بانوان؛ راویان و فرهنگ‌سالاران اسطوره‌ای ایران هستند

نوشتن درباره نقطه‌های گمنام فرهنگ و نمایش آن‌ها نیاز به اطلاعات و دانش قابل توجهی دارد. هر کدام از نمادهای فرهنگی ایران که شناسایی و تعریف می‌شوند در شناخت فرهنگ ایران نقش به‌سزایی دارند. یکی از آخرین این دست از اقدامات تالیف کتابی با عنوان «شاماران، ایزدبانویی که کشته شد» توسط کارن رستمی و آذرمیدخت فتاحی است. میرجلال‌الدین کزازی برای این کتاب دیباچه نوشته است.

به همین بهانه با کارن رستمی یکی از نویسندگان کتاب گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

بانوان؛ راویان و فرهنگ‌سالاران اسطوره‌ای ایران هستند
 کارن رستمی پژوهشگر و نویسنده

شاید بهترین سوال برای شناخت موضوع گفت‌وگو این باشد که بپرسم شاماران کیست یا چیست؟

شاماران در باور مرد کُرد (ایزد مادری) است که وجود او باعث زندگی بهتر، افزایش مال و رَمه و زایش و سرسبزی و آبادانی است

شاماران موجودی افسانه‌ای در فرهنگِ مردم کُرد و نامی زنانه و لقبی برای مار و سلطان مارها است. او ایزدبانویی با پیکره‌ای نیمه انسانی و نیمه حیوانی با چهره‌ای زیبا است. اسطورۀ شاماران یک اسطورۀ مادر محور است و با جوامعی که زندگی اجتماعی و فرهنگی آنها بر پایۀ نظام کشاورزی در این عهد پایه‌ریزی شده است، رابطه‌ای تنگاتنگ و مستقیم دارد و همین امر باعث شده است تا شاماران به یک کهن‌الگو میان این جوامع تبدیل شود. همچنین در باورهای اجتماعی، شاماران را یک توتم‌مقدس (به شکل مار) (توتم: اجسامی نمادین هستند که در اقوام بومی بیشتر قاره‌ها کاربردهای آیینی دارند) می‌دانند، حیوانی که با نیروهای فراطبیعی در ارتباط است.

در مناطق زاگرس، آناهیتا را می‌توانیم به ‌مانند یک ایزدبانو، مشابه یا در راستای همان ذهنیت پرستش شاماران بدانیم؛ چنان‌که آناهیتا نمادِ زایش، حاصلخیزی، شفاگری و پیونددهندۀ ازدواج است و حتی اورمزد او را ستایش می‌کند شاماران نیز در باور مرد کُرد (ایزد مادری) است که وجود او باعث زندگی بهتر، افزایش مال و رَمه و زایش و سرسبزی و آبادانی است.

اسطوره و افسانه‌های کُردی شناخته شده نیست

چرا به سراغ یک ایزدبانوی باستانی کمتر شناخته شده برای همگان رفته‌اید؟

نخستین برهان برای نوشتن از شاماران این بود که به راستی در این زمان دیگر نمی‌توانیم نام و نشان بسیاری از اسطوره‌های کهن، را در تبارهایی که در ایران ارجمندمان زندگی می‌کنند بیابیم. چرایی آن نیز روشن است. (فراموش شدن آن‌ها). به سبب نبود پژوهش‌های بنیادین و بسنده، نمی‌توانیم گفتارها و نوشتارهای بسیاری از باورها و فرهنگ‌های مردمی را بخوانیم و بشنویم، پس با گذشت زمان از میان رفته اند.

تا کنون دنیای سترگ اسطوره و افسانه‌های کُردی آنچنان که شایسته است شناخته شده نیست

باید گفت در بخش‌های گوناگون فرهنگ و تاریخ مردم کُرد، نکته‌های بسیاری از فرهنگ و تاریخ پیش روست که سینه به سینه روایی دارد و بر زمین مانده و به آن پرداخته نشده است و باید بیم آن را داشت که به فراموشی سپرده شوند.

