روایت سینما «از داغ دفاع مقدس در بین‌الحرمین»

بازخوانی پرونده «عصر روز دهم»

« فیلم “عصر روز دهم” قرار بود فیلمی در پاسداشت مقام زن باشد و می‌خواستیم در وقایع بین‌الحرمین به نوعی اشاره‌ای هم به حضرت زینب(س) که بلاکش کل وقایع (محرم) بودند، هم داشته باشیم . زوج مادر و دختر ایرانی و عراقی (فیلم عصر روز دهم ) هم به نوعی بلاکش جنگی هستند که یک روز اتفاق افتاده و در حال حاضر از ذهن بسیاری رفته است. اما اینها پس از ۲۵ سال هنوز مانند داغی که تازه می‌شود، هستند. در حقیقت داغ دفاع مقدس ما در بین‌الحرمین در مواجهه این دو مادر و شرایط قصه زنده می‌شود.»

این جملات بخشی از اظهارات منوچهر محمدی تهیه‌کننده فیلم سینمایی «عصر روز دهم» است که در سال ۸۹ در نشست ایسنا به بهانه نمایش این فیلم مطرح کرد.

اواخر سال ۸۵ بود که رسول ملاقلی‌پور به کربلا سفر کرد تا برای فیلمنامه‌ای که قصد ساختش را داشت لوکیشن‌هایی را بازدید کند و آن سفر اگرچه به تهیه‌ مستندی با نام «شش گوشه عرش» منجر شد، اما دیگر برای ساخت فیلم تکرار نشد و او نیمه اسفند همان سال درگذشت.

این فیلمساز دفاع‌مقدسی و اجتماعی سینمای ایران طبق اظهاراتی که پسرش ـ علی ملاقلی‌پور ـ داشته، با توجه به ارادتش به امام حسین (ع) و علاقه به ساخت اثری درباره سیدالشهدا به دنبال تولید فیلمی درباره شرایط آدم‌های بعد از جنگ بوده و چون یکی از شخصیت‌ها در عراق زندگی می‌کرد لازم بود فیلم به گونه‌ای روایت شود که به حادثه کربلا هم اشاره داشته باشد.

براین اساس فیلمنامه «عصر روز دهم» قرار بود ساخته شود که طبق گفته‌های منوچهر محمدی (تهیه‌کننده) نسخه اولیه فیلمنامه هم نوشته شده بود ولی با درگذشت این کارگردان و ناتمام ماندن پروژه، مجتبی راعی دو سال بعد «عصر روز دهم» را ساخت که البته فقط ایده‌ و خط داستانی‌اش برگرفته از همان فیلمنامه زنده‌یاد ملاقلی‌پور بود.

نمی‌خواستم وارد خرده‌فکرهای مرحوم ملاقلی‌پور شوم

مجتبی راعی در همان نشست ایسنا درباره اینکه چرا فیلم‌نامه ملاقلی‌پور را تمام نکرده و آن را نساخته است، یادآور شده بود:« ملاقلی‌پور یک فشرده فیلم‌نامه داشت و هنوز نتوانسته بود آنچه در ذهنش بود را در قالب فیلم‌نامه کامل به تهیه‌کننده ارائه دهد. کاش زنده بود و این فیلم را می‌ساخت. من ترجیح دادم داخل خرده فکرهای مرحوم ملاقلی‌پور نشوم. بنابراین پس از اینکه تصمیم گرفته شد، من کار را بسازم،آقای محمدی طرح‌شان را تعریف کردند و من هم آن را پرورش دادم.»

در ادامه تهیه کننده « عصر روز دهم» درباره فیلمنامه نوشته شده توسط مرحوم ملاقلی‌پور گفته بود:«وقتی من سوژه کار را با مرحوم ملاقلی‌پور مطرح کردم یک طرح اولیه به من دادند که خودشان هم اذعان داشتند که این طرح اولیه هنوز خیلی کار احتیاج دارد. مهمترین مساله این بود که ایشان ابتدا بروند و فضای امروز عراق را ببینند چرا که ملاقلی‌پور اصلا به عراق مشرف نشده بود. ما در سفری به عراق خیلی بحث کردیم وایشان معتقد بود که در آن سفر توانسته به موارد جدیدی دست پیدا کند و فیلمنامه مدنظرش بیش از ۸۰ درصد تغییر خواهد کرد. اما پس از بازگشت ما از عراق، در کمتر از ۱۰ روز ایشان از دنیا رفتند و هیچ گاه از فکر اصلاحی ایشان مطلع نشدیم.

