قصهای که در آن سر بیگناه بالای دار میرود!
نقد کتاب؛
با وجود اینکه بیلی، مامور تقدیر است و افسر بدذات را با ضربهای ناخواسته و ناخودآگاه میکشد؛ اما ناچار است مانند قدیسها، با بدیهای روزگار هم کنار آمده و قربانی شود.
صادق وفایی: داستان «بیلی باد ملوان» اثری از هرمان ملویل خالق «موبیدیک» است که سال ۱۹۲۴ و ۳۳ سال پس از مرگ نویسنده منتشر شد. این داستان عنوانی فرعی هم دارد که باید به آن توجه کرد؛ «بیلی باد ملوان؛ یکروایت درونی». یکروایت درونی، موید این معنی است که این قصه هم تجربیات خود ملویل از کار ملوانی و دغدغههایش از فضای این کار و موضوعات مذهبی و معنوی را در برمیگیرد.
ملویل در ژانویه ۱۸۵۷ دیگر نثری از خود منتشر نکرد و اشعارش را در مجلات کوچک و خصوصی به چاپ رساند. یعنی مخاطبانش که روزی او را با رمان مهم «موبیدیک» میشناختند، دیگر چناننثری از او ندیدند تا زمانیکه «بیلیباد» منتشر شد. ترجمه فارسی این داستان بلند، آذرماه ۱۴۰۲ به قلم احمد میرعلایی منتشر شد.
اما اتفاق مهمی که در ژانویه ۱۸۵۷ افتاده بود، دیدار ملویل از فلسطین، سرزمین مقدس یهودیان و مسیحیان است که گفته میشود پس از آن بهطور کلی از نثر روگردان شد. امروز میدانیم که او از نثر روگردان نشده و مشغول نوشتن داستانی مثل «بیلیباد» بوده که در آن دغدغههایی چون خیر و شر و پاداش و جزا نمود پررنگی دارند.
* ارجاعات به کتاب مقدس
«بیلیباد ملوان» ارجاعات زیادی به متون مقدس و دینی مسیحی و یهودی دارد. بهعنوان مثال در فرازی از قصه، صحبت از «کاهنان آشوری» یا انسانی میشود که «هنوز سیب مشکوک دانایی بر او عرضه نشده است.» نمونه دیگر ارجاعات غیرمستقیم این داستان به کتاب مقدس و تاریخ پیامبران را میتوان در فرازی دید که راوی مشغول معرفی بیلیباد است و پای سلاله حام فرزند نوح نبی را پیش میکشد: «ملوانی ساده را دیدم چنان سیاه که حتماً بومی آفریقا و از سلاله پاک حام بود.»
جای دیگری از کتاب هست که برای اشاره به شخصیت بیلیباد و پاکی او، از ارجاعات کتاب مقدسی بهرهبرداری میشود و او بهسان اسماعیل فرزند ابراهیم در آستانه قربانیشدن تصویر میشود. این فراز مربوط به ساعات پیش از اعدام بیلیباد است که راوی درباره دیدار آخر ملوانِ پیش از مرگ با کاپیتان کشتی، گمانهزنی میکند: «چه بسا در پایان بیلی را به سینه فشرده باشد، همانند ابراهیم که شاید اسمعیل جوان را، در آستانه تقدیم مصممانه او در متابعت از مشیت الهی در آغوش گرفت.»
گونه دیگر ارجاعات مذهبی داستان «بیلیباد ملوان» هم مستقیم و صریح هستند. نمونه بارز این رویکرد را میتوان در اشاره به «راز گناه کتاب مقدس»، یا جملاتی مثل «داوری الهی بر آنانیاس را بنگر!» و چنینفرازهای شاهد بود: «در وضع کنونی باید به مرجعی روی آورد که شائبه آلودگی آن به عناصر توراتی در میان نباشد.» در فراز دیگر، راوی داستان، نگاهِ شخصیت قصه را به نگاه حسودانه فرزندان یعقوب پیامبر تشبیه و از این عبارات استفاده میکند: «نگاهی همچون نگاه سخنگوی فرزندان حسود یعقوب، آنگاه که به خدعه پیراهن خونآلود یوسف جوان را بر پدر پیر و مضطرب عرضه میکردند.»
