«از یاد رفته»؛ نبرد خاطره و فراموشی
نگاهی به سریال جدید برزو نیکنژاد

سریال «از یاد رفته» اثریست در حال تعلیق، نه فقط از منظر روایت، بلکه از منظر هویت. مجموعهای که با شروعی شوکآور و روایتی روانکاوانه، تلاش میکند مخاطب را از سطح درامهای خانوادگی مرسوم فراتر ببرد. اما در این مسیر موفق است؟
مهدی علیپور؛ نیکنژاد در قسمتهای اول تلاش کرده با شروعی پرضرب و شوکآور (مثل زنده شدن اسماعیل ادیبی پیش از دفن)، مخاطب را درگیر کند.در بیشتر آثار نمایشی ایرانی، اتفاقات بیرونی محرک داستاناند. اما «از یاد رفته» تلاش میکند این قاعده را بشکند. سکانس آغازین سریال(بازگشت اسماعیل ادیبی از مرگ) نه یک اتفاق، بلکه استعارهایست از احیای خاطره، بازگشت ناخودآگاه و فرار از فراموشی. نیکنژاد در اینجا جسارت به خرج داده و روایت را بر محور زخمهای درونی شخصیتها بنا کرده است.
قابهای بسته، نورهای سرد و ریتم گاه آشفته، همگی نشانگر جهانهستیایاند که در آن، گذشته به شکل تهدید بازمیگردد. این بازتعریف روایت، اگرچه هنوز در قسمتهای ابتدایی با کاستیهایی مواجه است، مسیر خلاقانهای را ترسیم میکند.
زخمهایی که هنوز خونریزی میکنند
ادیبی، نماد پدرسالاریِ متزلزل، شخصیتیست پر از پشیمانی، اما فاقد توان مواجهه. او نه با دیگران، بلکه با خودش درگیر است؛ و این درگیری، قلب روایت را میسازد. آرش و بهزاد، دو وارث قدرت، در حال تلاشند تا گذشته را تصاحب کنند، اما هیچکدام ریشه ندارند. تضاد میان سیاست و احساس در این دو، هویت نسل معلق را بازنمایی میکند.
شهاب، نه قربانی است، نه قهرمان؛ بلکه پرسش است. پرسشی درباره وراثت، هویت و امکانِ رستگاری در جهانی که از او خاطرهای ندارد. پریسا، زنِ ساکت اما ناظر، شاید تنها شخصیتیست که هنوز تعریف نشده؛ و همین تعریفناشدگی، او را به آینهای از مخاطب تبدیل میکند.
کامنتهای تماشاگران درباره نقاط قوت و ضعف بازیها دو دیدگاه متفاوت را روایت میکند؛ برخی معتقدند بسیاری از کاراکترها، بهویژه شخصیتهای ثروتمند، در قالبهای آشنای «بدجنس و قدرتطلب» تصویر شدهاند؛ کلیشهای که در آثار ایرانی بارها تکرار شده و تازگی ندارد. از طرفی با وجود اینکه فرهاد اصلانی با اجرایی قدرتمند و کنترلشده مثل همیشه میدرخشد و بار اصلی درام را به دوش میکشد یا حمید رضا آذرنگ همه تجربههایش روی صحنه را به کار بسته تا بازی پخته و اثرگذاری ارائه کند اما برخی از بازیگران جوانتر، علیرغم تلاشهایشان، هنوز در انتقال عمق روانشناختی شخصیتها چالش دارند. استفاده بیشازحد از اغراق در بیان احساسات یا حرکات غیرطبیعی ممکن است از تأثیرگذاری کلی روایت بکاهد.
ذهنی که خاطرات را قاب میگیرد
برزو نیکنژاد در این سریال، دوربین را تبدیل کرده به ذهنی ناآرام. حرکتها کند، زاویهها متزلزل و تمرکزها گاه نامنظماند؛ اما این عدم انسجام، انتخابیست آگاهانه برای بازنمایی روانِ آشفته شخصیتها. نگاه نیکنژاد دیگر قضاوت نمیکند، بلکه تماشا میکند، عقب میایستد، و اجازه میدهد مخاطب خود تصمیم بگیرد.
فراموشی بهمثابه شکنجه
پیام مرکزی سریال، نه در دیالوگها بلکه در سکوتهاست. «از یاد رفته» نشان میدهد که فراموش کردن، همیشه راه نجات نیست؛ گاهی دقیقاً همان چیزیست که درد را تشدید میکند. شخصیتها با خاطراتشان نمیجنگند، بلکه از آنها میگریزند. و سریال، بدون آنکه پاسخ دهد، فقط سؤال میسازد: آیا میشود بدون حافظه زندگی کرد؟
بازگشت به درامِ اصیل
در مجموع، برزو نیکنژاد در«از یاد رفته» نشان داده که به دنبال تجربهای متفاوتتر از آثار قبلیاش است. «از یاد رفته» هنوز در آغاز راه است، اما قدمی جسورانه برداشته: بازگشت به درامی که نه فقط درباره اتفاقات، بلکه درباره انسانهاست.
منبع: صبا