پس از فوت رسول ملاقلی‌پور، من تا مدتها دل و دماغ کارکردن نداشتم. اما دوستان اصرار کردند برای آنکه یاد «رسول» زنده بماند باید این فیلم ساخته شود. پس از یک سال و اندی من و آقای راعی در حرم امام رضا (ع) نشسته بودیم و طرحم را برای ایشان تعریف کردم. خلاصه طرح، حادثه‌ای بود که در ۲۵ سال قبل زمان اشغال خرمشهر اتفاق می‌افتد و دختربچه‌ای توسط یک سرباز عراقی به عراق برده می‌شود. مادر وخواهر دختربچه که از زیر آوار شاهد این صحنه بودند برای پیدا کردن او راهی عراق و کربلا می‌شوند و این ایام مصادف با محرم است، این کلیت طرح بود که من هم برای مرحوم ملاقلی‌پور و همه برای آقای راعی تعریف کرده بودم.

زمان پیش‌تولید کار با ملاقلی‌پور فکر کرده بودیم که به دلیل نمایش زن در سینمای ایران، در فیلم‌ به جای دوخواهر، دو برادر را داشته باشیم. در این زمینه خیلی بحث کردیم. اما نظرم این بود که فیلم «عصر روز دهم» فیلمی در پاسداشت مقام زن است و همچنین می‌خواستیم در وقایع بین‌الحرمین به نوعی اشاره‌ای به حضرت زینب(س) که بلاکش کل وقایع بودند، هم داشته باشیم. ضمن آنکه زوج مادر و دختر ایرانی و عراقی هم به نوعی بلاکش جنگی هستند که یک روز اتفاق افتاده و در حال حاضر از ذهن بسیاری رفته است. اما اینها پس از ۲۵ سال هنوز مانند داغی که تازه می‌شود، هستند. در حقیقت داغ دفاع مقدس ما در بین‌الحرمین در مواجهه این دو مادر و شرایط قصه زنده می‌شود.»

مجتبی راعی در توضیح صحنه شکستن مقاومت «محمود» در مواجهه با حرم ابوالفضل (ع) در فیلم «عصر روز دهم» گفته بود: «ممکن است یک نفر یک بچه را بردارد ببرد و هر چه به او بگویند باید بچه را برگردانی او بگوید که من بچه را برنمی‌گردانم. سپس ناگهان حرم را ببیند و بگوید آه نه من بچه را می‌دهم! این نوع نگاه خیلی غلط است و به هیچ وجه باورپذیر نیست. اما در طول فیلم نشان داده‌ایم که او بچه را برداشته و خودش یقین دارد که این بچه، فرزند او نیست. به همین دلیل همیشه یک نوع سستی درون این فرد وجود دارد که با هر ضربه‌ای بیشتر ترک برمی‌دارد. به عنوان مثال وقتی « محسن محمود» شباهت دو خواهر را می‌بیند مقاومتش بیشتر فرو می‌ریزد. بعضی می‌گفتند این که او وارد حرم می‌شود و به یک‌باره می‌گوید، این دختر، فرزند او نیست تصنعی است. اما جالب است بدانید که در عراق رسمی است که مثلا اگر فردی دزدی کند و دزدی او ثابت نشود، او را به بین‌الحرمین می‌برند و گنبد حرم حضرت عباس (ع) را به او نشان می‌دهند و می‌گویند بگو به این عباس من این کار را نکرده‌ام.

۹۰ درصد آنها می‌گویند به این عباس من کارم را گردن می‌گیرم! این موضوع در تحقیقات ما بود و احساس کردم این آدم آنقدر مقاومتش ترک برداشته که باید در جایی ریخته شود، ما هم این مکان را انتخاب کردیم.»

 

و اما حالا که یادی از رسول ملاقلی‌پور شد؛ سکانس پایانی «عصر روز دهم» را که خودش نوشته بود و سال‌ها قبل منوچهر محمدی در اختیار ایسنا گذاشت، بازنشر می‌کنیم:

«سکانس ۷۲ – روز ، خارجی، کربلا، بین‌الحرمین

ذرات براق آرام آرام دانه‌های زنجیر شده و در پشت مردان فرود می‌آیند. پرچم‌های قرمز و سبز از مقابل گنبد امام حسین (ع) کنار می‌روند. پاهای برهنه، دست‌هایی که به سینه می‌زنند. “مریم” در میان جمعیت عزادار به طرف حرم حضرت ابوالفضل (ع) می‌رود. نگاهش نه هر سو می‌چرخد. “فضه” را می‌بیند. از میان سیل جمعیت به طرف او می‌رود. او را نمی‌یابد.

