قصه غربت سیاوشها؛ نغمهای در سوگ کارگران معدن طبس
موسی عصمتی تازهترین شعر خود را به کارگران معدن زغال سنگ طبس “که برای بهدست آوردن لقمهای نان حلال جانشان را مظلومانه از دست دادهاند” تقدیم کرد.
درپی انفجار شب گذشته، شنبهشب، در معدن زغالسنگ طبس بیش از 50 کارگر این معدن جان باختند و تعداد مصدومان به 22 نفر رسیده است، این حادثه در پی انفجار گاز متان در 2 بلوک B و C معدن طبس، اتفاق افتاده است.
در زمان حادثه انفجار 69 کارگر در بلوک C و B این معدن زغالسنگ در طبس مشغول کار بودند که جسد 20 کارگر از بلوک B خارج شده است و تمام 30 کارگر محبوس در بلوک C جان باختهاند.
این اولینبار نیست که کارگران معادن زفال سنگ در کشور دچار چنین سانحه تلخی میشوند. در دهههای گذشته بارها و بارها این خبر تلخ در رسانهها منتشر شده است.
انتشار این خبر تلخ در روز گذشته، سبب شد تا کاربران فضای مجازی سرودهای از موسی عصمتی، شاعر اهل طبس، را بازنشر کنند. این شعر که در واقع شرح حال پدر او در روزهایی است که کارگر معدن بود، برای نخستینبار در برنامه “سرزمین شعر” اجرا شد؛ اجرایی که با استقبال میلیونی همراه بود.
عصمتی درباره این شعر گفته است: روستایی که من در آن زندگی میکردم، یک روستای کارگری است که بیشتر ساکنان آن در معدن کار میکردند. روستای «معدن» حوالی سرخس قرار دارد. کوههای اطراف این روستا سرشار از زغال سنگ است و 99 درصد مردم آنجا، امرار معاششان را از طریق معدن انجام میدهند، کارگرند، زندگی کارگری دارند و حتی خانههای آنها مربوط به شرکتی است که معدن را اداره میکند. من فرزند یک کارگر هستم و زندگی کارگری را تجربه کردهام.
کار کردن در معدن بسیار سخت است؛ چون نیروها با امکانات ابتدایی در داخل معدن تونل میزنند و افقی پیش میروند. گاه معدن ریزش میکند و برخی از نیروها زیر خاک و سنگ معدن میمانند و گاه تا بیمارستان برسند، جان خود را از دست میدهند.
عصمتی ادامه داد: پدرم در بخشهای مختلف معدن کار میکرد. مدتی داخل معدن کار میکرد و مدتی به قول خودش بیرونکار بود و خارج از معدن، در کنار کورههایی با درجه حرارت بالا که زغال سنگ را به کُک تبدیل میکند، کار میکرد. من از نزدیک شاهد دغدغهها و زحماتی بودم که او میکشید. بعد از اینکه پدرم درگذشت، تمام این سختیهایی را که او در این مدت کشید، پیش چشم من قرار گرفت. مثلاً گاه پیش میآمد که مهندس معدن به نفع شرکت، 10-12 روزی را که پدرم جلوی کوره داغ کار کرده بود، در نظر نمیگرفت و اضافهکاری او را خط میزد. شرکتها هم عموماً خصوصی هستند و پاسخگوی درخواستهای کارگران نیستند. کارگران معمولاً هشت یا 10 ماه حقوق عقبافتاده دارند، حقوقشان پرداخت نمیشود و عموماً با اعتراض و … موفق به دریافت حق و حقوق خود میشوند.
به گفته او؛ از این موارد برای اهالی روستا زیاد رخ میداد. همه این مشکلات و سختیها پس از فوت پدر در من انباشته شده بود. من با این شعر خواستم روزگار سختی را که بر کارگران روستا گذشت، بیان کنم. این غزل را در برنامه سرزمین شعر خواندم و بازتاب خوبی داشت؛ چون درد دل جامعه و کارگران بود.
اجرای او در برنامه “سرزمین شعر” را میتوانید در ادامه ببینید:
عصمتی همچنین تازهترین شعر خود را در پی واقعه تلخ روز گذشته، به این موضوع اختصاص داد. این سروده که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته به این شرح است:
برای کارگران معدن زغال سنگ طبس که برای بهدست آوردن لقمهای نان حلال جانشان را مظلومانه از دست دادهاند:
سالها از درون تونلها
هفتخوان را گذشت و نان آورد
اوکه نانش همیشه آجر بود
باز نان را به نرخ جان آورد
***
زیر کوهی که سنگ میبارید
کوره کوره دوباره آتش شد
در میان زغالها میسوخت
قصه غربتِ سیاوش شد
***
تا که نانش حلالتر باشد
در دل کوهها خطر میکرد
با حقوقی که هی عقب افتاد
زندگی را همیشه سر میکرد
***
از فروش زغالها اما
سهم او سفرههای خالی بود
هیچکس هم به داد او نرسید
زندگی عین بیخیالی بود
***
کوه را عاشقانه میفهمید
کوه پژواک ِ لحظههایش بود
کوه آواز خستهاش هر روز
کوه آئینه صدایش بود
***
زیر آوار، بیصدا جان داد
او که نانش همیشه آجر بود
او که وقتی به خانه بر میگشت
دلش از دست دیگران پر بود
منبع: تسنیم