهید به «مرغابی امام زمان (عج)» معروف شود.

نامه‌ای برای آب/ مرغابی عملیات کربلای ۴
 مزار شهید قربانی

شهادت وی از زبان هم رزمش

وقتی که عملیات کربلای ۵ آغاز شد با هم در یک گروهان بودیم شب اول عملیات بود ما مسافت زیادی از دریاچه مصنوعی موسوم به آب‌گرفتگی در دشت شلمچه را با لباس‌های غواصی طی کرده بودیم.

دوشکا و تیربارهای دشمن شدیدا کار می‌کرد سطح آب را آتش پر حجمی پوشانده بود. پیشروی در آب با آن همه مواضع مثل سیم‌های خاردار و موانع خورشیدی واقعا دشوار بود. بچه‌ها یکی پس از دیگری، مظلومانه در داخل آب شهید می‌شدند تقریبا به نزدیکی‌های دشمن رسیده بودیم یوسف داشت با فاصله کمی از من حرکت می‌کرد.

یوسف ناگهان از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت، گلوله از سمت راست اصابت کرد و از سمت چپ خارج شد نزدیک بود در آب بیفتد که من گرفتمش. خون از دهان و گوشهایش فوران می‌کرد و او سرش را آرام به چپ و راست می‌چرخاند صدایش کردم: یوسف! یوسف! یوسف او آرام آرام زار می‌زد نمی‌توانست چشمانش را باز کند.

دیدگانش پر از خون بود قطرات اشک امانم را برید خدایا! بچه ها چقدر غریبانه و دلگیر پرپر می‌شوند! لحظاتی بعد به آرامی نسیم سحری سر بر بالین شهادت گذاشت و به آرامشی به رنگ سبز و جاودانه فرو رفت پیشانی اش را بوسیدم و وداعش گفتم.

روحش شاد و یادش پر رهرو باد.

منبع: ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

8 + چهار =

دکمه بازگشت به بالا