کُردان با پیشینه‌ فرهنگی بسیار کهن، بهترین نمونه برای یافتن بخش‌های پژوهش نشده و ناپیدا از فرهنگ و تاریخ ایران هستند. برای شناخت دیرین‌شناسی فرهنگی ایران ناگزیر هستیم که در میان تبار کُرد به پژوهش بپردازیم. بی‌گمان یکی از گران‌سنگ‌ترین و مایه‌ورترین آبشخورهای فرهنگی ایران، فرهنگ کُردی است.

تا کنون دنیای سترگ اسطوره و افسانه‌های کُردی آنچنان که شایسته است شناخته شده نیست و چنین می نماید که پیش از آن که شناخته شود، یا تا کنون ناپدید شده و یا به زودی از میان خواهد رفت.

دو دیگر؛ برهانی که مرا سوی نوشتن کتاب کشاند، به دوران خُردی و کودکی من باز می‌گردد آن زمان که به هنگامه‌ خواب بانوی ورجاوند و دانا، گزیده خو و گلشن روی، مادرم که دادار او را بپایاد در کنار داستان‌های بومی و شاهنامه از ایزدبانویی برای من سخن می‌گفت که شیفته آن داستان بودم، داستانِ شاماران.

پس بنیاد را بر این نهادم که شاماران ایزدبانوی کُردان از دست فراموشی بیرون آورده شود و برای آگاهی افزون‌تر و آشنا ساختن دوستداران فرهنگ ایران با اسطوره‌های کهن و بومی و نیز نگهبانی و پاسداری از ناپدید شدن نام و یاد اسطوره‌ «شاماران» این کتاب نوشته شد.

بانوان در نهاد داستان‌گو هستند

به نقش مادرتان اشاره کردید که نخستین بار نام شاماران را از ایشان شنیده اید، نقش زنان را در اینگونه داستان‌ها و حفظ آنها چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بانوان؛ نگهبانان پُرمایه، پُر ارج، شایسته‌ و راستین فرهنگ و تاریخ ایران هستند

اگر بخواهم به گونه‌ای پسندیده پاسخ این پرسش را بدهم، می‌بایدم گفت: که بانوان؛ نگهبانان پُرمایه، پُر ارج، شایسته‌ و راستین فرهنگ و تاریخ ایران هستند. که از هر سو دارای جایگاهی ویژه در فرهنگ و باور مردمی‌اند. بنگرید؛ اگر نبود گفتن داستان‌های اسطوره‌ای کهن که مادرِ ورجاوندم به سان دیگر مادران گرانمایه‌ این سرزمین اهورایی برای کودک خود می‌خوانند آیا نامی از «شاماران» در هوش و یاد کودکش ماندگار می‌ماند؟ پروا نمی‌کنم که بگویم بخش بزرگی از فرهنگ مردمی، داستان‌های اسطوره‌ای و افسانه‌ای ما اگر همچنان زنده و تپنده ماندگار است و روایی دارد برای آن است که بانوان در پس آن‌ها چشمگیر و پرتوان حضور دارند.

بانوان در نهاد داستان‌گو هستند و در بسیاری از پیوندها، چهارچوب، ساختار روایی و داستان را به کار می‌گیرند و در فرجام نیز کارگر می‌افتد، برای نمونه می‌توانم از شهرزاد قصه‌گو نام ببرم که بانویی دانا و داستان‌گو است و این که او بانو است و نه مرد، اتفاقی نیست و اندیشه‌ای گران در پس او بوده است. بانوان؛ راویان و فرهنگ سالاران اسطوره‌ای ایران، این سرزمین اهورایی هستند.

