عرضه «تَگههای قلعه جنی» در کتابفروشیها
کتاب «تَگه های قلعه جنی» نوشته محمدعلی گودینی توسط نشر صاد برای نوجوانان منتشر و راهی بازار نشر شد.
رمان نوجوان «تَگههای قلعه جنی» نوشته محمدعلی گودینی بهتازگی توسط نشر صاد برای نوجوانان منتشر و روانه بازار نشر شده است.
خلاصه قصه اینرمان را اینگونه مییابیم؛ پیرمرد با پشت دست کشید روی لبهای خشکیده اش؛ نه ظاهرش پیدا بود عرضه این کارها را نداشت. کار انگلیس و سیاست انگلیسی هاست. امثال این جوجه دانشجوها را به هر بهانهای میفرستند گوشه و کنار مملکت وادارشان میکنند به تحقیق و این کلکها، هر سر رشتهای، هر پیشهای، هر دوا و درمانی از قدیم بوده و هنوز هم این گوشه و آن گوشه مملکت رونق دارد؛ ازش سردربیارن و ببرند بگذارند کف دست خارجی کافر مو زرد و موزی تا بلکه مدرک دهن پرکنی بدهند دستشان!
در بخشی از «تَگههای قلعه جنی» میخوانیم:
پیرزن و پیرمردی در خانه خود، خیلی بالاتر از یک آبادی کوچک زندگی میکردند. اسم پیرزن ننه ماهانی بود. اسم پیرمرد بابا مهرالی بود. خانه آنها داخل درهای بود که دوتا کوه دو طرفش بود. کوه رو به رویی، اسمش دیوار سنگی بود. کوه آن طرفی جنگلی بود. پر بود از درختهای بلوط. درختهای بادام وحشی. درختهای آلوچه و انار جنگلی. در کوهی که اسمش دیوار سنگی بود، و خیلیها هم به آن بیستون میگفتند، فقط تعدادی درختچه در شکافهای سنگی آن روییده بود. اما وقتی فصل بهار از راه رسید، همه جای آن پر میشد از گلهای وحشی رنگارنگ. بالای کوه، زیر کمر سنگها، همه جا لانه زنبور بود. غیر از خرس سیاه، هیچ جانوری نمیتوانست از کوه سنگی و صاف بالا برود.
ننه ماهانی و بابا مهرالی، خانه شأن یک اتاق داشت با یک حیاط کوچک. به همین خاطر، بچههایشان وقتی بزرگ شده بودند، یکی یکی رفته بودند توی آبادی کوچک پایین دستی دره. در آنجا غیر از آنها، چند خانواده دیگر هم زنگی میکردند. شغل مردم آبادی، هیزم شکنی بود. به وقتش بادام وحشی جمع میکردند. آلوچه خشک میکردند. لواشک و رب انار درست میکردند. اگر زرنگ هم بودند و اقبال یارشان میشد، گاهی یک تاس مسی عسل کوهی هم گیرشان میآمد.
اینکتاب با ۸۱ صفحه و ۸۷ هزار تومان عرضه شده است.
منبع: مهر