در زمینه بحث حسودی و بدخواهی شخصیت منفی داستان نسبت به بیلیباد که بهنوعی مثل حضرت یوسف (ع) است، فراز قابل توجه دیگری هم در کتاب هست که ارجاع کتابمقدسی دارد و مربوط به جملهای است که شخصیت منفی با کنایه نسبت به بیلیباد میگوید: «هرچه نیکویان کنند لاجرم نیکوست» و راوی قصه هم در تشریح و تفسیر چرایی بیان جمله توسط شخصیت، دوباره تشابه با یکنگاه تاریخی مذهبی را مطرح میکند: «وقتی اینرشک به بیلی باد حواله میشد نشان از آن رگه از حسادت بارز نداشت که چهره شائول را هنگام مشاهده داوود جوان و برومند به طرز ناراحتکنندهای تیره میساخت.»
* بیلیبادِ قدیس
شخصیت بیلیباد در مواجهه با افسر بدطنیت و کینهتوز داستان، شخصیتی مانند حضرت یوسف (ع) دارد. راوی دانای کل داستان هم از ابتدا، بر خوب و پاکبودن بیلی تاکید میکند و این شخصیت را قدم به قدم با ظاهر و باطن خوب و نیکو پیش چشم مخاطب میسازد. در مسیر این ساخت شخصیت هم اشاره میشود هیچرگهای از دانش شیطانی در وجود بیلی دیده نمیشد و او مجموعه محاسن بود. اما نویسنده و راوی داستان، برای واقعیتر شدن شخصیت و جلوگیری از تبدیلش به تیپ، یکنقصان و عیب هم در او قرار میدهد؛ اینکه گاهگاه به نارسایی صوتی دچار میشد؛ «نوعی لکنت و حتی بدتر از آن» که در نهایت همینتنهاعیب باعث گرفتاریاش و مرگ افسر کینهتوز میشود.
از طرف دیگر، سرنوشت و مرگ شهادتگونه بیلیباد هم مانند شهادت قدیسهای اناجیل و کتاب مقدس است. فرجام بیلی، مخاطب را یاد قدیسهای بیگناهی میاندازد که میتوان گفت معادلشان در فرهنگ و اساطیر قدیمی ایران، سیاوش است. در صحنه اعدام و دار زدن بیلی، صحبت از «وفور آرامش در هیکل آویخته در هوا» صحبت میشود. دکلی هم که بیلی را روی آن دار میزنند، با اشاراتی ظریف، به صلیبی تشبیه میشود که مسیح را بر آن مصلوب کردند. چون راوی قصه میگوید دکلی که بیلی را بر آن دار زدند، سرانجام به الواری در تعمیرگاه بندر تبدیل شد اما چشمان دریانوردان دنبالش بود چون تراشهای از آن، برایشان به مثابه تکهای از صلیب مسیح بود. برای محکمکاری و تثبیت مفهوم بیگناهی و مرگ شهادتگونه بیلیباد، این گفتگوی بین دو دریانورد در داستان قرار داده شده که یکی میپرسد «به من بگویید آقای عزیز، آیا مرگ این مرد را ریسمان دار باعث شد یا نوعی مرگ آسان؟» و دیگری پاسخ میدهد: «مرگ آسان.»
بنابراین با وجود اینکه بیلی، مامور تقدیر است و افسر بدذات را با ضربهای ناخواسته و ناخودآگاه میکشد؛ اما ناچار است مانند قدیسها، با بدیهای روزگار هم کنار آمده و قربانی شود. به این ترتیب درست است بیلی قدیس است، اما بنا نیست از مرگ ظاهری و حکم دادگاه دریایی کاپیتانِ خوب داستان، جان به در ببرد. پس سر بیگناهش بالای دار میرود و تبدیل به شخصیت ماندگار و مقدس ملوانان میشود.
بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که نگاه و رویگرد کلبیمسلکی و نگاه مقابلش، چندمرتبه در داستان «بیلیباد» بسامد دارد. به هرحال این هم یکفلسفه و نوع نگاه به زندگی است که ملویل دغدغه داشته در داستانش، به نقد و بررسی گذاشته شود.
* ساخت روایت و گناه ادبی
«بیلیباد ملوان» یکقصه است و قصهگو دارد. قصهگویش هم هرمان ملویلی است که در جایگاه راوی دانای کل نشسته و تجربیات خودش را به شخصیتهای داستان وام میدهد. بین فرازهای مختلف قصه هم وارد میشود و ضمن ارجاعات و ظرایف مذهبی، دوباره به قصه برمیگردد و این نکته را هم گوشزد میکند: «به مطلب بازگردیم.» (صفحه ۶) طوریکه مخاطب متوجه حضور قصهگو باشد و فراموشش نکند.
حضور نویسنده را در فرازهای دیگر داستان هم میتوان شاهد بود؛ جایی که میگوید «اما اینهمه چندان به داستان ما ارتباط ندارد، زیرا این داستان به زندگی درونی یک کشتی بهخصوص و سرنوشت یکی از ملوانان آن محدود میشود.» (صفحه ۲۲)
متن داستان «بیلیباد ملوان» از ابتدا با توصیف ظاهری و شخصیتی بیلی ملوان یعنی شخصیت اصلی شروع میشود؛ آن هم با چند پاراگراف مقدمه از کلیت قصه و فلسفه تعریفش. اما پس از مقدماتی که گفته شد، راوی چرایی معرفی بیلی را اینگونه، برای مخاطب خلاصه میکند: «چنین فرد شاخصی، دست کم به ظاهر، تا حدی در باطن نیز، در خلال داستان با روایتهای ارزشمند معرفی خواهد شد، بیلی باد آسمانی چشم…» (صفحه ۷)
کتاب پیشرو، نثری خیلی ادبی و شاعرانه دارد و متناش پر از چنینترکیباتی است: «هر شکایتی همانقدر بیهوده بود که اعتراض ماهی قرمزی افتاده در دام.» (صفحه ۸) طرح داستان نیز در کنار این نثر ادبی، نوید مواجهه با یک تراژدی غمگین اما معنوی را میدهد؛ اینکه بیلیباد با وجود شخصیتی مثبت و معصوم، در جایی قرار گرفته که نباید! و شرایط و سرنوشتش در نهایت، با شخصیت و ظاهروباطنش تفاوت دارند. این مساله را میتوان در چنینجملات و عباراتی در کتاب دید: «همه این قرائن غریب نشان از تباری والا داشت که با سرنوشت فعلی او در تضاد مستقیم بود.» (صفحه ۱۷)
علاوه بر موضوعات اعتقادی و دغدغههای مذهبی، ملویل دغدغههای ادبی و ساختاری هم دارد و در طول داستان از مفهوم «گناه ادبی» صحبت میکند. او در این زمینه مینویسد «در امر نوشتن، هرچند نویسنده مصمم باشد که پا از جاده اصلی بیرون نگذارد، برخی کورهراهها را چنان جاذبهای است که بهراحتی نمیتوان در برابر آن مقاومت کرد. بر آنم که به سهو در چنین کورهراهی بیفتم. اگر خواننده همراهیام کند خشنود میشوم. دست کم، میتوانیم به خود نوید آن لذتی را دهیم که از سر شیطنت به گناه نسبت میدهند، چراکه چنین انحرافی گناهی ادبی خواهد بود.» (صفحه ۲۵)
