حسین علیزاده: گاهی میگویم خدا کند من روشنفکر نباشم!

در شب حسین علیزاده، هنرمندان موسیقی از جایگاه کمنظیر او در موسیقی و فرهنگ ایران سخن گفتند. این شب نهتنها تجلیل از یک اثر ماندگار، بلکه بزرگداشتی بود برای هنرمندی که صداقت، دغدغه اجتماعی و عشق به مردم، بخش جداییناپذیر از هنر اوست.
شب موسیقی «حسین علیزاده» به بهانه انتشار اثر «دستگاههای موسیقی ایرانی» با حضور افرادی از جمله محمدرضا شفیعی کدکنی، کریستف رضاعی، مجید درخشانی، علی بوستان، مینا افتاده، بابک رضایی، پریسا پولادیان، هوشنگ مهر اردلان، محمد فاضلی، سیروس جمالی، بابک خضرائی، علی دهباشی، وحید حسینی همدان، کیوان فرزین و… شامگاه ۲۲ اردیبهشتماه در فرهنگسرای نیاوران تهران برگزار شد.
در ادامه مشروح سخنرانیهای این رویداد را میخوانید:
علی بوستان (نوازنده سهتار) در ابتدا درباره تولید اثر «دستگاههای موسیقی ایرانی» گفت: پروژه دستگاههای موسیقی ایرانی از اوایل بهار سال ۱۳۹۹ شروع شد و تالیف آن به دست استاد علیزاده در اوایل شیوع ویروس کرونا که فرصت و فراغت بال بیشتری فراهم بود، انجام شد. همچنین اواخر پاییز ۱۳۹۹ این پروژه به مرحله تولید رسید. در ابتدا قرار بود که این مجموعه به صورت رپرتوار نوشته شود، نتنویسی و ثبت شود. در این زمان شعرهای آواز دستگاهها توسط آقای جمالی سروده شد و همزمان که تالیف انجام شد وظیفه این را پیدا کردیم که این کار ثبت و ضبط شود. به موازات ثبت و ضبط صوتی این کار استاد تصمیم گرفتند که طبق استاندارد اجراهای موسیقی ایرانی، گروهها هشت نفره اعم از زهیها و کوبهایها باشند؛ البته طی پروژه در هر دستگاه از هنرمندان متفاوت زیادی استفاده کردیم.
او ادامه داد: کل کار در بازه زمانی تقریبا دو سال ضبط و اواخر سال ۱۴۰۲ میکس و مستر شد. درنهایت مجموعهای شامل ۳۰۲ قطعه؛ ۱۳ ساعت ضبط شد. اکنون یک لوح زرین و رنگین از یک رپرتوار اجرایی موسیقی داریم؛ مجموعهای که در آن برخی از قطعات مهجور توسط استاد بسط و گسترش داده شد و بعضی از قطعات آوازی با ترکیب سازی و گروهی اجرا شد. در این اثر با یک رپرتوار اجرایی در هر دستگاه مواجهیم که هر گوش غیرمتخصص میتواند با این گنجینه ارتباط برقرار و آن را هضم و درک کند. این مجموعه یک درس بزرگ برای تمام کسانی که در آن ساز نواخته و خواندهاند، دارد. میدانیم که در فرهنگ کهن ما درک محضر استاد، صرفاً آموختن فن نیست و شما صرفا یک تکنسین از زیر دست استاد بیرون نمیآیید. وقتی که محضر یک استاد را به معنایی که در ذهن نهادینه است درک میکنید، زندگی کردن، عشق ورزیدن، همدلی، همراهی، همپایی و … را میآموزید که به رنگ دیگری تکنیک میبخشد؛ حلقهای که به گمانم مدتها مفقود مانده و در موسیقی ایران خیلی نایاب بود و ما این شانس را داشتیم در این فرصت از برکت وجود استاد استفاده کنیم. زندگی کردیم، غم کشیدیم، شادی کردیم، آموختیم، آموختیم و در ناامیدترین برههها امیدوارترینها بودیم.