برای نوشتن از فرهنگ و تاریخ کُرد باید این تبار را زندگی کرده باشید

باتوجه به آنچه که گفته شد شما در پی خوانش و باز تعریفی از فرهنگ مردم کُرد هستید؟

آنچه که من را بر آن داشت که از یک کهن الگوی باستانی با نام ایزدبانو شاماران سخن به میان آورم، پرداختن به هویتی با نام فرهنگ کُردی بود.

کتاب ایزدبانو شاماران بر پایه‌ نظریه‌ ناخودآگاهی‌تباری بنیاد نهاده شد که نظریه‌ای شایسته و سنجیده است

تلاش و کوشش من بر این بنیاد است که به کُرد در چهارچوب یک موجودیت فرهنگی نگریسته شود. موجودیتی که در گذر سالیان دراز خود را در لابه لای ادیان اساطیری، فرهنگ مردمی، زبان و گویش‌های پُرمایه و گونان‌گونِ بخش‌های کُردنشین گسترش و پیشرفت داده و در گذر دوران گوناگون در این جغرافیای پهناور پختگی یافته است.

فرهنگ کردی (فرهنگ عامه) به انگیزهای سیاسی در درازنای تاریخ، به جز سنت شفاهی، هرگز به دست خود کُردها نوشته نشده است. دیگران، برای نمونه: دیوانیان، و فرمانراوایان دوروبر یا خاورشناسان از گزنفون تـا خاورشناسان و میسیونرهای سده‌های پیشین، تاریخ فرهنگی و سیاسی کُردها را بر پایه‌ خواست‌های سیاسی و سود اقتصادی خود به نگارش درآورده‌اند. اما باید فرهنگ کُردها را زیسته باشیم و احساس کنیم و سپس مفهوم کُرد را به سطح شناخت و آگاهی برسانیم.

کوشش را بر آن نهادم که در کتاب شاماران اندیشه و ناخواگاهی تباری کُردان را پیشاروی خواننده‌ دل آگاه و فرهنگ دوست بگذارم

می‌توان گفت؛ توانی چشمگیر در پی واکاوی و پژوهش در این موجودیت فرهنگی نبوده و همچنان لایه‌های تاریک و پنهانی بسیاری از رابطه تنگاتنگ این موجودیت با جهان پیشاتاریخی آمیخته با طبیعت و عصر اساطیری و جادویی وجود دارد. بی‌گمان آنچه که از سوی استادان و پژوهشگران تا کنون گردآوری و پژوهش شده است در خور ستایش است؛ اما برای روشن داشت بخش‌های گوناگون فرهنگ و تاریخ مردمان کُرد پژوهش‌ها و کارهای نکرده بسیاری پیش روی است.

برای نوشتن از فرهنگ و تاریخ کُرد باید این تبار را زندگی و احساس کرده باشید. آنگاه است که می‌توانی به گونه‌ایی شایسته، زندگی کُردان را به دیگران بشناسانی که با چه اندیشه‌ و بنیادی پیش می‌رود.

کتاب ایزدبانو شاماران بر پایه‌ نظریه‌ ناخودآگاهی‌تباری بنیاد نهاده شد که نظریه‌ای شایسته و سنجیده است، زمانی که از ناخواگاهی تباری کُردان سخن می‌گوییم شاید دیگر بی‌فایده‌ترین بحث این باشد که پیرامون نماد مار در میان مردم کُرد جستجو کرد و پرسش داشت. زیرا این مهم به شکل کهن الگو و در ریخت و نماد الهه‌ مادر و مادینگی و دوران فرهنگی جامعه‌ کشاورزی در ناخودآگاه‌تباری ایشان نقش بسته و ماندگار شده است. اما کوشش را بر آن نهادم که در کتاب شاماران این اندیشه و ناخواگاهی تباری کُردان را پیشاروی خواننده‌ دل آگاه و فرهنگ دوست بگذارم.