این فاصلهگذاریهای ملویل در قصه، گاهی طولانی و آزاردهنده است. این ترفند گاهی واقعاً الزامی نیست. اما گاهی باوجود آنکه الزامی هست، با هوشمندی نویسنده، بهعنوان نکته غیرضروری و غیرالزامی مطرح میشود. هوشمندی ملویل در این زمینه، در اینجاست که میگوید مطلبی که قصد طرحش را دارد و جاده دیگری که روایت را در آن وارد میکند، بهظاهر الزامی نیست اما در این کار حکمتی هست و حتماً ارتباطی بین این کار و قصه اصلی وجود دارد. این کار که در واقعاً مقدمه معرفی شخصیت بد و ورودش به قصه است، بهمدد این فراز و عبارات انجام میشود: «در اینجا نه الزامی به معرفی ناوبانان و دیگر ماموران عالیرتبهای که ستاد کاپیتان وِر را تشکیل میدادند وجود دارد و نه نیازی به هر اشارهای به هر یک از افسران جز. اما در میان گروه اخیر افسری بود که به سبب ارتباط بسیاری که با این داستان دارد، بد نیست در زیر معرفی شود.» (صفحه ۳۶)
به تراژدی و پایان غمانگیز شخصیت اصلی داستان «بیلیباد» اشاره کردیم. اما همانطور که دست انتقام خدا برای طلب خون قدیسان و بیگناهان تاریخ باز بوده، در این داستان هرمان ملویل هم کسی که نقش اصلی را در اعدام بیلیباد دارد، باید سزای کار خود را ببیند. این شخصیت هم با وجود مثبتبودنش، کسی نیست جز کاپیتان وِر که درگیری کشتیاش (بلیپوتنت) با کشتی دشمن (آته) زخم برمیدارد و چندروز بعد در بستر بیماری و جراحت کشته میشود. در لحظات پیش از مرگش هم زیر لب مرتب زمزمه میکند: «بیلیباد! بیلیباد!» کاپیتان با وجود آنکه شخصیت بدی نیست و نکات منفی افسر بدذات را ندارد، اما بهدلیل مصلحتاندیشی و ترجیح اعدام بیلیباد به نجاتش، باید تقاص پس دهد و گریزی هم نیست. در واقع حساب شخصیت کاپیتان ور، با مرگش در انتهای داستان تسویه میشود.
* رسانههای انگلیس زمان هرمان ملویل هم دروغگو بودهاند!
یکی از نکات جالبی که در پایانبندی «بیلیباد ملوان» به چشم میآید؛ کاری است که روزنامهها و رسانههای انگلیسی درباره خبر مرگ بیلی انجام میدهند. راوی هم روی آن تاکید میکند. او میگوید قصه کشتن افسر بدذات در وقایعنامه دریایی آن زمان انگلیس اینگونه چاپ شد که نوعی دسیسه در میان بخش فروتر کارکنان کشتی در شرف تکوین بوده که رهبریاش به عهده ویلیام باد (بیلی) بوده و افسر وظیفهشناسی به اسم کلاگارت آن را کشف میکند اما قربانی میشود.
کاری که روزنامه انگلیسی در قبال قدیسی چون بیلی باد ملوان میکند، وارونهکردن حقیقت و عوض کردن جای قربانی و جلاد است. در گزارش مطبوعاتی مورد اشاره راوی داستان، مقتول پرونده یعنی افسر بد ذات، «مردی میانسال، محترم و بصیر، شدیداً وطنپرست و وفادار» معرفی میشود. گزارش رسانه مورد اشاره با این توضیح پیش میرود که قاتل پرونده (بیلی) به هیچ وجه انگلیسی نبوده بلکه یکی از خارجیانی بوده که لقب انگلیسی اختیار میکنند و نیازهای نیروی دریایی سلطنتی انگلیستان باعث شده به خدمت پذیرفته شوند. بنابراین در ادامه روند دروغگویی، ملیت بیلی هم تکذیب میشود.
هرمان ملویل باید در عالم واقعیت چنین حقکشی و بیانصافی را در حق ملوانان دریایی یا دیگر شهروندان دیده باشد که در تزریق غم و اندوه به داستانش، سهمی را به آن اختصاص داده است. اما در پایان، اشارهای هم به عدم ماندگاری و پایداری اینگونه دروغگوییهای رسانهای میکند و میگوید «مطلب فوق که در نشریهای چاپ شد که اکنون مدتهاست کهنه و فراموش شده است، تنها چیزی است که تاکنون در میان اسناد بشری باقیمانده است تا شاهد آن باشد که جان کلاگارت و بیلی باد چهطور آدمهایی بودهاند.» (صفحه ۱۳۴)
منبع: مهر