فصل سوم «زخم کاری»؛ تلاش برای روایتی پست مدرن از شکسپیر

فصل سوم «زخم کاری» ساخته محمد حسین مهدویان به پایان رسید،‌ سریالی که با اقتباس از شکسپیر استاندارد داستان گویی را رعایت کرد، اما در مواردی دچار ضعف شد.
فصل سوم سریال «زخم کاری» به کارگردانی محمد حسین مهدویان، در مقایسه با فصل دوم که با انتقادات جدی روبه‌رو بود، توانست بازگشتی به سطح استانداردهای فصل اول داشته باشد. این بازگشت به اوج، از اقتباسی هوشمندانه از دو اثر کلاسیک ویلیام شکسپیر، «شاه لیر» و «ریچارد سوم»، شکل گرفته است که در دل خود تضادهای تراژیک و چالش‌های قدرت و خیانت را بازنمایی می‌کند. در این فصل، شاهد تلفیق سینمایی زیبا و پیچیده‌ای از زبان تصویر، بازی‌های قوی و روایت پیچیده‌ای هستیم که نه تنها مخاطب را جذب می‌کند بلکه از نظریه‌های مختلف سینما و روایت بهره می‌برد. اقتباس از شکسپیر یکی از محورهای کلیدی فصل سوم «زخم کاری» اقتباس از «شاه لیر» و «ریچارد سوم» است. در این اقتباس، استفاده از نظریه بینامتنیت ژولیا کریستوا به خوبی به چشم می‌خورد. بینامتنیت به ارتباط و تعامل بین متون مختلف اشاره دارد و نشان می‌دهد که هر متنی به نوعی با متون دیگر در ارتباط است و از آن‌ها تأثیر می‌گیرد.
فصل سوم «زخم کاری» با الهام از شخصیت‌ها و مضامین شکسپیر، به نوعی گفتگوی بینامتنی میان این آثار کلاسیک و داستان خود برقرار می‌کند. برای مثال، همانند لیر پادشاه که به دنبال تقسیم قدرت خود بین دخترانش است، شخصیت‌های اصلی «زخم کاری» نیز درگیر مسائلی مربوط به قدرت، اعتماد و خیانت‌های خانوادگی می‌شوند،‌ گویی مسعود طلوعی اینجا در نقش شاه لیر وارد شده و در قسمت پایانی دخترانش او را به داخل خانه راه نمی‌دهند.در «ریچارد سوم» نیز، شکسپیر به طور موشکافانه به فساد قدرت و سیاست می‌پردازد که در فصل سوم «زخم کاری» نیز به شکلی بومی‌سازی‌شده این مضامین دیده می‌شود.این اقتباس‌ها نه تنها از نظر موضوعی بلکه از نظر ساختاری نیز با نظریه بینامتنی ارتباط دارند؛ زیرا به شکلی نامحسوس و در عین حال پرقدرت، داستان را به آثار کلاسیک پیوند می‌دهند و به مخاطب این امکان را می‌دهند تا از دل این متن، معناهای بیشتری را استخراج کند. استفاده از زبان تصویر در فصل سوم «زخم کاری»، مهدویان به شکلی گسترده از نظریه سینمای مولف بهره برده است. این نظریه، که با کارگردانان بزرگی همچون فرانسوا تروفو و ژان-لوک گدار معرفی شد، تأکید بر نقش کارگردان به عنوان خالق اصلی فیلم دارد. در این نظریه، کارگردان با استفاده از زبان بصری، به جای اتکا به دیالوگ‌ها و کلام، احساسات و معانی را به مخاطب منتقل می‌کند.
