جیسون سیگل از همکاری با ستارههای دیروز و آموختن از هریسون فورد گفت

جیسون سیگل درباره «کوچک شدن»، پیوستن مایکل جی. فاکس و جف دنیلز به این سریال، عروسکهای دراکولا، فیلم هیجانانگیز بعدیاش و نیز همه آنچه از بازی در کنار هریسون فورد آموخت، حرف زد.
جیسون سیگل بازیگر «کوچک شدن»، که در دهه ۲۰ زندگیاش بازیهای مختلفی داشت از حضور در سریال کمدی موفق «آشنایی با مادر» تا فیلمهایی مانند «باردار»، «فراموش کردن سارا مارشال» و «ماپتها»، با یادی از آن دوره گفت: در واقع خیلی طاقتفرسا بود و من خیلی خسته شده بودم.
این بازیگر با فکر کردن به آنچه مایکل جی.فاکس در دهه ۱۹۸۰ هنگام بازی در «روابط خانوادگی» انجام داد، عنوان کرد: خب این داستانها را درباره مایکل جی. فاکس میشنیدیم که در حین فیلمبرداری «بازگشت به آینده» از یک صحنه به صحنه دیگر میرفت و در تریلرش میخوابید و با خودمان میگفتیم «هی، اگر مایکل جی. فاکس میتواند این کار را انجام دهد، ما هم میتوانیم!»
تجربه بازی در «کوچک شدن» و همبازی شدن با ستارههای دیروز
سیگل که در فصل سوم سریال «کوچک شدن» که به تازگی تولیدش به پایان رسیده، به عنوان ستاره مهمان حضور دارد؛ میگوید صحنههای مشترک زیادی با فاکس ندارد اما با این حال این فرصت را به دست آورده که به او بگوید چه الگویی برای او و بسیاری از بازیگران دیگر بوده و به وی گفته است: ببین با تو از بسیاری از این تجربیات عبور کردم.
امسال فصل دوم «کوچک شدن» یکی از نامزدهای جایزه امی در بخش کمدی بود و سیگل هم از نامزدهای دریافت جایزه بازیگر نقش اول کمدی. وی درباره این فصل از جمله صحنههایی همراه با هریسون فورد که برای آن اولین نامزدی امی خود را (در بخش بازیگر نقش مکمل کمدی) به دست آورد و هم بازی شدنش با مهمانانی مانند فاکس و جف دنیلز که نقش پدر شخصیت سیگل را بازی می کند، صحبت کرد.
وقتی «کوچک شدن» اواخر امسال با فصل سوم برگردد، جف دنیلز هم به جمع بازیگران اضافه خواهد شد. سیگل در این باره توضیح داد: این درخشانترین انتخاب برای بازیگر نقش پدرم بود. چون ما کارهای بسیار مشابهی انجام میدهیم. لحظاتی بود که در ذهنم میخواستم سعی کنم حرکات او را تقلید کنم. بنابراین در طول صحنهها به نوعی او را زیر نظر داشتم. او یکی از آن آدمهایی مثل پیتر سلرز است که واقعاً نمیتوان در یک چارچوب او را گنجاند. میتوانی درام بازی کنی، میتوانی کمدی هم بازی کنی. آدمهایی مثل جف دنیلز مغزم را باز کردند که نگذارم در مورد نوع محتوایی که میتوانی انجام دهی محدود شوی.
سیگل تاکید کرد که متوجه شده که «کوچک کردن» را پذیرفته است، زیرا در دهه چهل زندگیاش، نسبت به کاری که به عنوان یک بازیگر جوانتر انجام میداد، به او امکان غنیتری برای بازی میدهد. وی یادآور شد: واقعاً فکر میکردم دهه بیست سالگیام بهترین دوران زندگیام باشد. بنابراین در دهه بیست سالگیام با خودم گفتم؛ «خدای من، این تمام شد» و بعد در دهه سی سالگیام، کمی احساس سوگواری داشتم، انگار بهترین قسمت اتفاق افتاده بود و بعد دهه چهل سالگیام از راه رسید و دیدم مثل یک بزرگسال بالغ که تمام درسهای دهه بیست سالگیاش را آموخته است، هستم و نقشهای غنیتری هم وجود دارد و یادآور افرادی هستند که تجربه زندگی دارند. در «کوچک شدن»، [شخصیت او، جیمی] بزرگترین تراژدی ممکن را پشت سر گذاشته است و او باور دارد که درآوردن این نقش از تجربه بازی های قبلی به دست آمده است.
هریسون فورد نقطه اتکای من در هنر بود
وی عنوان کرد که چیزهای زیادی از هریسون فورد یاد گرفته و همیشه راههای جدیدی برای رشد در قالب یک بازیگر پیدا میکند.
وی بیان کرد: هریسون فورد در قسمت آخر یک سخنرانی میکند و میگوید؛ «مطمئن نیستم چقدر دیگر میتوانم ادامه بدهم»، چون شخصیت او از پارکینسون رنج میبرد. او بهترین بازیگری است که تا به حال دیدهام، وقتی آنجا نشسته بودم و ادا کردن این مونولوگ توسط او را تماشا میکردم واقعاً داشتم به همین فکر میکرد.