مار از غرق شدن کشتی نوح جلوگیری کرد

پیشینه‌ ستایش عناصر طبیعی به ویژه مار در میان مردم کُرد به چه زمانی باز می‌گردد؟

جاندار اِنگاری نخستین ریخت از باورمندی در جغرافیای کُردان است. به این چم که بر پایه‌ آن به گونه‌ یک موجود زنده به پدیده‌های هستی نگریسته‌اند. بسیاری از نویسندگان و تاریخ پژوهان باوردارند که باورهای نخستین و آغازین همزیستگاه کُردها، ساختاری بر پایه‌ کشاورزی بوده است.

در ساختار راستین زندگی برپایه‌ کشاورزی کُردان، باور بر این است که ایزدبانو شاماران نمُرده وهنوز زنده است

با آغاز دوره‌ نوسنگی یک فرهنگ و زندگی نمادین اجتماعی و اقتصادی برپایه‌ الهه‌ مادر یا مادرشاهی آغاز می‌شود و با رهبری بانوان در این دوره واژه‌ ایزدمادر شکل می‌گیرد که در میان مردم کُرد، شاماران نقش این ایزد را پذیرفته است.

در ساختار راستین زندگی برپایه‌ کشاورزی کُردان، باور بر این است که ایزدبانو شاماران نمُرده وهنوز زنده است و نِگرنده‌ کار و کشاورزی آنان است. برای او آش نذری ویژه‌ای می‌پزند و او را گرامی‌می‌دارند و ستایش می‌کنند. و پس از کشته شدن شاماران، مردم کُرد باوردارند که دختر زیبای او اکنون شاماران است و همچنان با دست افشانی و پای برزمین کوفتن و هَلپَرکه، سُوری برپا می‌کنند و این آش را برای شاماران می‌پزند، بخشی از این آش را خود می‌خورند، بخشی را به نیازمندان می‌رسانند و بخش دیگر را در کنار کوه و غار و جنگل می‌ریزند که دیگر موجودات و مارها نیز در خوردن این آش و شادی برداشت خرمن با کشاورزان همراه باشند. به هنگام پختن این آش، بانوان برای زندگی آرام و دختران برای یافتن شوهری درخور و شایسته مردان و پسران برای افزایش کشاورزی و مال و رمه و به دست آوردن همسری زیبا و نیکو در پختن این آش با یکدیگر همدست می‌شوند و از ایزدبانو شاماران یاری می‌جویند که در کار و کردار بختیار باشند.

در میان مردم کُرد دو آیین کهن، بسیار ارجمند شمرده می‌شود یکی آیین یارسان و دیگری ایزدیان در میان این دو آیین، مار و نماد او، جایگاهی ارجمند و در خور ستایش دارد. در میان ایزدیان نقش ماری بر روی دیوار پرستشگاهِ لالش وجود دارد و در همان نیایشگاه تابلوی نقاشی وجود دارد از گذشت‌های بسیار دور که طوفان نوح نبی را به نقش کشیده و کشتی در میانه‌ گرداب و طوفان گرفتار آمده و در بدنه‌ کِشتی سوراخی به وجود آمده و ماری سیاه خود را به درون سوراخ انداخته تا از غرق شدن کشتی جلوگیری کند. در آیین یاری و در دفترهای مقدس ایشان، مار ستایش می‌شود. و هنوز هم پیروان این آیین جایگاهی ویژه برای مار در میان زندگی خویش برگزیده‌اند که خود داستانی دراز دامان دارد.

این ایزدان به این مصلحت(کشته شدن) خُرسَند هستند

پس چرا بر روی کتاب نوشته شده است ایزدبانویی که کشته شد؟

در بیشتر داستان‌های اسطوره‌ای شاماران، ملکه‌ی‌ماران از طرف قهرمان شهرنشین و تمدن ساز انسانی کشته می‌شود و علم و دانش مار را از آن خود می‌داند

در بیشتر داستان‌های اسطوره‌ای شاماران، شاه یا ملکه‌ی‌ماران از طرف یک پسر یا قهرمان شهرنشین و تمدن ساز انسانی کشته می‌شود و علم و دانش مار را از آن خود می‌داند. این کشتن یا قتل، همواره به‌سان یک آیین دینی و اسطوره‌ای رخ می‌دهد و میان کشاورزان کُرد با رسم و آیین گوناگون و در فصل‌های مختلف و بیشتر در بهار انجام می‌شود.

