چالش حوزه علمیه در پاسخ به بحران‌های آخرالزمانی

اگر حوزه‌ها نتوانند نگاه انتقادی به ساختار خود داشته و تغییرات لازم را اعمال کنند، جامعه به دلیل نبود آموزش‌های صحیح در دام تطبیق‌گرایان و فرقه‌های انحرافی خواهد افتاد. این جریان‌های انحرافی می‌توانند فضای فکری جامعه را به آشفتگی بکشانند.

با آغاز هر حادثه‌ای در مناطق راهبردی و آخرالزمانی جهان، بازار تطبیق‌ها و تطبیق‌گرایان داغ می‌شود. هر گروه یا فردی که به نوعی دغدغه مسائل آخرالزمانی دارد، سعی می‌کند رویدادهای جاری را با نشانه‌های ذکرشده در متون دینی و تاریخی تطبیق دهد. این رفتار که اغلب ناشی از حس کنجکاوی و تمایل به یافتن سرنخ‌های بیشتر درباره آینده است، گاه به شتاب‌زدگی در نتیجه‌گیری و تحلیل‌های نادرست منجر می‌شود. در این میان، عده‌ای با رویکرد غیرعلمی و احساسی به این موضوعات می‌پردازند و با برداشت‌های سطحی، فضای فکری جامعه را به بی‌ثباتی و نگرانی سوق می‌دهند.

این نوع تطبیق‌ها نه‌تنها گاه فاصله‌ای آشکار با اصل متون دینی دارند، بلکه آثار منفی بر باورهای مردم برجای می‌گذارند. برخی از تطبیق‌گران، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، وقایع را با پیش‌گویی‌های تاریخی و دینی مرتبط می‌کنند و از این راه، پیروان خود را به واکنش‌های عجولانه یا انتظارات نابجا وامی‌دارند. نتیجه چنین رویکردی، گسترش بدبینی نسبت به متون دینی و کاهش اعتبار پیش‌گویی‌های واقعی است. از سوی دیگر، دشمنان نیز با استفاده از این اشتباهات، به تخریب باورهای دینی و حمله به منابع معتبر دینی می‌پردازند.

برای مواجهه صحیح با این مسئله، باید میان مطالعه عمیق و آگاهانه متون دینی و استفاده از آنها در تحلیل رویدادهای جاری، تفاوت قائل شد. متون دینی باید با رویکردی علمی، تخصصی و همراه با آگاهی از شرایط روز بررسی شوند. همچنین، مسئولیت‌پذیری در بیان دیدگاه‌ها و پرهیز از شتاب‌زدگی در ارائه تطبیق‌ها، می‌تواند از آثار منفی این موضوع بکاهد.

با وجود اهمیت نقش عالمان دینی و اندیشمندان در هدایت فکری جامعه، عملکرد اتاق‌های اندیشه‌ورز حوزوی تاکنون به میزان شایسته‌ای نتوانسته به این وظیفه خطیر پاسخ دهد. علی‌رغم ظرفیت عظیم متون دینی و نیروی انسانی موجود در حوزه‌ها، ضعف در برنامه‌ریزی، عدم به‌روزرسانی روش‌های پژوهشی و فقدان نگاه جامع به مسائل معاصر، باعث شده این مراکز نتوانند جایگاهی تأثیرگذار در تبیین و تحلیل رخدادهای راهبردی و جهانی داشته باشند. به‌ویژه در مواجهه با مسائل آخرالزمانی و پیچیدگی‌های مرتبط با تطبیق نشانه‌های دینی با تحولات جاری، عموماً رویکردهای شعاری و سطحی بر تحلیل‌های دقیق و علمی غلبه داشته است. این امر موجب شده است که مردم یا به تفسیرهای افراطی و غلط گرایش پیدا کنند.

مراکز تخصصی و نهادهای مردمی و دانشگاهی فعال در حوزه مهدویت نیز به‌طور کلی از دو ضعف عمده رنج می‌برند: یا فاقد مطالعات متمرکز و برنامه‌ریزی‌شده هستند، یا در برقراری ارتباط مؤثر با مخاطب عام از طریق ابزارهای هنری و رسانه‌ای ناتوان بوده‌اند. بیشتر پژوهش‌ها و فعالیت‌های این نهادها در چارچوب جامعه نخبگانی محدود شده و نتوانسته‌اند به تولید محتواهای کاربردی و قابل فهم برای عموم مردم بپردازند. این فقدان ارتباط دوسویه میان پژوهش‌های نظری و نیازهای عملی جامعه، موجب شده که مفاهیم مرتبط با مهدویت به حاشیه رانده شود و نتواند جایگاهی اثرگذار در فضای فکری و فرهنگی جامعه پیدا کند. نبود تعامل مؤثر میان حوزه و نهادهای فکری یا اجرایی کشور و همچنین فاصله گرفتن از اقتضائات زمانه، سبب شده است که این مراکز نتوانند الگویی جامع و الهام‌بخش برای بهره‌گیری از آموزه‌های دینی به ویژه آموزه‌های مهدوی ارائه کنند.

در نبود برنامه‌ریزی هدفمند از سوی مراکز تخصصی و نهادهای مسئول، این جریان‌های انحرافی می‌توانند فضای فکری جامعه را به آشفتگی بکشند و اعتماد مردم به آموزه‌های اصیل دینی را تضعیف کنند. مقابله با این بحران نیازمند فعالیت‌های هدفمند، گسترش سواد دینی و بهره‌گیری از ابزارهای نوین هنری و رسانه‌ای برای تبیین صحیح معارف مهدوی است.

یادداشت: سعید شیری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 + هشت =

دکمه بازگشت به بالا