وی افزود: او به نوعی نقطه اتکای من در هنر بود، هر چه او در آن سخنرانی میگوید، دقیقاً چیزی است که مطمئنم شما در ۸۳ سالگی، در پایان هر حرفهای که داشتید، به آن فکر میکنید و این جملات را مرور می کنید؛ «نمیدانم چقدر دیگر میتوانم این کار را انجام دهم، چه افتخاری است که میتوانم این کار را با همه شما انجام دهم. این حرفه چقدر برای من معنی داشت» و از این قبیل … شما او را تماشا میکنید که فقط این کلمات را میگوید و همه ما به طور نامتناسبی گریه میکنیم …
این بازیگر بیان کرد که در دهه سی زندگیاش، وقتی داشت سعی میکرد بفهمد چطور میخواهد در ادامه راهش این مسیر را طی کند، نگاهی دقیق به حرفهاش انداخت. وی در این باره گفت: به آینده نگاه میکردم، انگار میگفتم؛ «مرد، اگر خوششانس باشی، ۵۰ سال دیگر از این کار باقی مانده. با آن چه کار خواهی کرد؟» و متوجه شدم نزدیک شدن به افرادی که تحسینشان میکردم و به نظر میرسید ایده بهتری درباره دلیل انجام این کارها دارند و پرسیدن کلی سوال از آنها، مثل بودن با یک مربی تمام عمر خواهد بود. انگار این شانس را دارم که بارها و بارها شاگردی افرادی را بکنم که تحسینشان میکنم.
در سالهای اخیر، این شامل نقشهایی در سریالهایی مانند «زمان برنده شدن: ظهور سلسله لیکرز»، نوشتن مجموعهای از رمانها و خلق و بازی در سریال «اعزام از جای دیگر» در کنار سالی فیلد، آندره بنجامین، ریچارد ای. گرانت و دیگران بوده است.
وی مطرح کرد: کاش افراد بیشتری این سریال را در طول همهگیری میدیدند. واقعاً برای من خاص بود؛ چون بعد از «ماپتها» چیزی برای نوشتن به ذهنم نمیرسید و به نوعی گیر افتاده بودم. در دهه بیست و اوایل سی سالگیام خیلی در ژانر کمدی کار کرده بودم و بعد تصمیم گرفتم چیزهای دیگری را امتحان کنم. وقتی تصمیم میگیری چیز دیگری را امتحان کنی، با خودت میگویی مردم هم به اندازه من از این تغییر مسیر هیجانزده خواهند شد اما بعد معلوم میشود که هیچکس اهمیتی نمیدهد. باید دوباره از صفر شروع کنی و مردم را علاقهمند کنی. «اعزام از جای دیگر» بر اساس یک آزمایش هنری واقعی شکل گرفت که در سانفرانسیسکو اتفاق افتاد و درباره به یاد آوردن شگفتی کودکانه و هنر برای هنر و یافتن شادی و هر چیز اطرافتان یعنی درست جزئیات روزمره بود و من تمام وجودم را در آن ریختم.
شروع یک پروژه هیجان انگیز شبیه به «جاذبه مرگبار»
حالا سیگل در شرف شروع پروژه سینمایی بعدی خود است، یک فیلم هیجانانگیز که به گفته خودش «به «جاذبه مرگبار» و «تنگه وحشت» شباهت دارد.
وی در این باره توضیح داد: این یک فیلم دونفره است. ایدهای که حدود یک دهه من را درگیر خود کرده بود و بالاخره احساس کردم در جایی قرار دارم که آن را بنویسم. شاید ۱۰ سال پیش این ایده را داشتم و با خودم فکر کردم، کسی باید آن را بنویسد و حالا خودم آن را نوشتم.
سیگل درباره اینکه آیا فیلمی با عنوان «سوگ دراکولا» بر اساس موزیکال عروسکی دراکولا از «فراموش کردن سارا مارشال» ساخته خواهد شد؟ گفت: هر از گاهی آن را اجرا میکنم، اجراهای مخفیانهای از موزیکال عروسکی دراکولا در سطح شهر انجام میدهم. سال گذشته یک اجرا در کافه هتل اجرا کردم. دوست دارم به زودی یکی را در تئاتر عروسکی باب بیکر اجرا کنم.
وی در تجدید خاطره از «چگونه با مادرت آشنا شدم» بیان کرد: آن برنامه زندگی من را تغییر داد، هر کاری از من میخواستند انجام میدادم. با این حال، فکر میکنم در آن برنامه خیلی فلشفوروارد داشتند. من همیشه عاشق این بودم که مارشال نوعی معما بود، چون میتوانست قاضی دیوان عالی شود اما میتوانست یک ساندویچ تن ماهی را هم گم کند و یک قسمت را صرف پیدا کردن یک ساندویچ کند.
منبع: مهر