جمله‌ «ایزدبانویی که کشته شد» را به جای خدای‌مقتول برگزیدم، زیرا با الهه‌ یا ایزد مادینه یا مادر پیوند دارد و باید گفت؛ اندیشه‌ خدای مقتول بیشتر با رشد گیاهان گره خورده است که تبارها و اقوام گوناگون در همان آغاز پارینه سنگی، کُشتن خدا و آبهای آغازین را موجب باروری و رشد گیاهان می‌دانسته‌اند که از نظر نمادگرایی گونه‌ای از گیاهان، از خون او رشد می‌کنند یا رشد آنها با این موجود الهی و مینوی گره خورده است.

زبانزد یا همان «اصطلاح» خدای مقتول یک زبانزد نظام اسطوره شناسی است. در این اندیشه، جدای از خدای آفریننده‌ زمین و زمان و سرشت و نهاد، خدایان دیگری بر روی زمین هستند و پیوستگی گسترده‌ای با روح و روان مردم دارند. این گونه خدایان همواره کشته می‌شوند و دانش و آگاهی، پیرامون گیاهان و کشاورزی و جادوی خود را نصیب انسان می‌کنند. آنچه از جهان اندیشه‌ای اسطوره‌ای می‌توان دریافت کرد آن است که این ایزدان به این مصلحت(کشته شدن) خُرسَند هستند.

این اسطوره در دسته‌ ایزدان ویژه‌ جامعه‌ کشاورزان قرار می‌گیرد

ایزد کشته شده پیوند نزدیکی با زندگی روزمره‌ انسان دارد و گاهی به ریخت روح غله و دستاوردهای کشاورزی در آمده است‌ و می‌توان او را ناخودآگاه انسان کشاورز دانست. او با این باور در ناخودآگاهش بهانه و نظمی به دستاورد و محصولات و کشاورزی خود می‌دهد و زندگی خود را با یک آیین و قداست همراه می‌سازد.

در اقوام ابتدائی در دوران کشاورزی و انقلاب نوسنگی اولیه تا دوران شهرنشینی و مردسالاری، کشتن خدا به شیوه‌های گوناگون و مراسم‌های مختلف و برای نیازهای مختلف دیده شده است؛ ولی در کُل کشتن این خدا در همان آغاز تا دوران بعد موجب باروری و حاصلخیزی و دگرگونی نظام اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بوده است.

ایزد کشته شده هرگز نمی‌میرد، این کشته شدن هرگز به شکلی نیست که گویا شاماران برای همیشه مرده است

در این مورد نیز شاماران مانند یک ایزدبانوی با جامعه کشاورزان کُرد در ارتباط است و به شکل نمادین و اساطیری قهرمان این اسطوره، خون او را می‌نوشد؛ بنابراین می‌توانم گفت: این اسطوره در دسته‌ ایزدان ویژه‌ جامعه‌ کشاورزان قرار می‌گیرد. در اساطیر کُردی این نقش را به مار داده‌اند و به دلایل ناخودآگاهانه‌ی تباری که گفتیم، نماد مار با نمادهای کشاورزی و الهه مادر در اسطوره شاماران در آمیخته‌ است.

شاماران یک مار است با سر یک بانوی زیبا و نیم تنه‌ مار و در واقع اینجاست که نماد مار با مادر در هم می آمیزند و در شکل این موجود اساطیری نقش خود را در زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم ایفا می‌کند از دوره نوسنگی تا به امروز نماد مار، الهه‌ مادر و کشاورزی سه نماد اصلی در فرهنگ کُردها هستند.

