خواهرزاده آل احمد: «جلال» فقط زنده نبود

خواهرزاده جلال آل‌احمد می‌گوید: جلال فقط زنده نبود  بلکه زندگی می‌کرد و  به همه لحظاتش معنا می‌بخشید، لحظه‌ای را بدون هدف و بدون درگیری نمی‌گذارند.

مراسم رونمایی از کتاب «صدسالگی: قضاوت تاریخ درباره جلال آل‌احمد» مجموعه‌ای از مقالاتی که در صدسالگی جلال آل‌احمد به همت محمدحسین دانایی در نشر «همرخ» منتشر شده، امروز (شنبه، ۲۶ آبان) در سرای کتاب خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.

 نسل z نیاز دارد آل‌احمد را بشناسد

محمدحسین دانایی، خواهرزاده جلال آل‌احمد و نویسنده با بیان اینکه در این سال‌ها بر یادداشت‌های روزنوشت جلال آل‌احمد متمرکز است به بعد زمان و مکان در شناخت مسائل اشاره کرد و گفت: هنر ما این است که بتوانیم هر پدیده‌ای را در زمان و مکان خود درک کنیم و برای آنکه جلال آل‌احمد را بشناسیم باید به محیط زیست و زمانه‌اش توجه کنیم.

او با بیان اینکه ایران هرگز نتوانسته برنده نوبل ادبیات داشته باشد، گفت: حافظ‌ها و مولوی‌ها و سعدی‌ها را در ادبیاتمان داشته‌ایم اما در دوران معاصر نویسنده‌ای که بتواند در سطح منطقه‌ خودمان و یا حتی حوزه زبان فارسی به شخصیت بی‌نظیری تبدیل شود، نداریم. البته نویسنده‌هایی بودند که آثار آبرومندانه‌ای از خود به‌جا گذاشته‌اند یکی از این چهره‌ها صداق هدایت است و در مراتب دیگر مرحوم جلال آل‌احمد قرار دارد که قدرت نفوذ بالایی داشت.

او ادامه داد: حدود پنجاه و هفت سال از درگذشت جلال آل‌احمد می‌گذرد اما هنوز او از پرنفوذترین و پرپحث‌ترین نویسنده‌های معاصر است و هر سال مقاله و کتاب‌های جدید درباره او نوشته می‌شود و هر نسل با آل‌احمد جدیدی مواجه است.

دانایی خاطرنشان کرد: نسل z احتیاج دارد هویت واقعی آل‌احمد را بشناسد؛ آنچه از آل‌احمد می‌دانیم کمی از کوه یخ است و لایه‌های زیرین آثار او مجهول است و زمانی که به این‌ها فکر می‌کنم، تشویق می‌شوم تا کارها را جلو ببرم.

او با اشاره به برنامه‌های گوناگونی که برای صدسالگی آل احمد در سال گذشته برگزار شد، به تدوین کتاب حاضر اشاره کرد و گفت: سال گذشته  ۷۳ مقاله درجه یک درباره آل‌احمد نوشته شد و از میان همه آن‌ها ۱۵ مقاله را انتخاب کردیم، هرچند ناشر می‌گفت حجم این مقالات بالاست و کتاب گران می‌شود. هدفم از انتشار کتاب این بود که قرائت تک‌بعدی و تک کلامی نسبت به آل‌احمد تلطیف شود.

دانایی با تأکید براین که برای شناخت لایه‌های دیگر جلال آل‌احمد نیازمند باز تعریفی از این نویسنده هستیم، گفت: تا جایی که در توانم دارم می‌توانم اطلاعاتی از زندگی شخصی او را در اختیار مخاطبان بگذاریم، این اطلاعات بی‌نظیر است زیرا جلال فقط زنده نبود بلکه زندگی می‌کرد و به همه لحظاتش معنا می‌بخشید، لحظه‌ای را بدون هدف و بدون درگیری نمی‌گذارند و برای همه لحظاتش برنامه و نقش و مقدمات داشت. به گفته خودش «جوری زندگی می‌کرد که لایق نوشتن باشد» برعکس نویسنده‌های دیگری که شاید برای چندرغازی بنویسند. می‌خواست زندگی پر معنا و پرهیجان داشته باشند که ارزش نوشتن پیدا کند.او می‌گفت باید «فریاد زمانه خودمان باشیم» و اینطور زندگی می‌کرد. معتقد بود نباید در برابر رویداد زمانه سکوت کنید و باید واکنش نشان دهید.