دومین سخنران، پریسا پولادیان (نوازنده رباب) بود که گفت: صحبت کردن درباره استاد حسین علیزاده میتواند خیلی آسان باشد؛ زیرا سراسر خوبی و نیکی هستند و میتوان درباره این بخش از ویژگی ایشان صحبت کرد. ازطرفی هم میتواند خیلی سخت باشد؛ چون چگونه میشود که من بنده کمترین بخواهم درباره چنین شخصیت بزرگی صحبت کنم. زمانی که به این فکر میکردم که امروز چه بگویم، به خاطراتم از کودکی که با آثار استاد بزرگ شدم فکر کردم و در نهایت به ۱۰ سال اخیر رسیدم که شانس این را داشتم که شاگرد ایشان باشم.
او ادامه داد: ما نوازندههای تار و سهتار سالها تلاش میکنیم که فرم دست استاد را روی ساز پیاده کنیم، سعی میکنیم تمام آثار او را با تمام وجود و کاملا شبیه آن چه که خود او اجرا میکند، اجرا کنیم. بسیاری از آهنگسازان تلاش میکنند سالها همه آثار او را بررسی و آنالیز کنند؛ چراکه میخواهیم یک قدم به آن چه که «حسین علیزاده» هست، نزدیک شویم یا حداقل یک قدم به شناخت او نزدیک شویم. حال چقدر موفق میشویم؟ به نظرم حتی اگر همانند ایشان بتوانیم ساز بنوازیم یا بتوانیم تمام نکات ظریف و فنی قطعات او را درک کنیم، هیچوقت نمیتوانیم آن چه را که استاد حسین علیزاده هست، بفهمیم؛ زیرا همه ما معتقد هستیم که استاد علیزاده فراتر از یک موسیقیدان بزرگ است.
این هنرمند تصریح کرد: همیشه دغدغه این امر را داشتم که چه امری یک موسیقیدان و هنرمند را بالاتر از مقامی که هست میبرد؟ درحقیقت چه خصوصیتی هنرمندی مانند حسین علیزاده را فراتر از یک موسیقیدان بینظیر، یک شخصیت بزرگ و یک انسان بینظیر میکند؟ شاید بتوان گفت یکی از ویژگیهایی که ایشان را متمایز میکند، دغدغهمندی است. شاید فکر کنیم دغدغهمندی یک کلمه ساده است و همه ما نسبت به بسیاری از مسائل اطراف خود، دوست، آشنا، اطرافیان یا حتی مردم جامعه احساس مسئولیت میکنیم اما اینکه چقدر و تا کجا احساس مسئولیت میکنیم و نسبت به چه کسانی، مهم است. استاد علیزاده تنها به حلقه نزدیکان، دوستداران و آشنایان خود احساس مسئولیت نمیکند. او نسبت به تکتک مردم جامعه احساس مسئولیت میکند. اگر که یک اتفاقی در اجتماع و برای مردم رخ دهد، همه ما متاثر میشویم و چند روز بعد فراموش میکنیم و به زندگی عادی برمیگردیم. حال در همین نقطه است که استاد علیزاده رها نمیکند، بلکه تلاش میکند که به اندازه توان خود شرایط را تغییر دهد. او تلاش میکند که آن تاثیری که از یک اتفاق اجتماعی گرفته است، در آثار خود بازتاب دهد.
او بیان کرد: از کودکی آموختهایم «بنی آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند»! ولی به عمق معنای این شعر عمل نمیکنیم و به سادگی از مقابلش میگذریم اما میتوان مصداق واقعی این شعر را در استاد علیزاده دید. هیچ غریبهای برای او غریبه نیست؛ یعنی هر کسی که تنها لحظهای با او هم کلام شود و یک لحظه او را ببیند، از آن پس برای استاد دوست و عزیز است و استاد تماماً برای او احترام قائل است. افراد بسیاری هستند که اصلاً استاد را ندیدهاند و فقط با آثار او بزرگ شدهاند یا حتی مصاحبههای ایشان را دیدهاند اما آرزو دارند یک بار هم که شده ایشان را ببینند. حال افرادی مانند من که این شانس را داشتهایم که بیشتر ایشان را ببینیم، گویی به او اعتیاد پیدا کردهایم. علت هم این است که اگر شما کوهی از غم باشید و نزد استاد علیزاده بروید، ایشان تلاش میکند که با دستان خود سنگهای غم شما را جدا و تنها را به امید تبدیل کند.
