شهید مجید قربانخانی چطور «حرّ» مدافعان حرم شد؟
ابتدای اردیبهشت سال 98، تهران شاهد تشییع متفاوت یک شهید مدافع حرم بود. در دورهای که شهر شاهد ورود قهرمانان کشور بود، تشییع مجید قربانخانی با حضور مادرش که لباسی سفید بر تن داشت، فضای متفاوتی را در کشور ایجاد کرد. او که قهوهخانهداری در یافتآباد تهران بود، مسیر زندگیاش در یک سفر به کربلا تغییر کرد و شهید مدافع حرم شد.
پیکر او که سال 95 در منطقه خانطومان به شهادت رسیده بود، پس از سه سال با آزمایش دیانای شناسایی شد و به کشور بازگشت. زندگی متفاوت مجید، بسیاری از جوانان را تحتتأثیر قرار داد.
کتاب «مجید بربری» پس از بازگشت پیکر او به وطن بر سر زبانها افتاد و مورد اقبال عمومی قرار گرفت، قرار است تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی بر این کتاب، روز سیام آبانماه، در مراسمی رونمایی شود. کبری خدابخش دهقی دلیل این استقبال را “شخصیت خود شهید” میداند: شخصیت او شبیه خیلی از جوانانی است که در خیابان و فامیل ما هستند و ما با آنها حشر و نشر داریم؛ این موضوع سبب میشود مخاطب با شخصیت اصلی کتاب همذاتپنداری کند.
زندگی متفاوت شهید قربانخانی، او را از بسیاری از قهرمانان ملی متمایز کرده است. سبک زندگی متفاوت او، بسیاری را به یاد حرّ و شاهرخ ضرغام میاندازد. قربانخانی از آن جوانهایی بود که شهادتش خیلیها را به عاقبت به خیر شدن امیدوار کرد، همه آن افرادی که اغلب تعریفهای اغراقآمیز از شهدا شنیده بودند و اینکه شهدا حتماً باید نمازشبخوان بوده باشند و کوچکترین خطایی در زندگیشان نکرده باشند. جوانهایی که شهیدان را الگوی دستنیافتنی میدانستند، با دیدن مدافعان حرمی مثل مجید قربانخانی حالا راحتتر میتوانند اشتباهات گذشته را کنار بگذارند و بدانند از هر جایی که در زندگی بخواهند، میتوانند قدم در راه راست بگذارند.
خدابخش دومین دلیل محبوبیت شهید قربانخانی میان مخاطبان را همین موضوع میداند: او جوان عادی نبود، رگههای مذهبی را در زندگی او نمیبینیم، مگر در دهه محرم، در این دهه همه خطاهایی را که در روزهای دیگر انجام میداد، ترک میکرد و به هیئت میرفت. شهید قربانخانی پیش از شهادت هم از شخصیتهای محبوب میان دوستان و خانواده بود: چه مذهبیها و چه غیرمذهبیها او را دوست داشتند. مجید فقط با قشر خاصی رفتوآمد نداشت، دایره ارتباط او گسترده بود، مثلاً نیروهای بسیج بعد از گشتزنی برای خوردن صبحانه حتماً به قهوهخانه او میرفتند، مجید هم کم نمیگذاشت، همه درآمدش را برای دوستانش خرج میکرد؛ تا جایی که برای خرید زغال قهوهخانهاش به مشکل برمیخورد؛ آن هم مجید با آن قهوهخانه که همه میگفتند؛ “دستکم روزی 100 میلیون باید درآمد داشته باشد.”،
اما آنچه رنگ دیگری به زندگیاش بخشید و از او مجید دیگری ساخت، سفرش به کربلا بود؛ هیچ کس نمیداند در حرم حضرت امام حسین(ع) برای مجید چه اتفاقی رخ داد که او را تا این اندازه متحول کرد. برای نگارش کتاب، سراغ دوستانش رفتم، آنها میگفتند؛ “مجید در مسیر کربلا، همچنان پای شوخی و خنده و موسیقی بود.”، اما وقتی به بینالحرمین رسید و پس از اینکه از حرم امام حسین(ع) خارج شد، فرد دیگری شد، دیگر آن مجید پر شر و شور نبود، آرام شده بود، دیگر با ما همراهی نمیکرد و کمکم کارهای گذشته را کنار گذاشت و توبه کرد.
