فارسی‌زبان بودن،برخی مترجمان را متوهم کرد

مترجم مجموعه آثار «میراث لورین» با انتقاد از مترجمانی که بدون در نظر گرفتن ویژگی‌های زبان فارسی اثر خود را منتشر می‌کنند، گفت: بسیاری از افراد تصور کردند که چون به زبان انگلیسی تسلط دارند و فارسی هم زبان مادری‌شان است، می‌توانند دست به ترجمه بزنند.

ترجمه برای کودکان و نوجوانان کاری حساس و دقیق است که کارشناسان و صاحب نظران بر لزوم توجه به زبان مبدا و مقصد تاکید کرده‌اند. با این حال مترجمان زیادی بدون در نظر گرفتن اهمیت احاطه به زبان فارسی، دست به ترجمه کتاب برده‌اند. زبان فارسی با همه ویژگی‌هایش می‌تواند یکی از روان‌ترین زبان‌ها برای برگردان متن از زبان اصلی باشد که گاهی مورد بی‌مهری برخی مترجمان قرار گرفته است.

ایرنا به بهانه روز جهانی کتاب کودک، میزگرد ترجمه و ادبیات کودک و نوجوان را با نگاهی به مجموعه آثار «میراث لورین» که جلد پنجم آن به تازگی توسط نشر افق منتشر شده است، با حضور پیمان اسماعیلیان (۱۳۴۲) مترجم این اثر میزبانی کرد.

وی یکی از مترجمان و ویراستاران حوزه کتاب‌های ادبیات کلاسیک، علمی-تخیلی، فانتزی، ادبیات گمانه‌زن، نظامی و علم برای همه (Popular Science) است که انتشار بیش از ۹۰ عنوان کتاب به عنوان مترجم و بیش از ۵۰ عنوان در مقام ویراستار و سرویراستار را بر عهده داشته و مجموعه‌هایی چون مجموعه‌هایی چون «بنیاد کهکشانی» اثر ایزاک آسیموف، «تاریخ ترسناک» اثر تیری دیری، «ماجراهای نارنیا» اثر سی.اس لوییس و… را در کارنامه دارد.

یاشار هدایی (۱۳۵۰)، منتقد ادبی، کارشناس ادبیات کودک و نوجوان و فعال حوزه ترویج خواندن که مقالاتی از وی در دو حوزه نقد و ترویج و همچنین ادبیات دینی کودک و نوجوان منتشر شده است و فاطمه حیدری، مترجم و عضو باشگاه کتاب افق، دیگر حاضران در این میزگرد بودند.

بخش اول این میزگرد اخیرا منتشر شد و بخش دوم آن را در زیر بخوانید.

در ترجمه‌های بازار نشر چقدر با مترجمانی مواجه شده‌اید که علاوه بر تسلط به زبان مبدأ، بر زبان فارسی نیز تسلط داشته باشند؟

حیدری: حقیقت این است که به‌ویژه در سال‌های اخیر، در کتاب‌هایی که مطالعه کرده‌ام، زیاد با چنین ترجمه‌هایی مواجه نشده‌ام. شاید سواد تشخیص من چندان بالا نباشد، اما آخرین باری که هنگام خواندن یک کتاب چنین احساسی به من دست داد، مربوط به ترجمه‌ نجف دریابندری از کتاب «بازمانده‌ روز» بود. این حس را داشتم که مترجم علاوه بر تسلط به زبان انگلیسی، با زبان فارسی هم بسیار آشناست و با آن زندگی کرده است.

در کتاب‌های نوجوان که این روزها می‌خوانم، وقتی یک جمله‌ فارسی را می‌خوانم، دقیقاً می‌بینم که ترجمه کلمه‌به‌کلمه انجام شده؛ حتی ترتیب واژه‌ها هم تغییر نکرده است. البته می‌دانم مترجم باید به متن اصلی وفادار باشد، اما این‌که مخاطب بتواند با اثر ارتباط برقرار کند و آن را ملموس بیابد نیز بسیار مهم است. متأسفانه در ترجمه‌های حوزه‌ نوجوان، به‌ندرت چنین دقت و احاطه‌ای را مشاهده می‌کنم و روز به روز هم کمتر می‌شود.

به‌عنوان مترجم و ویراستار، چقدر با این مسئله مواجه شده‌اید که برخی مترجمان در آثارشان با بحران زبان فارسی روبه‌رو هستند؟

اسماعیلیان: متأسفانه اتفاق ناخوشایندی که در حال رخ دادن است این است که ما تعداد بسیار زیادی ناشر داریم البته تعداد دقیق را نمی‌دانم اما رقمی بین چهار تا پنج هزار ناشر شنیده‌ام. وقتی این تعداد ناشر داریم، طبیعی است که هر ناشر نیز با چندین نویسنده و مترجم همکاری می‌کند؛ اگر برای هر ناشر بین ۱۰ تا ۲۰ مترجم یا نویسنده در نظر بگیریم، با حجم بسیار بزرگی از افراد در این حوزه مواجه خواهیم شد.

در سال‌های ابتدایی پس از انقلاب جنبشی به نام «نهضت ترجمه» شکل گرفت که در نتیجه، حجم زیادی از کتاب‌های خارجی وارد کشور و به‌دست افرادی ترجمه شد که اغلب هیچ‌گونه صلاحیت تخصصی‌ در این زمینه نداشتند. این آثار به بازار سرازیر و باعث شدند نوعی توهم به‌وجود بیاید؛ توهمی که بر اساس آن بسیاری از افراد تصور کردند که چون به زبان انگلیسی تسلط دارند و فارسی هم زبان مادری‌شان است، می‌توانند دست به ترجمه بزنند.

یادم نیست دقیقاً چه کسی این را گفته، شاید مرحوم کریم امامی بود که می‌گفت: من مترجمانی را می‌شناسم که تعداد کتاب‌هایی که ترجمه کرده‌اند، با تعداد کتاب‌هایی که خوانده‌اند برابر است!

واقعاً جمله‌ عجیبی است، اما حقیقت دارد. بسیاری فکر می‌کنند اگر زبان مبدأ را بلد باشند، و زبان مقصد هم فارسی باشد، و تصور کلی‌ هم از موضوع داشته باشند حتی اگر خام و سطحی، دیگر همه‌ ابزار کار را در اختیار دارند و می‌توانند به راحتی وارد عرصه‌ ترجمه شوند. غافل از آن‌که مترجم پیش از هر چیز باید زبان فارسی را به‌خوبی بداند، این شرط اول است. یعنی اگر کسی زبان فارسی را به‌درستی نمی‌داند، اصلاً نباید وارد کار ترجمه شود. پس از آن باید زبان مبدأ را بداند، چه انگلیسی، چه فرانسه، چه عربی یا هر زبان دیگری و در مرحله‌ سوم، لازم است که اطلاعات قابل قبولی درباره‌ موضوع کتاب داشته باشد اما باز تأکید می‌کنم: قدم اول، تسلط بر زبان فارسی است.
مترجمی که می‌خواهد وارد این عرصه شود، ابتدا باید بین ۵۰۰ تا هزار کتاب به زبان فارسی خوانده باشد. باید آثاری چون «تاریخ بیهقی»، «سیاست‌نامه»، «کلیله و دمنه»، آثار سعدی، حافظ و فردوسی را خوانده باشد. کسی که این آثار را نخوانده، زبان فارسی را به‌درستی نمی‌شناسد و بنابراین نباید وارد حیطه‌ی ترجمه شود. ما متأسفانه دچار توهم هستیم؛ توهمِ دانستن زبان فارسی. بسیاری از ما و شاید بتوان گفت تقریباً همه‌ ما به‌دلیل این‌که فارسی زبان مادری‌مان است، تصور می‌کنیم آن را کاملاً می‌دانیم، در حالی‌که این‌طور نیست.

درباره نحوه انتخاب آثار در حوزه ادبیات کودک و نوجوان، به‌ویژه ادبیات گمانه‌زن یا فانتزی، چه فکر می‌کنید؟

اسماعیلیان: فرآیند انتخاب آثار در این حوزه معمولاً به دو شیوه انجام می‌شود: نخست، از سوی مترجم آغاز می‌شود. مترجمی که در این زمینه از تخصص، تجربه و صلاحیت برخوردار است، اثری را می‌یابد و مطالعه می‌کند. اگر آن اثر از نظر کیفی در سطح قابل قبول باشد و از لحاظ محتوایی نیز با نیازها و دغدغه‌های کودکان و نوجوانان امروز همخوانی داشته باشد، مترجم آن را به ناشر معرفی می‌کند. برخی ناشران برای بررسی و تأیید آثار، روالی مشخص و ساختاریافته دارند، در حالی که برخی دیگر صرفاً بر مبنای اعتماد به مترجم و سوابق او تصمیم‌گیری می‌کنند.

روش دوم به این صورت است که در یک انتشارات، تیمی مسئول دریافت و بررسی آثار پیشنهادی است. این آثار از روش‌های مختلف به انتشارات معرفی می‌شوند. پس از ارزیابی و تأیید اثر از نظر کیفیت و تناسب با مخاطب، کتاب به مترجمی که شناخت کافی از او وجود دارد، واگذار و روند ترجمه آغاز می‌شود.