مقابل حرم حضرت ابوالفضل (ع) است. با صدای نوحه جمعیت که یا حسین (ع) می‌گویند، رو به عقب بر می‌گردد. حرم امام حسین (ع) مقابلش است. مادرش را نوزاد به آغوش می‌بیند. راه می‌رود، می‌دود. مادر گریه می‌کند. مریم به سویش می‌دود. چهره مادر در میان زنان دیگر ناپیدا می‌شود. مریم به مقابل حرم حضرت امام حسین (ع) می‌رسد. صدای “یا ابوالفضل العباس (ع) علمدار…” او را به عقب بر می‌گرداند.

“فضه” و “حبیبه” را می‌بیند به سویشان می‌رود. رو به حرم امام حسین (ع) می‌چرخد. لبخند نوزاد را می‌بیند. صدای نوحه، صدای سینه‌زنی، صدای زنجیر وصدای سم اسبان و گریه کودکان و عباس عمو العطش … مریم در میان عزاداران می‌دود. می‌ایستد.

رو به سمتی و جهتی دیگر، نقل و سکه‌های براقی که به سر “فضه” پاشیده می‌شود. “حبیبه” از خوشحالی گریه می‌کند و “لیث” شاد است. مریم رو به سمت دیگری می‌کند. همانجا که حرم حضرت امام حسین (ع) است، مادر را می‌بیند. پدر را. نوزاد را مادر دو دستی به جلو می‌گیرد. مریم رو به عقب بر می‌گردد.

همان سمتی که حرم حضرت ابوالفضل (ع) است. “حببیه” با خوشحالی “فضه” را با خود می‌برد. مریم رو به مادر برمی‌گردد. پدر پرنده “فنچ” را رها می‌کند. فنچ به سمت گنبد امام حسین (ع) اوج می‌گیرد.

سکانس ۷۳. روز. خارجی – جاده ایلام

آسمان با ابرهای پنبه‌یی در زمینه آبی رنگ و سپس کوه بلند و در دامنه‌اش و میان جاده مارپیچ، پژو جلو ‌آمده و به داخل جنگل می‌پیچد. مریم در پشت فرمان است.

سکانس ۷۴ – روز خارجی – جنگل

پژو از میان درختان بلوط گذشته و به محوطه بازی می‌رسد باد می‌وزد. گوسفندان در چرا هستند. پژو توقف می‌کند. مریم تنها پیاده می‌شود. به میان گله می‌رود. بره سفید رنگ جلویش می‌دود. آنسو تر آتشی برپا و به روی آن کتری جوشان قرار دارد. مریم رو به عقب بر می‌گردد. چوپان پیر و همسرش را می‌بیند.

پیر مرد: زیارت قبول.

مریم: … سلام

پیر زن: خوش آمدی

مریم روسری را که چوپان به او داده بود، به طرفش می‌گیرد.

پیرمرد: خدا رو شکر، می‌بینی که خوب شده.

مریم به چهره گشاده پیر زن که لبخند می‌زند نگاه می‌کند.

پیرمرد: همسفرت کجاست؟

مریم رو به او می‌کند. لبخندی می‌زند. چشمانش دور دست را نگاه می‌کند.

مریم : موند کربلا.

روسری از دست مریم رها شده و در فضا معلق می‌شود. مریم دستش را به طرف روسری می‌گیرد. باد روسری را تابی داده و با خود می‌برد. مریم چند قدم در پی روسری می‌آید. باد روسری را به طرف آسمان می‌برد. لبخندی بر لبان بغض آلود مریم، نمایان می‌شود. باد برگ‌های درختان را به بازی می‌گیرد.»

در خلاصه داستان «عصر روز دهم» آمده است: «دکتر مریم شیرازی با گروهی از پزشکان هلال احمر برای کمک به مردم عراق عازم این کشور می‌شود و تصمیم به جستجو برای یافتن خواهر گمشده اش می‌گیرد.»

در این فیلم هانیه توسلی،احمد مهران‌فر، آفرین عبیسی، سلیمه رنگزن، عبدالرضا الطائی، زهره حمیدی، جواد عاقبت‌بین، عطاءالله مرادی، آرش اسبقی به ایفای نقش می‌پردازند.

منبع: ایسنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × 4 =

دکمه بازگشت به بالا