خدابخش دلیل این تحول در شخصیت و سبک زندگی شهید را در دو نکته خلاصه میکند: پدر مجید به رزق حلال اعتقاد قلبی دارد. او در بازار آهن به این مسئله معروف است و بهقول دوستان و همکارانش، ریالی پول حرام وارد زندگیاش نکرده است، این نکتهای است که در احادیث حضرات ائمه(ع) نیز مکرراً میبینیم، بهعنوان نمونه، امام حسین(ع) در روز عاشورا خطاب به دشمنان فرمودند؛ «شما را به رستگاری هدایت میکنم و اگر بپذیرید رستگار میشوید و و اگر نشنوید، همهتان گناهکار خواهید بود. شما از امر من سرپیچی کردید و سخنان مرا نشنیدید، زیرا شکمهایتان الآن پر از حرام است».
نویسنده کتاب ادامه داد: دومین دلیل تغییر را باید در اثرات دعای مادر شهید قربانخانی جستوجو کرد، مادرش میگفت؛ “در چهار سال پایانی زندگی شهید، روزی نبوده که برای عاقبتبهخیری مجید دعا نکرده باشم”.
کنار ویژگیهای شخصیتی قهرمان اصلی کتاب، باید از سبک نوشتاری نویسنده بهعنوان مؤلفه دیگری برای جذب مخاطب نام برد، خدابخش تلاش کرده است با رفتوبرگشتهای مختلف زمانی، زندگی شهید قربانخانی را در مقاطع مختلف روایت کند، از سوی دیگر، شروع متفاوت کتاب نیز آن را جذابتر کرده است. نویسنده بهخلاف عمده آثاری که در این سالها در قالب خاطرات نوشته و منتشر شدهاند، سیر خطی را برای روایت زندگی شهید انتخاب نکرده است؛ او از لحظات پایانی زندگی دنیوی شهید آغاز میکند؛ گویی ترسیمکننده لحظاتی است که او در آستانه تولدی دیگر قرار گرفته است: مجید شخصیتی متفاوتی داشت؛ به همین دلیل تلاش داشتم تا متفاوت نیز به زندگی او بپردازم. هرچند رفتوبرگشتها چالش مهمی برای من در خط روایت ماجرا بود و ممکن بود به ساختار اثر ضربه بزند، اما در مجموع با نظراتی که از نویسندگان و اساتید دریافت کردم، بهنظر میرسد که توانستهام این چالش را پشتسر بگذارم.
او ماهها برای نگارش «مجید بربری» با افراد مختلف به گفتوگو پرداخته است، با این حال تأکید میکند: برای پرداختن به شخصیت او نیاز نبود که قهرمانسازی کنم، او خود قهرمان بود و اصلاً نیازی به قلمفرسایی در این زمینه نبود.
خدابخش در پایان به درسهایی اشاره میکند که از زندگی قربانخانی گرفته است. او با تأکید بر این موضوع که در این چند سال که از انتشار کتاب میگذرد، با افراد مختلفی مواجه شده است که بهواسطه آشنایی با شهید قربانخانی مسیر زندگی خود را تغییر دادهاند.”، میگوید: برای خود من، بزرگتر اندیشیدن نکته مهمی بود که از همنشینی با خاطرات شهید آموختهام. وقتی درباره یک شهید پژوهش میکنید، خودتان هم کمکم بزرگ میشوید، مجید آنقدر بزرگ شد که توانست از خیر قهوهخانهاش که خیلی دوستش داشت، بگذرد و مسیر زندگی خود را تغییر دهد.
تاریخ ایران پر است از نام قهرمانانی که هر کدام تلاش کردهاند برای حفظ آبوخاک و آیین این ملت، جانفشانی کنند، اما انتشار خاطرات شهدای مدافع حرم در سالهای گذشته، دریچه دیگری بهروی معرفی این قهرمانان گشود. آنها با وجود سن کم و علیرغم اینکه نسلی متفاوت با گذشته هستند، توانستند در بزنگاه تاریخ، در قسمت درست تاریخ بایستند.
منبع: تسنیم