پولادیان ادامه داد: تعدادی از مصاحبههای ایشان را از قدیم تا به امروز نگاه میکردم و متوجه شدم مواضعی که بیش از نیم قرن پیش داشتهاند را همچنان دارند. آسان نیست که پای یک حرف راست بیش از ۵۰ سال بایستی! این امر یعنی راستی و هنر خودش را به هیچ قیمتی نفروشی؛ یعنی از آرامش، امنیت و شادی خود بزنی تا از آنچه که باور داری درست است و مردم لایق آن هستند دفاع کنی. هر آدمی بیاد و برود و هر دشمنی که صورت بگیرد، استاد سراسر مهر است و اصلاً نمیتواند جواب دیگری جز مهر و دوستی بدهد. استاد بدون منت دانهای را میکارد که نه فقط کسانی که هم عصر ایشان زیست میکنند از آن دانه برداشت و استفاده کنند، بلکه نسلهای دیگر هم بهره ببرند.
سومین سخنران این مراسم، هوشنگ مهراردلان بود که گفت: زمانی در مصر صدا در افتاد که یوسف را حراج میکنند. تمام بزرگان و ثروتمندان جمع شدند که این زیبا چهره نبی را ببینند، حال شاید بتوانند او را بخرند. در بازار پیرزنی با یک خروس به آنجا میرفت. او را پرسیدند که تو چرا میروی که گفت: «میدانم برنده نمیشوم، فقط میخوهام نامم در بین آن جمعیت باشد». اکنون من همانند آن پیرزن هستم. زمانی که نام خود را در پوستر برنامه امشب دیدم، واقعاً یکه خوردم و خوشحال شدم که هنوز دوستان من را از یاد نبردهاند.
این هنرمند در پایان صحبتهای خود یک قاب خوشنویسی شده توسط جعفر آذری از اشعار خود را به حسین علیزاده تقدیم کرد.
محمد فاضلی نیز دیگر سخنران این برنامه بود متنی را طی این برنامه قرائت کرد که در بخشی از آن آمده بود:
«لحظاتی در تاریخ هر ملتی هست که آدمها در این لحظات کم میآورند. در این لحظات ایستادگی کردن به رغم همه ناخرسندیها سخت است. زمین و زمان تو را به دست کشیدن، بس کردن، کار نکردن، به انتظار نشستن، دل بریدن و اکتفا کردن به شکایتهای خرد و درشت فرا میخوانند. جامعه، بالاخص آدمهای موثرش در چنین لحظاتی به آدمهایی نیاز دارند که دلیلی برای ماندن، نغمهای برای خواندن و نتیفی برای تکرار کردن در موسیقی زندگی باشند تا رنج به کشیدنها معنا دهند و نگذارند استیصال مایه اصلی موسیقی زندگی شود. در چنین لحظاتی بالاخص وقتی رنگ تاریخ برای وطنت تیره و دنیای غربی هم هست که بر جهان چیره شده و تو میهن و میراثش همه در نسبت با آن سنجیده میشوید و کسانی هستند که تو را بی توشه و بی میراث میخوانند، باز هم نیاز است آدمهایی باشند که وجودشان دلیلی باشد بر اینکه تو ریشه داری و برگی هستی که بر ریشه و تنهای عظیم رستهای و خودت میتوانی ریشه شوی. این آدمها تو را به مبارزه کردن تسلیم نشدن و گیر نکردن در همه روایتهای گذشته نگر یا گذشته سوز فرا میخواند. بودنشان نماد ظرفیت زندگی خلاق بیخشونت است. این آدمها خواه سیاستمدار، هنرمند، فعال اقتصادی، کنشگر اجتماعی، دانشمند یا ورزشکار، نقشی فراتر از حرفه دارند.
آنها با حضور، اندیشه و عملشان سنگینی لحظههای دشوار تاریخ را سبکتر میکنند و در برابر تاریکی عثرتهای ساختاری امید میسازند. هدفم ستایش بیچون و چرا یا فراتر بردنشان از نقد نیست، بلکه تاکید بر این ضرورت است که هر جامعهای برای دوام به کسانی دارد که دیگران را از ملال عبور دهند، به خلاقیت جان بخشند، اصالت را معنا و ریشهداری را تصویرسازی کنند، شجاعت شکوفا در ظرف زمان و مکان باشند و در سایه رندی و شرافت، بذر ساختن بکارند. این آدمها جدای از آثاری که پدید میآورند و میراثی که به جامعه میگذاند ارزش و کارکرد اجتماعی دارند.
بودنشان اهمیت دارد برای نیروی حیاتی که به دیگران میدهند این آدمها به قول محسن رنانی سرمایههای نمادین جامعه و نمادی چیزی فراتر از خودشان کارشان و تخصصشان هستند. حسین علیزاده از جنس همین آدمهاست. اصلاً مسئله این نیست که موسیقیاش کارکرد اجتماعی دارد. اینکه هست اما خودش به مثابه گونهای آدم ملال ستیز، کارکرد اجتماعی دارد. نماد نوعی از زندگی است که ملال را روی سر دیگران آوار نمیکند. رضا نیازمند، توران میرهادی، ابوالحسن ابتهاج، بی بی خانم استرآبادی، عبدالرحیم جعفری، مهلقا ملاح، محسن خلیلی و محمد درویش و برخی دیگر را در همین زمان حاضر از همین تبار میبینم.
آدمهایی که انگار تمام نمیشوند و بار تاریخ و زیستن در زمانهای ناسازگار خستهشان نمیکند. نمیدانم سرزندگی و کنشگری کم نظیرشان را از کجا و به قیمت چه خون دلی در جهان جاری میسازند اما برای بقیه الهام بخشند، اسیر پوچی و روایت پوچی نمیشوند و تلاششان برای ساختن حد و مرز ندارد.
حسین علیزاده نه در دیگری جذب میشود و ذوب میشود نه از آن میهراسد، بلکه شناخت و جذب و آگاهانه دیگری را همچون فرصت مسالمتآمیز برای ساختن برمیگزیند. به اسم سنت و اصالت از دیگری کناره نمیگیرد و با آن نمیجنگد.
خودی را فقط زجه مورهای در گوش تاریخ نمیشنود و از آن بت هم نمیسازد. دیگری را فرصت میداند و با آن عصیان میسازد. علیزاده با همین سلوک نغمهای از نی را بر بالهای ارکستر دیگری، جامه دران در دنیای نواب به رقص درآورد و در کنج موسیقی جهان نهفت. دیگری را به ساختن و دیدن چشم انداز بیپایان آبهای سفید دعوت میکند اما در همان حال درختی رسته بر ریشه وطن بودن را بیشتر از شوالیه دیگری شدند، دوست میدارد.»
در بخش پایانی این نیز آمده بود: «آقای حسین علیزاده! ممنون که ۷۴ سال چنان الهامبخش زیستهای که جمعیتی به احترامت اینجا گرد آمده. میلیونها نفر هنرت را شنیده و ستوده و بیشماران از اصالت و زیبایی مواجهات با موسیقی و فرهنگ و جامعه ایران الهام گرفتند. عمرت دراز باد عزتت افزون و میهنت آباد تا در بینهایت آینده بیشمار ایرانیان چون تو بر این خاک ببالند و بسازند.»
بابک خضرایی نیز در بخشی از برنامه گفت: من این افتخار را داشتهام که چند بار درباره استاد بزرگوارمان و خورشید موسیقی ایران؛ حسین علیزاده صحبت کنم. همه آن چیز که میخواهم درباره حسین علیزاده بگویم، این است که علیزاده به هیچکس مانند نیست. علیزاده میراثدار سنت موسیقی ایران و شاگردی کرده نزد استادان بنام و حامل دانشهای موسیقی است. علیزاده آماده آموختن همیشه و از همهکس است. او تکنیک نوازندگی در ایران را بطور کلی ارتقا داده است. علیزاده ذهن روشن و باز دارد و حاصل این؛ آهنگسازی است که هم روی کاغذ آهنگسازی میکند و هم روی ساز و احتمالا تعداد این نوع از آهنگسازان در ایران خیلی کم باشد. در هر ژانر و گونه از موسیقی کودک تا فیلم، در سنتیترین شیوهها تا موسیقی مدرن و موسیقی فیلم، آثار درخشان خلق کرده است. او بارها از یک ساز تنها تا یک ارکستر کامل موسیقی، موسیقی خالص غیر آوازی پدید آورده است؛ آن چیزی که شاید بزرگترین نیاز موسیقی ایران در ۱۰۰ سال گذشته بوده باشد که عمدتا زیر سایه یا تحت شعاع موسیقی آوازی است. علیزاده الگوهای ساده ریتمیک موسیقی ایران را که نتیجه قرنها فشار اجتماعی است، به چالش کشیده است و نمونههای بسیار خلاق و متعدد پدید آورده است. او بیش از ۵۰ سال استاد بی بازنشستگی بوده، حتی سالهای کوتاهی که در ایران نبوده، سایهاش بر موسیقی ایران بوده است. بهتر است بگویم او ۵۰ سال آبروی موسیقی ایران بوده است. علیزاده به نوعی نوآور یا صفشکن است. علیزاده حتی وقتی میخواهد به شیوه قدما برای فیلمی مانند «دلشدگان» تصنیف بسازد که هم قاجاری باشد و هم مردم دوست داشته باشند، حتی آنجا هم نمیتواند نوآوری نداشته باشد.