مهدویان در بسیاری از صحنه‌های این فصل، به جای استفاده از دیالوگ‌های طولانی، از زبان تصویر بهره گرفته است. برای مثال، در صحنه‌هایی که شخصیت‌ها درگیر احساسات پیچیده‌ای همچون ترس، اضطراب یا خیانت هستند، دوربین و ترکیب‌بندی تصویر به شکلی طراحی شده که این احساسات را بدون نیاز به کلام به بیننده منتقل کند. به یاد بیاورید قسمت پایانی سریال را که جواد عزتی در نقش مالک در دو صحنه با نشان دادن صورتی غمگین و تبدیل در لحظه آن به حالتی شاد وضعیت پیچیده رویارویی خود با سمیرا را نشان داد.
استفاده از اتفاقات ناگهانی یکی از نقاط قوت فصل سوم «زخم کاری»، استفاده هوشمندانه از اتفاقات ناگهانی و غیرقابل‌پیش‌بینی است. این اتفاقات که به یکباره در جریان داستان رخ می‌دهند، نه تنها تنش دراماتیک را افزایش می‌دهند بلکه به شکلی خلاقانه از نظریه روایت کلاسیک (با تاکید بر ساختار سه‌پرده‌ای) بهره می‌گیرند.
در نظریه روایت کلاسیک، هر داستان یک ساختار منسجم دارد که به سه بخش اصلی تقسیم می‌شود: آغاز، میانه، و پایان. در این چارچوب، اتفاقات ناگهانی و حوادث کلیدی در میانه داستان رخ می‌دهند تا مسیر داستان را به سمت اوج و گره‌گشایی نهایی هدایت کنند.اما در فصل سوم «زخم کاری»، مهدویان به طور خلاقانه‌ای از تکنیک‌های پست‌مدرن روایت بهره برده است. در این نوع روایت، اتفاقات ناگهانی به گونه‌ای طراحی شده‌اند که مخاطب نمی‌تواند به راحتی مسیر داستان را حدس بزند، بلکه این پیچیدگی‌ها باعث تعلیق و غافلگیری مداوم می‌شود.استفاده از پیچیدگی‌های روایتی، یکی از ویژگی‌های بارز روایت پست‌مدرن است که به جای ساختار خطی و قابل پیش‌بینی، روایت را به شکلی غیراستاندارد و پراکنده ارائه می‌دهد. در این فصل، وقایع ناگهانی به شکلی رخ می‌دهند که بیننده دائماً درگیر می‌ماند و نمی‌تواند به سادگی نتیجه‌گیری کند، که این امر باعث ایجاد تنش و کشش در داستان شده است. ضعف‌های روایی: عدم ارتباط منطقی با وجود استفاده موفق از عناصر سینمایی و روایتی، فصل سوم «زخم کاری» همچنان از برخی ضعف‌های روایی رنج می‌برد. یکی از نقاط ضعف این فصل، عدم ارتباط منطقی برخی از حوادث است. در چندین صحنه، مخاطب با اتفاقاتی مواجه می‌شود که از نظر روایی پیوستگی لازم را با سایر بخش‌های داستان ندارند و به نظر می‌رسد که صرفاً برای ایجاد هیجان یا پیشبرد داستان به کار رفته‌اند.
این مسئله را می‌توان با استفاده از نظریه ساختارگرایی تحلیل کرد. در نظریه ساختارگرایی، تأکید بر انسجام و هماهنگی اجزای داستان است. هر رویداد در یک داستان باید با سایر اجزا به شکلی منطقی در ارتباط باشد و به کلیت داستان کمک کند.اما در برخی صحنه‌های این فصل، مخاطب احساس می‌کند که برخی اتفاقات بدون مقدمه یا توضیح کافی رخ می‌دهند و همین امر باعث تضعیف انسجام روایی شده است. این ضعف‌ها ممکن است به دلیل تلاش برای ایجاد شوک و هیجان بیشتر در روایت باشد، اما در نهایت باعث گسستگی داستانی و سردرگمی مخاطب می‌شود.برخی از این اتفاقات به دلیل شخصیت پردازی ضعیف در پرسوناژهای اصلی است،‌ برای مثال از شخصیت مانند طلوعی رو دست خوردی به این شکل باید عجیب به نظر برسد،‌ در فصل گذشته سیما (الناز ملک) رو در رو طلوعی را تهدید به مرگ می‌کند و در فصل سوم طلوعی او را تنها امین خود می‌داند،‌ گویی نویسنده دچار فراموشی شده است. پایان‌بندی: تعلیق و گره‌های بازنشده پایان‌بندی فصل سوم «زخم کاری» یکی از مهم‌ترین نقاط قوت آن است. این پایان‌بندی با استفاده از نظریه تعلیق آلفرد هیچکاک، توانسته تا هم برخی گره‌های داستانی را باز کند و هم گره‌های جدیدی را باقی بگذارد که باعث شود مخاطب همچنان برای ادامه داستان و شروع فصل چهارم مشتاق بماند.