موضوع کُشتن ایزدبانو رابطه‌ تنگاتنگی با کشاورزی و زندگی کشاورزان دارد. سرزمین میان رودان و ایران نیز نخستین خاستگاه انقلاب کشاورزی است. این ایزد کشته شده بیشتر به ریخت یک ایزد مادینه درآمده است و در کار جهان و باروری و زایش به انسان یاری می‌رساند در دوران نوسنگی این ارواح، الهه‌ها یا ایزدان به شکل ایزد مادر درآمده‌اند.

ایزد کشته شده هرگز نمی‌میرد، این کشته شدن هرگز به شکلی نیست که گویا شاماران برای همیشه مرده است. بلکه در روایتی و در پایان داستان او می‌گوید: «من نمی‌میرم» و می‌توان دریافت این کشته شدن به یک چرخه‌ زندگی و مرگ و بازگشت اشاره دارد. از این روی با برهان چیستی و چرایی که گفته شد، نام ایزدبانویی که کشته شد را برای آن پسندیده تر یافتم.

ضرورت جامعه‌ ما برای شناخت اسطوره‌ای کهن، با نام ایزدبانو شاماران در چیست؟

نخستین بایستگی این است که این اسطوره به دست فراموشی سپرده نشود. دومین بایستگی شناخت سنجیده از باورها و اندیشه‌ نیاکان ما است که چگونگی آن را می‌توانیم در میان این داستان‌ها اسطوره‌ای به خوبی دریافت کنیم. بی‌گمان تا پیشینه، تاریخ و دانشی که در میان گذشتگان وجود داشته و از آن بهره می‌برده‌اند را نشناسیم نمی‌توانیم آینده‌ای روشن با چشم اندازی شایسته را برای خود روشن بداریم.

گمان نمی‌کنم توان چشمگیری را در میان نهاده باشیم که نسل امروزی ایران با اندیشه‌ پیشینیان خود پیوندی ژرف داشته باشند

ضرورت یا بایستگی گران‌تر آن است که ناچاریم که اسطوره‌های کهن را برای نوجوانان و جوانان این سرزمینی اهورایی بازگو و پاسداری کنیم. آنچنان که سینه به سینه از کهن‌سالان به ما رسیده است.

در زمانه‌ای که از هر طرف فریاد فرهنگ، تاریخ و هنر و… را می‌شنویم ناگزیر هستیم که پیشینه‌ روشن و ارجمند خودمان را برای تبار نوجوان و جوان ایران به نمود و شناخت بیاوریم. البته تا چقدر در این مهم بختیار بوده‌ایم نمی‌دانم و گمان نمی‌کنم توان چشمگیری را در میان نهاده باشیم که نسل امروزی ایران با اندیشه‌ پیشینیان خود پیوندی ژرف داشته باشند.

اما باید گفت ایران این توانایی ارجمند را دارد که برای هر کار و اندیشه‌ای الگویی شایسته و دمساز را پیشاروی نوجوانان و جوانان این سرزمین بگذارد تا دیگر مرغ همسایه به چشمشان غاز نیاید. اما این مهم تنها با سخن گفتن انجام نمی‌گیرد، بلکه پشتکار و تلاشی چشمگیر را خواستار است.

این کتاب برای رده‌ سنی کودک و نوجوان نوشته نشده است

آیا خواندن چنین کتابی برای نوجوانان سخت نیست؟

به باور من نوجوانان این زمان که کتاب‌های سختی چونان زبان‌های بیگانه به سان انگلیسی، چینی، آلمانی و… را می‌خوانند و فرا می‌گیرند و پس از آن به خواندن کتاب‌هایی گوناگون به همان زبان می‌پردازند. یا با نگریستن به این نکته که اندیشه‌های روشن و ژرف نسل امروزی و نیز هوش ایشان زبانزد شده است و پی در پی می‌گوییم نوجوانان و جوانان امروزی بسیار آگاه هستند. خواندن چنین کتابی سخت نخواهد بود.