جلال آل‌احمد به مثابه متن

غلامرضا خاکی، نویسنده و پژوهشگر هم در سخنانی با اشاره به سخنان پل ریکور مبنی بر این‌که باید به رفتارهای ادبی به مثابه متن نگاه کنیم، گفت: رفتار آدمی هم مانند متن است و به میزانی که بزرگ باشند، متن‌تر هستند. متن‌ها به ما راه می‌دهند تا تفسیرهای مختلفی داشته باشیم و لایه‌دار بودن از ویژگی‌های متن است و کسانی که فقط به لایه‌ای از متن بسنده کنند، راه را خطا رفته و موجب بدفهمی می‌شوند. جلال آل‌احمد مانند متن است و می‌توان لایه‌های مختلفی برای او در نظر گرفت.

او با تأکید بر این که در داوری بزرگان باید احتیاط کرد، ادامه داد: باید متن را به صدا دربیاوریم و از منظرهای مختلف مورد پرسش قرار دهیم. در واقع به دریای وجودش توری بیندازیم و صیدی داشته باشیم و طبعا هرچقدر این طور بزرگ‌تر باشد، صید بیشتری خواهیم داشت.

خاکی با بیان اینکه به ندرت نویسنده‌ای گزارشی از تحولات فکری خود را گزارش می‌دهد، گفت: جلال آل‌احمد این کار را می‌کرد که مثلا ایده این کتاب را از کجا آورده و چطور کار را پیش برده در حالی که امروزه نویسندگانی داریم که ۵۰ صفحه را از نوشته کسی برمی‌دارند بدون آنکه رفرنس بدهند. ما در آثار جلال می‌توانیم سیر تحولات روحی و فکری‌اش را ردیابی کنیم و بدانیم چه فراز و فرودهایی را پشت سر گذاشته است.

این نویسنده و پژوهشگر با اشاره به یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد گفت: در یادداشت‌ها سال‌های انتهایی آل‌احمد می‌توانیم نوعی یأس اجتماعی را ردیابی کنیم، انگار دنبال این است که کارهایی درباره خویشتن انجام دهد. نباید رفتن به اسالم را نوعی فرار از دست ثابتی (رییس ساواک) و دیگران بدانیم. رفتن او نوعی دلزدگی از فضای روشنفکری آن دوره و آشنایی با روشنفکران دینی چون شریعتی و پی بردن به قدرتی به نام دین در جامعه بود.

او درباره قضاوت نادرستی که درباره سفر حج جلال آل‌احمد وجود دارد، گفت: نباید این سفر را فرو بکاهیم به سمت اینکه از حج می‌توان به عنوان ابرازی برای تغییر اجتماعی استفاده کرد. او از چندین سال قبل قصد داشته است تا به این سفر برود.

خاکی با تاکید بر اینکه نویسنده و متفکر را باید با توجه به زمینه و زمانه‌اش شناخت، ادامه داد:زمینه و زمانه جلال آال احمد با ما فاصله زیادی دارد و اکنون باید به این فکر کنیم آیا می‌توانیم از اکنون تا آن زمان پلی بزنیم و پیام‌هایی از آن زمان را برای اکنون بیاورم؟ باید توجه داشته باشیم علاوه بر پدیده نسل z، نسل آلفا را هم پیش رو داریم. آیا می‌توانیم در جهان پست مدرن که نفی کلان روایت‌هاست، با جهان جلال آل‌احمد ارتباط برقرار کنیم؟

او با اشاره به واکنش‌هایش به خوانش‌ سفرنامه حج جلال که در دو مقطع متفاوت داشته است، یادآور شد: بار اول بعد از سفر حج کتاب جلال دلم را زد و به گوشه‌ای آن را پرت کردم  و بیشتر درگیر روایت شریعتی شدم، اما برایم در بار دوم جلال آل‌احمد دیگری ظهور پیدا کرد و باورهای دیگری در این کتاب پیدا کردم و این آل ‌احمد، آل‌احمد داستان‌نویس نبود بلکه آل‌احمد دیگری بر من پدیدار شد.آل‌احمد برایم همان آل‌احمد شب عرفات است و کاری به قصه‌های دیگر ندارم.