او ادامه داد: بارها شنیدهایم که در سالهای دهه ۵۰ وقتی ایشان به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و کانون پرورش فکری میرفت، دو فضای بسیار متفاوت را تجربه میکرد؛ یعنی صبح با بچههای نهایتا ۱۲ ساله و عصر با استادان موسیقی که زیر ۸۰ سال نداشتند کار میکردند. همین امر بسیار در روحیه استاد علیزاده اثر کرد؛ یعنی باعث شد به کسی تبدیل شود که هم به گذشته نگاه دارد و هم به آینده. شاید اگر فقط به یکی از این مراکز میرفت، این نگاه در او ایجاد نمیشد. اینکه میگوییم علیزاده بیمانند است، بخاطر چنین تجربهای است. علیزاده که به هیچ مجلسی نرفت مگر آن که بر شکوه آن افزوده باشد و میدانیم به چه مجالسی نرفته است. او در هیچ محفلی ننشست مگر اینکه به فروغ آن مجلس افزوده باشد. او همیشه ظرفیت این محبوبیت و شهرتش را داشته است.
در ادامه این مراسم سیروس جمالی بیان کرد: وقتی که کودک بودم، برنامهای صبحهای جمعه از رادیو پخش میشد و پدرم نوار خام میگرفت و این برنامهها را ضبط میکرد و هر جمعه خوراک موسیقی منزل بود. من هم پسر شیطانی بودم و برای اینکه من را کنترل کنند، من را روی ضبط صوت میگذاشت تا هر زمان که نوار رو به اتمام بود آن را برگردانم. یک روز که حواسم به این برنامه بود، قطعهای به نام «حصار» پخش شد. من اصلا فراموش کردم کجای نوار بود و باید آن را برگردانم. نمیدانم چه چیزی در آن بود که چنان من را مجذوب خود کرد که در آن سن کم تا جمعه دیگر مدام آن را گوش میکردم. تقریبا مقارن با این کار قطعه «سواران دشت امید» را هم شنیدیم و یک کار کمتر شنیده شدهای در آن موقع که ردیف ماهور بود و با گروه اجرا شده بود و اسم حسین علیزاده در ذهن من حک شد و مدام اینها را گوش میکردم. سفری چهار ساله به خارج از کشور پیش آمد و ما رفتیم و خوشبختانه این چند نوار خاص را برده بودیم و مدام آنها را گوش میکردم. بعد از بازگشت با اثر تکاندهنده دیگری مواجه شدیم به نام «نینوا»! میدانم بسیاری این خاطرات را با آثار استاد دارند و وقتی خاطرات با نام فردی زیاد است؛ بعدی او حتما فرد بسیار زیباییست. در همین ایام نواختن تار را شروع کردم و هرچقدر بیشتر یاد گرفتم بیشتر متوجه ظرایف کار نوازندگان میشدم و در این بین حسین علیزاده بیشتر جایگاه خود را ذهن من تثبیت کرد. بسیار مشتاق بودم که این انسان را از نزدیک ببینم ولی دسترسی خیلی مشکل بود و مانند الان نبود. تقریبا زمانی که وارد دانشگاه شدم، خیلی تصادفی از طریق استاد هوشنگ ظریف به کلاس آقای علیزاده معرفی شدم و افتخار شاگردی ایشان نصیبم شد.
