کومله در کمین ذوالفقار

به بهانه شهادت «محسن نورانی»؛

«محسن نورانی» پس از سه سال مبارزه با دشمنان انقلاب در جبهه‌های غرب و جنوب در حالی که کمتر از یک ماه از ازدواجش می‌گذشت در حوالی اسلام آباد غرب در کمین گروهک کومله افتاد و به شهادت رسید.

امروز ۲۱ مرداد مصادف با سالروز شهادت محسن نورانی فرمانده تیپ ذوالفقار است. وی آذر ماه سال ۱۳۴۲ در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. در زمان اوج گیری انقلاب اسلامی در رشته برق در هنرستان بزرگ تهران مشغول به تحصیل بود و همراه با مردم در تظاهرات ضد رژیم شاه شرکت می کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بعد از گذراندن دوره آموزش عمومی در پادگان امام حسین (ع) راهی مریوان شد و با فعال شدن واحد خمپاره و ادوات سپاه، ضرباتی به گروهک‌ها وارد کرد.

محسن در زمستان سال ۱۳۶۰ به همراه احمد متوسلیان از مریوان به جنوب کشور منتقل شد و در تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) نقش موثری ایفا کرد. او و علیرضا ناهیدی با تجهیزات و غنایم به دست آمده در عملیات فتح المبین، یگان ادوات ذوالفقار را در تیپ ۲۷ تشکیل داده و در عملیات بیت المقدس به بهترین نحو نیروهای پیاده عمل کننده در عملیات را پشتیبانی کردند. محسن در خرداد سال ۱۳۶۲ با خواهر ناهیدی همرزم دیرینه اش ازدواج کرد. پس از شهادت ناهیدی در عملیات والفجر مقدماتی، فرماندهی تیپ ذوالفقار را برعهده گرفت.

عباس برقی یکی از همرزمان محسن درباره نحوه شهادت دوست و رفیق صمیمی‌اش گفت: محسن به عنوان فرمانده تیپ ذوالفقار، من به عنوان جانشین فرمانده و محمدتقی پکوک فرمانده واحد موشک‌انداز ۱۰۷ که به‌تازگی فاتحانه از میادین نبرد والفجر ۳ برگشته بودیم؛ بدون هیچگونه مهماتی به همراه هفت رزمنده دیگر، یک پاسدار و ۶ بسیجی سوار بر یک دستگاه وانت تویوتا برای بررسی اوضاع از شهرستان اسلام‌آباد غرب عازم اردوگاه قلاجه بودیم که در میانه راه در کمین پنج‌ نفر از عناصر مسلح گروهک ضدانقلابی کومله گرفتار شدیم.

وی افزود: همان ابتدا تیری به بازوی دست راست من اصابت کرد و تا پشت کمرم فرو رفت. سرم روی فرمان افتاد و بی‌هوش شدم.برای یک‌لحظه که به هوش آمدم؛ دیدم وانت ما چپ کرده، شیب آن به سمت دره، در حال سقوط و در ماشین هم باز بود؛ اما نه پکوک را دیدم و نه محسن را. با دست راستم که تیرخورده بود، هیچ کاری نمی‌توانستم انجام دهم. با هزار زحمت خودم را از ماشین به پایین کشیدم. نمی دانستم بعد از چپ کردن ماشین آنها به همه تیر خلاصی زدند و به پا، شکم، سینه و همه جای من هم تیر شلیک کردند. بعد معلوم شد به من ۹ تیر زده بودند. داد زدم محسن کجایی؟ پکوک کجایی؟ بیایید کمک. اصلاً فکر نمی‌کردم، کمین خورده باشیم. دوباره بی‌هوش شدم.

برقی ادامه داد: ۷ یا ۸ دقیقه بعد که به هوش آمدم، دیدم اتوبوسی که بچه‌های لشکر داخل آن بودند، آنجا ایستادند. داود احمدپور از ماشین پیاده شد و من را شناخت. من هم او را شناختم. با اینکه رمق حرف زدن نداشتم، به او گفتم؛ داود سریع به راننده اتوبوس بگو سر و ته کند و از اینجا برود و گرنه الآن می‌آیند و اتوبوس را هم می‌زنند.

همرزم شهید نورانی گفت: همه جای بدنم خون‌ریزی داشت و جوی خون راه افتاده بود. به داود گفتم، با بند قطب نمایی که دارم دست من را از بالای آرنج ببند و با چفیه ام، زخم پا را ببند تا خون‌ریزی بند بیاید. همین‌طور که حرف می‌زدم دوباره بی‌هوش شدم و وقتی چشم باز کردم که روی تخت بیمارستان خوابیده بودم.

کومله در کمین ذوالفقار

آخرین عکس ها با دوربین شهید نورانی

شهید محمدابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله ۲۵ مرداد سال ۱۳۶۲ در جمع رزمندگان تیپ ذوالفقار در محل حسینیه این یگان در اردوگاه قلاجه درباره شهید نورانی گفته است: از چند روز مانده به شهید شدن برادرمان محسن نورانی، برادرها با او مزاح می‌کردند و می‌گفتند «عجب نورانی شده‌ای! حتماً به‌زودی شهید می‌شوی.» نکته عجیب اینجاست که در جلسه‌ای که روز یکشنبه، شانزدهم مرداد- سه روز مانده به شهادت ایشان با مسئولان گردان‌ها و واحدهای عملیاتی لشکر داشتیم، دیدیم او برای اولین بار یک دوربین عکاسی با خودش به محل جلسه آورده و می‌گوید: چون ممکن است شهید شویم؛ بیایید از یکدیگر عکس بگیریم. آن روز خودش و سایر برادرهای حاضر در آن جلسه تعداد زیادی عکس با آن دوربین گرفتند.

کتاب زلال مثل آب به قلم سمیه‌سادات زینال‌حسینی درباره زندگی و خاطرات خانواده، دوستان و از شهید نورانی است.

منبع: ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + هجده =

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا