«حافظ» وسواس داشت!

سعید حمیدیان «حافظ» را آیت وسواس، دقت و تأمل می‌خواند و می‌گوید: کمتر کسی را در پهنه پارسی‌سرایی از این نظر عدیل او می‌بینم حتی نظامی و خاقانی را و حتی سلف و استادش سعدی را.

این استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر در مقاله «نگاهی به شعر و شخصیت حافظ: ملول از نفس فرشتگان» که در کتاب «طریق ادب» منتشر شده با بیان مطالب ذکر شده، نوشته است: «حافظ را همگان کم‌گوی و گزیده‌گوی می‌دانند.

از میان شاعران نامور تا زمان خواجه و از آنان که آثارشان کامل یا تقریباً کامل به دست ما رسیده، بعد از باباطاهر و خیام و در سنجش با فردوسی، نظامی، خاقانی، کمال اسمعیل، مولانا و امیرخسرو، حافظ از همگی کمتر سروده است؛ این را همه می‌دانند.

یکی از حافظ‌پژوهان با بخش کردن شمار کل غزل‌هایش بر ماه‌های عمر مفید شاعری‌اش نتیجه گرفته که او به‌طور میانگین، ماهی یک غزل بیشتر نمی‌گفته و احتمالا بقیه ایام ماه را صرف اصلاح و تهذیب همان مقدار اکنون موجود می‌کرده است. سخنی است سنجیده و درست، و نخستین دریچه به وسواس اسطوره‌ای او. به همین سان است آنچه در نقد قول مقدمه‌نویس دیوان حافظ (طبق عقیده معتبر قزوینی و امیری فیروزکوهی، نه «جامع» آن، چنان‌که عده‌ای به گلندام نسبت کرده‌اند) نوشته‌اند، یعنی اینکه «غدر اهل عصر» را دلیل عدم اقدام خواجه به «جمع اشتات غزلیات» گفته، یا به قول خودمان ترس از گرفت و گیرهای آن روزگار. به گمان این نگارنده، گلندام اگر در میان آن انبوه لفاظی‌ها و تعارفات متکلفانه یک حرف مفید گفته باشد فقط همین است، اگرچه وی با ذکر اینکه حافظ «به واسطه محافظت درس قرآن و […] بحث کشف و مفتاح و مطالعۀ مطالع و مصباح و…» می‌خواهد بگوید خواجه کار شعر را چندان جدی نمی‌انگاشته؛ که اگر درست حدس زده باشم بی‌معنی‌ترین سخن ممکن است، درست مثل قول دولتشاه که «شاعری دون مراتب اوست.» و عجبا که حرف‌هایی از دست گلندام و دولتشاه از محیط منحط سده نهم درآمده است، یعنی زمانی که شعر آن‌ قدرها جدی و مهم تلقی نمی‌شده است. به گمان من، شاعری اگر هم مهم‌ترین شغل او نبوده باشد باری مهم‌ترین اشتغال او و ذهن او بوده است. اشتغال و مداومت در امور دینی نیز می‌توانسته همراه و دوشادوش کار و کوشش در راه شعر و ادب در زندگی او  برقرار بوده باشد. به‌هرحال، همان بیم از نیرنگ‌های مردم روزگار نیز می‌تواند گواهی روشن بر سنخ شخصیتی اهل وسواس باشد.

آیا حافظ دیوان داشت؟

و اما در خصوص دفتر و دیوان داشتن یا نداشتن وی، برآنم که خواجه با توجه به کاملا جدی دانستن شعر، دست‌کم برای خود دفتری از شعر برحسب تاریخ و ترتیب سرایش، درست مثل هر شاعر دیگر، داشته و شاید هم شماری پیش از این و آن خریدار و دوست دار. احتمال می‌رود او داشتن دیوانی را به شکل رایج، موجب استناد دشمنان و بداندیشانی می‌انگاشته که، به‌ویژه از جهت وابستگی به چند خاندان با علایق و عقاید متفاوت، امکان داشته بر این یا آن شعرش انگشت تشنیع و اتهام بگذارند و روزگارش را سیاه‌تر از آنچه گه‌گاه بود کنند. پیداست شاعری با این همه روح انتقاد و چالشگری و طعن و طنز نمی‌تواند از برخی پیامدهای سخنانش اندیشه نکند.

این استاد دانشگاه در بخش دیگری از این مقاله آورده است: «شخصیت‌های اهل وسواس همچنان که تعداد آثارشان چندان زیاد نیست، معمولا دایره دوستانشان‌ نیز به سبب مشکل‌پسندی یا آمیزگار نبودن آن‌چنان گسترده نیست. شاید بتوان این را به‌ وجود حاسدان حافظ از سویی و شعر سرشار از تنش و چالش او از سوی دیگر ارتباط داد.»

او خاطرنشان می‌کند: «حافظ را فردی وسواس خواندم که معمولا به هر آنچه ذهن او مشغول آن می‌شود دست از آن بر نمی‌دارد و به اصطلاح به آن پیله می‌کند. زیاده به برخی مضامین پرداخته، آن را برجسته یا آگراندیسمان کردن و امور نسبی را مطلق جلوه دادن، بیشتر مربوط به چنین سنخی است. همچنین اهل وسواس معمولا دارای اصول اخلاقی گاه جزمی هستند که در ورای آن‌ها مسائل حل‌ ناشده برایشان وجود دارد.

برای نمونه به‌نظر می‌رسد ذهن حافظ اشتغالی غیرعادی با ریا و مفاهیم و مصادیق آن داشته و این معنی هنگامی روشن‌تر می‌شود که می‌بینیم در اشعارش، گذشته از بسامد نسبتا بالای واژه ریا و ترکیبات آن، موارد بسیار دیگر هست که بدون این واژه همان مفهوم را در بردارد.»

منبع: ایسنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × 2 =

دکمه بازگشت به بالا