جان شوریده و شعر پرشور شاعر معترض انقلاب

آقاسی مردم را به اشک و حماسه و مهربانی و لبخند و بیم و امید و عشق و اعتراض و… میهمان می‌کرد. حافظه خوبی داشت و موقع شعرخواندن یک نفس چند بیت را می‌خواند و یکی دو ساعت جماعت را میخکوب می‌کرد.

طاهره طهرانی: «پدرم، با آنکه سوادی به آن صورت نداشت، اما قاری قرآن بود و از مریدان مرحوم آیت‌الله حاج سید احمد طالقانی آل‌احمد؛ که روحانی سرشناس محل ما بود و پدر جوانمرد فاضل، زنده یاد جلال آل‌احمد. از طرفی، مادرم حدود چهل سال است افتخار مداحی حضرت قمر بنی‌ژهاشم (علیه السلام) را دارد. از زمان بچگی کلمات را به هم می‌بافتم. مشخصاً از سنین سیزده چهارده سالگی.»

محمدرضا آقاسی، متولد ۲۴ فروردین ۱۳۳۸ بود، در تهران و خانه‌ای در نزدیکی امامزاده سید ناصرالدین. ششمین فرزند خانواده‌ای مذهبی بود. پدرش مغازه کبابی داشت و مادرش از مداحان بود که بر روحیه شعرخوانی و سرودن او تأثیر گذاشتند.

آقاسی آنطور که خودش می‌گوید تحصیلاتش را در مقطع سوم راهنمایی به پایان رساند و دو سال در هنرستان تجسمی پسران تحصیل کرد، اما به دلیل اختلاف نظر با مسئولین، ادامه تحصیل را رها کرد و در تسلیحات ارتش شاغل شد: «دو سالی هنرجوی هنرستان هنرهای زیبا شهر تهران بودم. منتها، از آنجا که به نحوه آموزش متون درسی و مدیریت خشک و بی‌بهره از ظرافت‌های تعلیم و تعلم هنری اولیا امور هنرستان اعتراض داشتم، با مدیر، ناظم و بعضی از اساتید آنجا برخورد پیدا کردم. روی همین حساب هم، دو سال پیاپی مرا مردود کردند و دست آخر سال سوم؛ اخراجم کردند. بعد از آن ماجرا، مدتی در تسلیحات ارتش کار می‌کردم. این وضع ادامه داشت تا حوالی تابستان ۱۳۵۷ که با اوج گیری مسائل انقلاب، از تسلیحات هم زدم بیرون.»

او از سال ۱۳۵۱ شروع به سرودن شعر کرد، اما عمده فعالیت ادبی او پس از انقلاب اسلامی و در دهه ۱۳۶۰ بود. آقاسی در انجمن‌های ادبی پیش از انقلاب عضو بود و پس از انقلاب از اساتیدی چون مهرداد اوستا و یوسفعلی میرشکاک بهره برد. مدتی هم در جبهه‌های جنگ ایران و عراق حضور داشت و در مناطق شوش دانیال، جزیره مجنون، سه راه جفیر و شلمچه فعالیت کرده بود.

آثار و اشعار

محمدرضا آقاسی، در قالب مثنوی شعر می‌گفت، چون این قالب او را برای بیان مضامین پرشور و اعتراضی‌اش آزادتر می‌گذاشت و این با روحیات و شیوه خاص شعرخوانی‌اش هم هماهنگ‌تر بود. او هر مجلسی که می‌رفت جماعت مشتاق شعر فارسی را به اشک و حماسه و مهربانی و لبخند و بیم و امید و عشق و اعتراض و… میهمان می‌کرد. حافظه خوبی داشت و موقع شعر خواندن یک نفس چند بیت را می‌خواند و یکی دو ساعت جماعت را میخکوب می‌کرد.

این شیوه و لحن خاص شعرخوانی و البته ظاهرش با آن موهای بلند مجعد و آشفته و حرکات پرشور دست و سرش باعث شد او بیش از پیش شناخته شود، مثنوی معروفش در رثای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، مدت‌ها جمعه صبح از تلویزیون پخش می‌شد و آنقدر تأثیرگذار بود که کوچک و بزرگ آن را حفظ بودند:

خبر آمد خبری در راه است

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید، شاید

پرده از چهره گشاید، شاید

دست افشان، پای کوبان می‌روم

بر در سلطان خوبان می‌روم

می‌روم بار دگر مستم کند

بی سر و بی پا و بی دستم کند

می‌روم کز خویشتن بیرون شوم

در پی لیلا رخی مجنون شوم…

آقاسی توانست شعر آئینی را به درک مخاطب عام نزدیک کند، او مضامین پیچیده را ساده می‌گفت اما هرگز از اصالت و عمق مفاهیم دینی و مذهبی آن نمی‌کاست. به این ترتیب بود که اشعارش توانست جایگاه ویژه‌ای در میان اشعار آئینی و عموم مردم داشته باشد و در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ از مقبولیت عمومی بالایی برخوردار شود. از ویژگی‌های شعرهای او می‌توان به مفاهیم اصیل، رسالت شعر آئینی و نقد مشکلات معاصر شعر آئینی پرداخت. خودش می‌گوید: «باید ایمان داشته باشی که ذاتاً فقیری و غنی مطلق خداست و باب جود و عطای خدا، آل محمد (ع) هستند. باید کاسه گدایی برداری، بروی در خانه اهل بیت (ع) را بزنی. احساس استغنا و بی‌نیازی هم نباید داشته باشی. در چنین صورتی؛ مطمئن باش اهل بیت (ع) تو را دست خالی از در خانه‌شان برنمی‌گردانند. هرچه شکسته‌تر و زارتر در خانه‌شان بروی، کاسه گدایی تو را پُرتَر می‌کنند. حالا در رابطه با معروف‌ترین شعری که خلایق در این ملک مرا به آن می‌شناسند؛ یعنی شیعه نامه، فقط می‌توانم بگویم که من شیعه نامه را از کرم اهل بیت (ع) دارم، نه از خودم؛ که هیچم و هیچ.»

از او سه کتاب به جا مانده که خانواده‌اش پس از درگذشت آنها را تنظیم و منتشر کردند.

شیعه نامه: گزیده‌ای از اشعار او در مدح اهل بیت که شامل ۷۰۰ بیت است.

بر مدار عشق: شامل سه هزار بیت از اشعار آقاسی.

حق نمک: یکی دیگر از آثار منتشر شده از او.

یکی دیگر از اشعار معروف او این است:

با همه لحن خوش آوایی‌ام
در به در کوچه تنهایی‌ام
ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پر شورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می‌شدی
مایه آسایه ما می‌شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است
ای نگه‌ات خاستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده بر انداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رُخَت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما؟

پرکشیدن جان پرشور

محمدرضا آقاسی در ۳ خرداد ۱۳۸۴ به دلیل عارضه قلبی در سن ۴۶ سالگی درگذشت، پیکر وی ۵ خردادماه از مقابل معراج الشهدای تهران تشییع و در قطعه ۴۴ شهیدان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. رهبر انقلاب در پی درگذشت او، او را شاعری بسیجی لقب داد و برای درگذشتش پیام تسلیت صادر کرد.

منبع: مهر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × 3 =

دکمه بازگشت به بالا