جلال جذب همه‌چیز می‌شد و شوق می‌آفرید

در بخش دیگری از این نشست محمدحسین دانایی با بیان اینکه همه چیز در جهان چند بعدی و چند مفهومی است،گفت: نقص ما این است فقط یک لایه را می‌بینیم اگر جامع‌نگر باشیم می‌توانیم به تصویر کامل معناداری برسیم. اکثر ما نسبت به افراد و چیزها کنجکاو نیستیم اما داور و قاضی هستیم و به راحتی حکم صادر می‌کنیم و با یک تلنگر طوفانی ایجاد می‌کنیم و واکنش‌های هیجانی داریم.

او ادامه داد : جلال آل‌احمد ابعاد مختلف داشت و در یک حال نبود، مرتب عوض می‌شد و اصرار داشت عوض شود، جایی نمی‌ایستاد و باز نمی‌نشست، دائم در حال تغییر و تحول بود و مرتب جست‌وجو می‌کرد، جذب همه چیز می‌شد و با شور و شوق ماجرا را می‌آفرید و به قول امروزی‌ها در «ایکی‌ثانیه سروتهش‌ را هم می‌آورد» و زیر میز می‌زد. متنوع‌المزاج نه به معنای بدش، بود. آدم کثرت‌گرایی بود. می‌گویند آدم صادق در روز بیش از چهل بار از حالی به حالی می‌گردد. تغییر و تحول حالی به حالی شدن امری طبیعی و پسندیده است.

دانایی خاطرنشان کرد: روشنفکر کسی است که بر روی هیچ چیزی تعصب و ایمان نداشته باشد باید پویا باشد و هر نوع باوری را بشکند و پله به پله بالاتر برود. خود جلال می‌گفت با گام‌های شَکَم پله‌های پقین را می‌شکنم.

او هم چنین یادآور شد: معمولا ما باسوگیرهای تایید شده درباره دیگران داوری و استدلال می‌کنیم، یعنی از قبل، انتخاب خود را کرده‌ایم و تصمیمان گرفته‌ایم و می‌خواهیم با عقل‌مان تأییدی بر این انتخاب بزنیم.

 مقایسه شمس تبریزی و جلال آل‌احمد

خاکی هم با اشاره به سخن گاندی مبنی بر این که «زندگی من پیام من است»، گفت: معتقدم جلال‌ آل‌احمد مانند هنرمندان مصلحت‌اندیش نبوده و زندگی‌اش در آثارش ریزش می‌کند، باید ببینیم زندگی او چه پیامی برای ما دارد و آثارش هم همین‌طور.

او یادآور شد: باید در داوری درباره جلال به شرایط روزگار او نیز توجه کنیم؛ اینکه جلال به منابع محدودی در آن روزگار دسترسی داشته است و بر اساس آن منابع محدود سعی کرد بهترین استناج را داشته باشد و استنتاج‌های او به دلایل سیاسی و شخلتگی علمی نبود.

خاکی، جلال آل‌احمد را آموزگاری صادق دانست و گفت: آل‌احمد از منظری با شمس تبریزی قابل مقایسه است حتی مدل ناسزا گفتنش مدل شمس تبریزی است و عارفی نداریم که شمس چیزی به او نگفته باشد. یکی از حسرت‌های من این است که آل‌احمد یادداشت‌های شمس را ندید و یادداشت‌های او، یک سال بعد از درگذشت جلال منتشر شد.
این پژوهشگر تأکید کرد: جلال آل‌احمد این قدرت را داشت که با جو مسلط زمانه، بدون توجه به نتیجه بستیزد، این شهامت را در هیچ‌کس سراغ نداریم. می‌توانست فیلم بازی کند و مانند صادق هدایت مرگ دراماتیکی را برای خود رقم بزند.

منبع: ایسنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × دو =

دکمه بازگشت به بالا