داعشیها شکم زن بارداری را با چاقو دریدند. مرد دوقلوهایش را با کمک زنی غریبه به دنیا آورد. همسرش همان جا شهید شد. مرد دوقلوهایش را ۱۸ ساعت در آغوش گرفت تا جان دادند. انگار همان جا تصمیمش را گرفت؛ مبارزه با داعش تا آخرین نفس!
«قلب رقه» فیلمی عاشقانه است که در بستر وحشت ناشی از حضور داعش در یک شهر ویرانشده رخ میدهد. در این گزارش فیلم سینمایی «قلب رقه» را که در چهل و دومین جشنوارهٔ فیلم فجر به نمایش درآمد، از نگاه «زندگی» بررسی میکنیم.
مطابق قول و قرار همیشگیمان در نوشتن از فیلمها، همان قدری از روایت داستان و پایان آن میگوییم که سازندگان آن در مصاحبهها و نشست خبری فیلم خود گفتهاند، مگر در پرداختن به جزئیاتی که از نگاه «زندگی» اهمیت دارند، اما داستان و پایان فیلم را لو نمیدهند.ضمن اینکه بررسی نکات فنی فیلم را بر عهدهٔ دوستان سینمایی میگذاریم و تنها به تحلیل محتوای آن میپردازیم.
عاشقانهای در ژانر وحشت!
«قلب رقه» فیلمی عاشقانه است که در بستر وحشت ناشی از حضور داعش در یک شهر ویرانشده رخ میدهد. با این پیشزمینه که مخاطب، داعش و ایدئولوژی آن را میشناسد و قرار است در فضایی که از داعش سراغ دارد، شاهد یک ماجرای عاشقانه و البته اکشن باشد.
عملکرد بیمهابای مأمور امنیتی ایرانی
«رضا» یک پاسدار ایرانی و مأمور امنیتی است که چند سال پیش با دختری سوری به نام «ریما» ازدواج کرده، اما بعد از حملهٔ داعش به سوریه او را گم کرده است.رضا مأمور مخفی کارکشتهای است. اما در چندین صحنه از فیلم حرکات خطرناک و توجیهناپذیری میکند. او به راحتی ریما را سوار ماشینش میکند و در رقه با هم دور میزنند. رقه کجاست؟ مرکز حکومت خودخواندهٔ داعش و زیر نفوذ کامل اطلاعاتی و امنیتی سرویسهای اطلاعاتی حامی داعش.
زندگی زنان زیر پرچم داعش، از فیلم تا واقعیت
رفتار ریما چندان شباهتی به زنانی ندارد که زیر سلطهٔ داعش زندگی میکنند. اگرچه او پزشک و محبوب قلب رئیس پلیس داعش در رقه (ابوعصام) است، اما در همین جایگاه هم رفتارهایش در مختصات زندگی تحت حکومت داعش نمیگنجد.او بدون اینکه مشکلی برایش پیش بیاید به زندان مردان رفت و آمد میکند. بارها دست رد به سینهٔ ابوعصام خونخوار میزند و باز هم مشکلی برایش پیش نمیآید. اینها با مجموعهٔ اطلاعاتی که از رفتار داعش خصوصاً با زنان داریم همخوانی ندارد.
گذشتهٔ ابوعصام زندگیاش را تباه کرد
گذشتهٔ ابوعصام مانند امروزش که رئیس پلیس داعش در رقه شده تیره و تار است. او سالها ننگ خیانت مادر و کشته شدنش توسط پدر را با خود حمل کرده است.این ننگ آنقدر سنگین بوده و آثارش آنچنان شخصیت ابوعصام را تحت تأثیر قرار داده که حتی گرمای محبت بیچشمداشت و چندینسالهٔ یک خانوادهٔ سالم که او را به فرزندی پذیرفتهاند هم نتوانسته تربیت او را تغییر دهد و زندگیاش را سروسامان ببخشد.ابوعصام به محض اینکه در سایهٔ داعش قدرت میگیرد، مثل صاعقه به شهر میزند و آیندهٔ کودکان دیگر را هم تباه میکند.
جنگ به هیچکس رحم نمیکند، حتی بچهها
اگرچه هدف فیلم نمایش جنایات داعش نیست، اما در بعضی بخشها گریزی به این مسائل میزند.مثلاً در صحنهای میبینیم که پسربچهها مثل رباتهایی که اختیاری از خود ندارند خنجر میکشند برای ذبح مردان دستبستهٔ بزرگسال. پسربچههایی که مسخ شدهاند و مغزشان شستوشو داده شده است.در بخش دیگری پسربچهای را میبینیم که با دیدن داعشیها از ترس خودش را خیس میکند. فکر اینکه اگر این بچهها از چنگال خونین داعش نجات پیدا کنند، بعدها با وحشتی که در کودکی تجربه کردهاند، چگونه دست به گریبان خواهند بود، ذهن هر بینندهای را درگیر میکند.جنایت دیگر داعش را از زبان یکی از شخصیتهای فیلم میشنویم «داعشیها شکم زن باردار را با چاقو دریدند. مرد دوقلوهایش را با کمک زنی غریبه به دنیا آورد. همسرش همان جا شهید شد. دوقلوهایش را ۱۸ ساعت در آغوش گرفت تا جان دادند…». همان مرد تا آخرین نفس کنار نیروهای ایرانی با داعش میجنگد.
مرتضی، حاجقاسم نیست
رضا جوانی پرشور، نترس و تسلیمناشدنی است. در صحنهای که عملیاتش تقریباً با شکست روبهرو شده، او را غمگینانه مشغول دعا و گریه میبینیم.«مرتضی» که گویی مافوق رضا است، از بین ساختمانهای ویرانه مخفیانه خودش را به رضا میرساند و با اشاره به ماجرایی که در کودکی رضا و بعد از شهادت پدرش رخ داده، به او دلگرمی میدهد «آمدم که خیال نکنند غریب گیرت آوردهاند.».گریم مرتضی اگرچه شبیه سردار سلیمانی است، اما به گفتهٔ عوامل فیلم، برگرفته از یک شخصیت واقعی دیگر است.
فرزند نامشروع یک غدهٔ سرطانی!
محور پیشبرد داستان، همان جریان عاشقانهٔ رضا و ریما است. اما فیلمساز در قسمتهایی به ماهیت پشتپردهٔ داعش و سوءاستفادهٔ سران آن از پوستهٔ مذهب برای رسیدن به اهداف نامشروع میپردازد.بر اساس اخبار و مستندات منتشرشده، حمایت اسرائیل از داعش انکارشدنی نیست. حتماً تصاویر عیادت نتانیاهو از زخمیهای داعش و خبر درمان زخمیهای داعش در بیمارستانهای اسرائیل را دیده و شنیدهاید. اما در «قلب رقه» میبینیم که ماجرا در پشتپرده از این هم فراتر است؛ تا جایی که ممکن است سرکردهٔ داعش، یک نیروی آموزشدیدهٔ اسرائیلی باشد!