در خصوص ژانری که در آن فعالیت می‌کنم، شاید بهتر باشد به جای واژه «فانتزی»، از اصطلاح دقیق‌تر «گمانه‌زن» استفاده کنیم. به‌عنوان نمونه، مجموعه‌ای که در حال حاضر معرفی خواهم کرد، نه به معنای دقیق کلمه «فانتزی» است و نه کاملاً «علمی‌–تخیلی». این اثر در دسته علمی‌–تخیلیِ نرم قرار می‌گیرد؛ بدین معنا که عناصر علمی در آن بسیار پررنگ نیستند و بیشتر وجه داستانی و تخیلی اثر غالب است.

فارسی‌زبان بودن برخی مترجمان را متوهم کرد/لزوم آگاهی از موضوع اثر و تسلط به زبان مبدا+فیلم

به عنوان فردی که بیش از سی سال در حوزه ترجمه ادبیات نوجوان، به‌ویژه ژانر گمانه‌زن فعالیت داشته‌ام، همواره تلاش کرده‌ام کتاب‌ها را با نگاهی حرفه‌ای و همراه با وسواس و دقت مطالعه و انتخاب کنم. اصطلاحی در زبان انگلیسی وجود دارد به نام «bookworm» (کرم کتاب) که شاید معادل دقیقی در فارسی نداشته باشد، اما بی‌اغراق، از کودکی مصداق همین واژه بوده‌ام. از حدود ده یا یازده سالگی مطالعه آثار بزرگسال را آغاز کردم و این مسیر را تا به امروز ادامه داده‌ام.

پس از ورود به عرصه ترجمه، نگاهم به آثار، تنها در مقام خواننده نبود، بلکه آثار را به‌عنوان کسی که می‌خواهد اثری مناسب برای نوجوانان سرزمین خود برگزیند، بررسی می‌کردم. از این‌رو، همیشه با دقت و دغدغه‌مندی زیاد به انتخاب اثر می‌پرداختم زیرا نمی‌خواستم به‌واسطه ترجمه یک اثر نامناسب، دچار خطا یا خدای نکرده خیانتی فرهنگی شوم.

بر همین اساس، بسیاری از آثاری که به من معرفی شد را هرگز ترجمه نکردم. حتی یکی–دو مورد معدود که ترجمه کردم اما با ذائقه و باور حرفه‌ای من سازگار نبودند، خوشبختانه به چاپ نرسیدند. از این بابت، خدا را شاکرم که کارنامه حرفه‌ای‌ام تاکنون از چنین آثار نامناسبی پاک مانده است.

با توجه به این‌که ما عضو کنوانسیون برن نیستیم و آثار به صورت رسمی و مستقیم وارد کشور نمی‌شوند، شما چگونه این آثار را به دست می‌آورید؟

اسماعیلیان: تا پیش از فراگیر شدن اینترنت و گسترش دسترسی‌های دیجیتال، دسترسی به منابع خارجی دشوارتر بود. در آن دوران، یکی از منابع اصلی تهیه کتاب برای من، کتاب‌های دست‌دوم بود. به‌طور مرتب، تقریباً هفته‌ای یک‌بار، به کتاب‌فروشی‌های دست‌دوم در خیابان منوچهری، مقابل دانشگاه تهران و هر جای دیگری که به ذهنم می‌رسید، سر می‌زدم. حتی در هتل‌ها یا فرودگاه‌ها نیز اگر امکانش بود، دنبال کتاب می‌گشتم.

هدف من همیشه این بود که کتابی پیدا کنم که هم برای خودم دلنشین باشد و هم با روحیات و نیازهای نوجوانان ایرانی هم‌خوانی داشته باشد. طبیعتاً باید معیارهایی فرهنگی را نیز مد نظر قرار می‌دادم. آنچه انتخاب می‌کردم، باید دست‌کم با فرهنگ ما در تضاد آشکار نباشد؛ زیرا در غیر این صورت، نه از وزارت ارشاد مجوز می‌گرفت و نه اساساً ارزش صرف وقت برای ترجمه را داشت. در واقع همیشه تلاشم این بود که کتابی انتخاب نکنم که به تعبیر معروف «روزه شک‌دار» باشد. چون در غیر این صورت، هم زحمات من هدر می‌رفت و هم کتاب، به نوعی «حرام» می‌شد، نه به معنای فقهی آن، بلکه به این معنا که کار بیهوده‌ای انجام می‌دادم. بنابراین نهایت دقت را به خرج می‌دادم، هم به خاطر مخاطب، هم به خاطر احترام به کار خودم.

منبع: ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 × چهار =

دکمه بازگشت به بالا