او ادامه داد: من طی همکاریهایم با آقای علیزاده متوجه شدم که اهل تکرار نیست، بلکه تنها چیزی که در کار او تکرار میشود، تجربه، خلاقیت و جستجو است. در کار او پیوستگی هست اما تکرار نیست. پیوستگی، تداوم، یکپارچگی یا هم جوهری یا وحدت یک خاصیت ذاتی در محصولات و آثاری است که طی زمان خلق میشوند؛ این را میتوان به سه قسمت پیوستگی هنرها در طول زمان، پیوستگی هنر در آثار یک نفر و یک اثر. در اثر دستگاههای موسیقی ایرانی این پیوستگی را از طریق خاطرات به آن کمک کردیم. خلاقیت و تعامل حسی که بین اعضای این گروه بود، کمک کرد این پیوستگی برقرار بماند. یک کل واحد ایجاد شد با اجزایی که به تنهایی نمیتوانستند این کار را کنند. همه اجزا با تزریق نیروی دیگری توانستند این کل را حفظ کنند. علیزاده این ردیف را یک بار شسته و یک ردیف دیگری نوشته ولی ردیف قبلی کماکان زیر آن خوانده میشود. همه ما در این جمع شاید آرزو کرده باشیم که با مردان بزرگی که در گذشته زندگی میکردند مواجه شوند، مثلا خود من خیلی دوست داشتم که در زمان سعدی بودم و او را ببینم. حال اما با تمام احترام به تمام اساتیدم که در جمع هستند، من دوست دارم که به هم عصر بودن با حسین علیزاده واقف باشم، ایشان را ببینم و ایشان را دوست داشته باشم. حسین علیزاده با دل گرم و با ذهن زیبای خود، سرزمین ما را زیبا کرد.
وحید حسینی همدان که کارگردانی مستندی از علیزاده را بر عهده داشته است، گفت: ما مستندسازها ابتدا فیلم را برای خودمان و بعد برای کسانی که غایب هستند میسازیم؛ یعنی کسانی که هم عصر آقای علیزاده زندگی میکنند اما شانس این را ندارند که محضر او را درک کنند و این فیلمها میتواند برای آنها و آیندگان که نمیتوانند او را ببینند، مغتنم باشد. شاید همه ما حسرت بخوریم که چرا فیلمی از کنسرتهای میرزا عبدالله و آقا حسینقلی فراهانی یا از صبا نداریم. وقتی که به این پروژه دعوت شدم، فکر کردم من چه گنجی را میتوانم به سینمای مستند اضافه بکنم. خیلی خوشحالم که این فرصت به من داده شد که از حسین علیزاده و پروسهای که در دست داشت، فیلم بسازم. من وقتی به این پروژه دعوت شدم، در واقع به یک بهشت دعوت شدم.
او ادامه داد: به تمرین اول افشاری که وارد شدم توصیفش همانند دیالوگ فیلم «دلشدگان» حاتمی باشد که میگوید: «کاش دنیا یه جعبه موسیقی بود، همه صداها آهنگ بود و همه حرفا ترانه بود». همه این حرفها در دفتر آقای علیزاده بود؛ آن نور، رنگ، صدا، نغمه، ملودی و قهقههای آقای علیزاده و آن عاطفه و رابطه عاشقانهای که با نوازندهها و خوانندهها داشتند یک تجربه بینظیر و کار سختی بود که فکر میکردم چگونه باید در فیلم نشان دهم. اگر صرفا توانسته باشم رابطه عاطفی و عشقی که آقای علیزاده با گروه خود دارد در این فیلم نشان دهم، کارم را انجام دادهاک. اگر نتوانستم از عارف و درویشخان فیلم بگیرم، حداقل این شانس را داشتم که از حسین علیزاده فیلم بگیرم.
حسین علیزاده نیز در پایان این برنامه و پس از اتمام سخنرانیها گفت: من در عمر خود انقدر خجالت نکشیده بودم؛ چون خیلی اسم من آمد و بچههایی که من را میشناسند، میدانند در این موارد خیلی خجالتی هستم. شاید هر کدام از شما جای من باشید، احتمالا آب شوید و در صندلی خود بروید. البته در این حالت یک چیز دیگر هم سراغ آدم میآید که خیلی زیباست؛ به هر حال که کار ما هنرمندان زیبایی به وجود آوردن است و تا زیبایی را حس نکنیم، تا زیبایی را تنفس نکنیم، نمیتوانیم به وجود بیاوریم. این شانس برای خیلیها هست که حتی از دوران کودکی زیبایی را میبینند.
