ساعت ۶ صبح؛ چند ساعت عقب‌تر از ساعت ۵ عصر

بزرگ مردانی ا کارشناس سینما

دومین ساخته سینمایی مهران مدیری به‌واسطه عدم‌طراحی راهکارهایی موجه در هنگام بحران، به فیلمی با ریتم کند تبدیل شده که نمی‌تواند انتظارات حداقلی مخاطب را پوشش دهد.

دومین ساخته سینمایی مهران مدیری، بیش از آن‌که تابع الگوریتم‌های سینمایی باشد، به یک ذوق‌زدگی در نمایش یک بحران فردی که تلاش می‌شود آن را به دغدغه‌ای اجتماعی بسط دهد، شبیه است. از سوژه و طرح داستان شروع می‌کنیم که به‌واسطه بافت ساختاری و هارمونی مضمونی، شدیدا محتاج نوآوری‌های روایی است. اشکال اما از زمانی آغاز می‌شود که می‌بینیم در فرآیند اشاعه داستان، نگاه جزءنگر، قابلیت‌های خود را به کلیت اثر تحمیل نمی‌کند.

فیلم، افتتاحیه خوبی دارد. خیلی زود، چالش خود را با مخاطب در میان می‌گذارد اما این دگردیسی از شوخ‌وشنگی و پرواز به آینده‌ای روشن به اضمحلال و تعلیق، چندان مخاطب را نمی‌گیرد. فیلمنامه تلاش بسیاری کرده تا با مختصات سبک زندگی نوین امروزی جوان‌ها به بحث نگاه کند اما برخی اهمال‌کاری‌ها در پروسه روایی علی‌الخصوص پس از موضوع پنهان کردن سارا، نشان می‌دهد که نویسندگان، وسواس و ژرف‌نگری‌های نسل امروز در تحلیل یک موضوع را نادیده انگاشته و صرفا یک نگاه کلی دهه چهلی را به جامعه امروز وصله زده‌اند.

ساعت ۶ صبح؛ چند ساعت عقب‌تر از ساعت ۵ عصر

اینکه سارا، مدام موقعیت خود را برای آدم‌های متفاوت توضیح می‌دهد، سبب آزار مخاطب می‌شود. نداشتن قصه در آن لحظات طولانی و قطبیت دادن صرف به سارا سبب شد تا ریتم به شکل کندی پیش برود و داستان برای این لحظات مهم، تفکر پیش‌برنده‌ای نداشته باشد

ضربه بزرگ فیلم از بابت نارسایی و کم‌مایه بودن تعلیق است. تعلیق در این فیلم، ذاتی است و ناشی از پارادایم‌های فیلمنامه نیست بلکه صرف آمدن پلیس و نیروهای امنیتی و البته به خطر افتادن موضوع مسافرت سارا است که تمام بار تعلیق را به دوش کشیده و نمی‌تواند به شکلی مویرگی در فضای کار رخنه کند. این حال و هوا، مخاطب را به یاد فیلم آواز قو می‌اندازد. نویسندگان و کارگردان در شرایطی کاراکترهای خود را در چنین موقعیتی قرار می‌دهند که گمان یک اثر اجتماعی انتقادی را در سر دارند اما آنچه از فحوای این اثر درک می‌شود، گرفتاری جوانان در اثر یک اشتباه کودکانه است که می‌تواند تبعاتی بزرگ را برای آنها در پی داشته باشد بنابراین سازندگان و صاحبان اثر حتی نتوانسته‌اند در کلیت ماجرا، به آن چیزی که مدنظرشان بود، دست یابند.

این رویکرد پس از ورود پلیس و چرخش اطلاعاتی کلیشه‌ای در دوسوم انتهایی قصه، شکل آزاردهنده‌ای پیدا کرد. اینکه سارا، مدام موقعیت خود را برای آدم‌های متفاوت توضیح می‌دهد، سبب آزار مخاطب می‌شود. نداشتن قصه در آن لحظات طولانی و قطبیت دادن صرف به سارا سبب شد تا ریتم به شکل کندی پیش برود و داستان برای این لحظات مهم و حیاتی، تفکر پیش‌برنده‌ای نداشته باشد؛ این‌چنین است که فیلم در لحظات حساسی چون آمدن کلیدساز، بیشتر به یک موقعیت کمیک طعنه می‌زند تا بیم و امیدهای متاثر فرار از یک چالش بزرگ.

مهران مدیری حالا با دومین ساخته سینمایی‌اش نشان داده که کارگردانی در خدمت درام نیست. گرچه حرف و حدیث‌های بسیاری راجع کارهای کمیک و جنگ‌هایی که طی این سال‌ها ساخته نیز وجود دارد. مدیری در طول دو دهه گذشته، به چهره پرکاری تبدیل شده که فقط می‌سازد و گویی برایش اهمیت ندارد که این کارها، چه بازخورد و ماندگاری‌ای دارند. حداقل آن‌که می‌توانست ۷ سال پس از ساعت ۵ عصر، یک گام رو به جلو برداشته و در کمترین سطح، بیان شعارین آن فیلم را اینجا نیز تکرار کند اما ساعت ۶ صبح، آشکارا و مسلما، چندین گام عقب‌تر از فیلم قبلی مدیری است و نمی‌تواند انتظارات حداقلی مخاطب را تامین کند.

منبع: ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × 4 =

دکمه بازگشت به بالا