در نظریه تعلیق، هیچکاک بر این باور بود که بهترین شیوه برای نگه‌داشتن مخاطب در حالتی از تنش و انتظار، ایجاد یک وضعیت تعلیق است که در آن، بیننده می‌داند یک اتفاق بزرگ در حال وقوع است، اما زمان دقیق آن مشخص نیست.در پایان‌بندی «زخم کاری»، بسیاری از گره‌های داستانی تا حدی باز می‌شوند، اما در عین حال، با باقی گذاشتن برخی سوالات بی‌پاسخ، مخاطب را در وضعیت تعلیق و انتظار برای فصل بعدی قرار می‌دهند. این شیوه هوشمندانه نه تنها باعث می‌شود تا سریال با یک نقطه اوج به پایان برسد، بلکه زمینه را برای ادامه داستان در فصل‌های بعدی نیز فراهم می‌کند. نشانه‌شناسی: روایتی در دل تصویر یکی از جنبه‌های مهم فصل سوم «زخم کاری»، استفاده از نشانه‌شناسی بصری است. در برخی از صحنه‌های این فصل، نشانه‌هایی از قسمت‌های ابتدایی وجود دارند که به شکل پنهانی و غیرمستقیم به حوادث قسمت‌های پایانی اشاره دارند. این نشانه‌ها که به شکلی نامحسوس در دل تصاویر و دیالوگ‌ها قرار داده شده‌اند، به مخاطب اجازه می‌دهند تا با دقت بیشتری به جزییات توجه کند و با هر بار مشاهده، معنای عمیق‌تری از داستان استخراج کند.
این تکنیک با نظریه نشانه‌شناسی رولان بارت مرتبط است. بارت بر این باور بود که هر تصویر و هر عنصر بصری دارای معنای پنهانی است که می‌توان آن را با دقت و تحلیل کشف کرد. در فصل سوم «زخم کاری»، استفاده از نشانه‌ها و کدهای پنهان، باعث شده تا داستان به شکلی چندلایه و معنادارتر روایت شود و مخاطب را به تفکر بیشتر درباره جزییات و روابط داستانی وادارد.برای مثال، در قسمت‌های اول سریال و در اولین دیدار طلوعی (کامبیز دیرباز) و مالک (جواد عزتی) این دو جای یکدیگر را می‌گیرند و مالک بر صندلی طلوعی می‌نشیند و در پایان سریال هم همین اتفاق می‌افتد. نتیجه‌گیری فصل سوم «زخم کاری» به طور کلی توانسته است با استفاده از تکنیک‌های مختلف سینمایی و روایتی، یک تجربه هنری موفق ارائه دهد. اقتباس هوشمندانه از شکسپیر، استفاده از زبان تصویر، و بهره‌برداری از نظریه‌های مدرن سینما و روایت، این فصل را به یکی از بهترین فصل‌های این سریال تبدیل کرده است.هرچند که برخی از ضعف‌های روایی همچنان به چشم می‌خورند، اما نقاط قوت سریال آن‌قدر قوی هستند که مخاطب را همچنان جذب نگه دارند.

منبع: فارس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × سه =

دکمه بازگشت به بالا