این هنرمند ادامه داد: در این جمع اشخاص زیادی را داریم که با زیبایی بزرگ شدند و بعد فکر کردند که باید زیبایی بیافرینند تا آن چیزی را که از کودکی حس کردند، بازگو کنند. زیبایی که اینجا گاه از تکراری زیاد موجب خجالت میشد، تخیل است. تمام کسانی که در هنر تخیل کردند، میدانند که این حال همانند این است که آرزوهای خود را برآورده کنید. آرزو این نیست که شما چیزی را که نداری بخواهی، بلکه خلق کردن است. درحقیقت یاد میگیرید که تمام عمر همیشه آرزو کنید؛ همانند این است که تمام عمر عشق میخواهید، صلح میخواهید، شعور میخواهید و جامعهای میخواهید که سرشار باشد. ما هنرمندان ایران که در ایران زندگی میکنیم و هنردوستانی که بدون آنها زندگی و کار برای ما معنا نداشت، برایمان کار متفاوتتر است؛ زیرا باید ثابت کنیم آنچه میخواهیم باید باشد.
او ادامه داد: خوشحالم در این تاریخ، اینجا ایستادم و از زمان گذشتهای صحبت میکنم که میتوانست همه چیز بازدارنده باشد؛ چون شعور و شوقش وجود نداشت. در دنیا فقط ایران و افغانستان هستند که درباره بود و نبود موسیقی صحبت میکنند. امروز این همه آدم اینجا نشسته که شادابی چهره آنها مدیون خود شماست که چقدر از موسیقی دفاع کردید. هستند حتی هنرمندانی که حتی جان خود را برای حفظ موسیقی گذاشتند. آنها ترور نشدند ولی در واقع شدند؛ یعنی همان هنرمندان و همکارانی که زود از دنیا رفتند یا افسرده شدند و کار نکردند، در اصل ترور شدند. قرار نبود انقدر زود ما را ترک کنند، ولی آرزوهای برآورده نشده طاقت بعضیها را سر میبرد.
علیزاده همچنین گفت: امری که خیلی جالب است، این است که ما آمدهایم زندگی بیافرینیم، ما آمدهایم که انرژی داشته باشیم. این نیست که خسته شویم یا مثلاً بگوییم حالا پیر شدیم. زمانی هست که نفس آدم میرود و دیگر نیست ولی پیر نمیشوی؛ چون ما با مقولهای سر و کار داریم که هر لحظه جوانتر میشیم.
علیزاده تصریح کرد: به یاد ندارم در کارم هیچوقت مشقت کشیده باشم؛ یعنی من خیلی زود فهمیدم که در کجا زندگی میکنم. جزو روشنفکرانی نبودم که غافلگیر شوم، حال اگر که روشنفکر باشم، البته بعضی موقعها میگویم خدا کند، نباشم.
این هنرمند اضافه کرد: به هر حال هیچوقت در تمام عمرم در ایران غافلگیر نشدم. همیشه در نگاه ساده خودم به جامعه، شرایط آن را درک میکردم. اتفاقات سیاسی را تا حدودی درک میکردم و غافلگیر نمیشدم. در نهایت نتیجه آن حجم از لجاجتی که نسبت به موسیقی نشان داده شد، این شد. هیچوقت جلوی نگاه و آرزوی هنرمند را هیچکس نتوانسته بگیرد؛ زیرا نمیتوان مانع دل و ذهن شد. این چیزی است که من از استادان خود، جامعه و پدر و مادرم یاد گرفتم و باعث شد امروز که مقابل شما ایستادم احساس خرسندی کنم و اصلا احساس نمیکنم سالهای طولانی گذشته است. فرمولهای جامعه مشخص است و تمام آن را عشق تعریف میکند. عشق وقتی هست به ظاهر شکستخوردهای اما در درون پیروزی! امشب شب من نیست شب همه شماست.
پایان این مراسم با تکنوازی حسین علیزاده همراه بود.
منبع: ایسنا