از نگاه دیگر، این کتاب برای رده‌ سنی کودک و نوجوان نوشته نشده است اما جدای از بخش تحلیلی کتاب در بخش‌های دیگر نکته‌های شیرین و شِکرین بسیاری از پیشینه‌ فرهنگ و باور مردم پیرامون مار و نماد مارشناسی در جهان و ایران و تبار کُرد دارد که می‌تواند نوجوانان و جوانان این سرزمین اهورایی را به خود سرگرم دارد و به گونه‌ای شایسته و سنجیده بخشی از فرهنگ و تاریخ ایران و تبار کُرد را برای آنان روایت کند.

مردم از نماد مار در زندگی، کشاورزی، ازدواج، فرزندآوری … یاری می‌جویند

در پایان نکته یا سخنی خاص دارید؟

آری و می‌خواهم پرسشی که به هنگامه‌ پژوهش پیرامون شاماران همراه من بود با شما و خوانندگاه این گفت‌وگو در میان بگذارم.

هر چه بیشتر می‌خواندم یا بیشتر گفت‌وگو می‌کردم این گمان در من پرتوان‌تر می‌گشت که مار و نماد او تا چه پایه و اندازه برای مردم کُرد ستایش‌انگیز و ارجمند است.

با فروپاشی مادها، نیاز بود که باورهای ایشان هم از میان برداشته شود تا راه برای پذیرش آیین جدید باز باشد، پس به نکوهیدن مار پرداختند

شگفتی اینجاست که از پس هزاران سال این ستایش و ارجمندی از میان نرفته و مردم هنوز از شاماران و نماد مار در زندگی، کشاورزی، ازدواج، فرزند آوری … یاری می‌جویند اما چگونه ممکن است که پس از عصر پرستش نمادهای طبیعی و در پایان حکومت مادها، چهره‌ای در حکومت‌های پس از ماد به مردم شناخته و معرفی شود به نام ضحاک که دو مار نیز بر دوش دارد. مار در اندیشه‌ حکومت‌های روی کار آمده، نکوهیده می‌شود و اهریمنی با نام ضحاک ساخته می‌شود که ستمگر و خون ریز است.

می‌دانیم که همچنان در تبار کُرد و در میان کهنسالان کسانی هستند که به ضحاک سوگند می‌خورند و نماد او را ستایش می‌کنند و مار را گرامی می‌دارند. اما در راستای این پرسش که چه اندیشه‌ای وجود داشته است که برای مردمی که مار را گرامی داشته‌اند و می‌دارند، کسی همانند ضحاک ساخته شود و تاریخ نوشته‌ای، از آن‌ها برجای نمی‌ماند دو نظریه همراه من بود:نخست این که با فروپاشی مادها، نیاز بود که باورهای ایشان هم از میان برداشته شود تا راه برای پذیرش آیین جدید باز باشد، پس به نکوهیدن مار پرداختند که اگر این نظریه درست باشد، به نظر آنچنان پر توان کارگر نیافتاده است، چون مردم کُرد همچنان مار و نماد او را گرامی میدارند.

نظریه دوم این است که چهره‌ای که ما از ضحاک شناخته‌ایم دروغین بوده و برای رسیدن به حقیقتی دیگر، بزرگان آن حکومت‌ها ناگزیر از آفریدن چنین موجودی اهریمنی شده‌اند.

پاسخ هر چه باشد به نظر نیازمند ساعت‌ها گفتگو و نوشتن کتاب‌های بسیاری برای روشن داشت این پرسش است.

با آرزوی این که، کتاب ایزدبانو شاماران، آغازی بر دیگر پژوهش‌های اسطوره شناسی‌ بنیادین در میان تبار کُردان باشد، بختیاری و سرافرازی همگان را که در گرو پایندگی و یکپارچه ماندن ایران ارجمندمان با تمام تیره‌ها و تبارهاست را از یزدان پاک خواستارم. ایدون باد.

منبع: ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 + یک =

دکمه بازگشت به بالا