مارال بنی آدم: تقوایی در سکوتش فریاد داشت
گفتوگو با بازیگر سینما و تلویزیون و از شاگردان ناصر تقوایی

به گفتهٔ مارال بنیآدم، میراث استاد ناصر تقوایی چیزی فراتر از آثار ماندگار اوست؛ آنچه از او بهجا مانده، دقت بیبدیل، صداقت بیپیرایه و نگاهی عمیق و انسانی است که در سینمای ما کمتر نظیرش یافت میشود. او میگوید: «فقدان ناصر تقوایی، تنها از دست دادن یک فیلمساز نیست، بلکه پایان یک فصل باشکوه از تاریخ سینمای ایران است.»
مهدیه مالکی: به گفته مارال بنیآدم، میراث استاد ناصر تقوایی چیزی فراتر از آثار ماندگار اوست؛ آنچه از او بهجا مانده، دقت بیبدیل، صداقت بیپیرایه و نگاهی عمیق و انسانی است که در سینمای ما کمتر نظیرش یافت میشود. او میگوید: فقدان ناصر تقوایی، تنها از دست دادن یک فیلمساز نیست، بلکه پایان یک فصل باشکوه از تاریخ سینمای ایران است. مارال بنیآدم، بازیگر سینما و از شاگردان استاد، با اندوهی عمیق از درگذشت او یاد میکند و میگوید: از سال ۱۳۸۳، با عشق به نام و اندیشه او پا به کلاسهای فیلمنامهنویسیاش گذاشتم؛ حاصل آن سالها، نگارش چندین فیلمنامه و ساخت فیلم کوتاهی بود که نخستین گامهای هنری من را رقم زد. افتخار بزرگ زندگیام آن بود که استاد تقوایی چند سکانس ابتدایی فیلمنامهام را خودشان نوشتند و فرزند ایشان نیز در فیلم من ایفای نقش کرد. مارال بنیآدم افزود: هرچند من در کلاس فیلمنامهنویسی شاگرد ایشان بودم، اما استاد همواره تأکید میکردند که باید بازیگری را ادامه دهم و فیلمنامههایم را خودم بازی کنم. شاگردی نزد ایشان، برای من سعادتی بزرگ و تجربهای تعیینکننده بود. او در خاطرهای شیرین از آشنایی با استاد میگوید: روزی پس از پایان کلاس، استاد منتظر تاکسی بودند. به شوخی گفتم: استاد، من میتونم شما رو برسونم. گفتند «راه من خیلی دوره، اون سر دنیاست.» و من بیآنکه بدانم این جمله، دیالوگی از فیلم «کاغذ بیخط» است، پاسخ دادم: اگه اون سر دنیا هم باشه، من شما رو میرسونم. بعدها که فیلم را دیدم، تازه به شباهت این گفتوگو پی بردم. شاید همین تقدیر بود که مسیر زندگیام را شبیه قهرمان آن فیلم کرد؛ کسی که در آرزوی نوشتن است و سرانجام بازیگر میشود.
او با اندوه از آخرین دیدار خود با استاد یاد میکند: سال ۹۴، استاد همراه با خانم وفامهر، به تماشای نمایشی از ما در ایرانشهر آمدند و زنگ آغاز اجرا را به صدا درآوردند. همان شب، برای من یادگاری شد که تا همیشه در خاطر مانده است.
مارال بنیآدم درباره شیوه تدریس و نگاه استاد گفت: نام ناصر تقوایی، برای شاگردانش یادآور احترام، شرافت و سکوت اندیشمندانه است. او فقط فیلمساز نبود، بلکه نگاهی شاعرانه و وسواسی به جهان داشت؛ نگاهی که در هر قاب فیلمهایش جاری بود. او به ما آموخت که برای گفتن، گاهی باید سکوت کرد؛ همان کاری که خودش سالها با وقار و فروتنی انجام داد.
او اظهار داشت: استاد تقوایی انسانی آرام، عمیق و صادق بود. از ناخدا خورشید تا کاغذ بیخط، در همه آثارش آدمهای واقعی و جزئیات شاعرانهٔ زندگی را تصویر میکرد. در کلاسهایش زمان از معنا میافتاد، چنان غرق در جهان او میشدیم که غروب را نمیدیدیم. آن کلاسها نه فقط درس فیلمنامهنویسی، بلکه درس زیستن، اندیشیدن و صداقت در هنر بود.
وی استاد ناصر تقوایی را فیلمسازی دانست که در آثارش، ادبیات، جامعه و سینما در هم تنیده بودند و از دل این پیوند، تصویری صادقانه و زلال از انسان ایرانی پدید میآمد و افزود: کاراکترهای فیلمهای استاد، ساختهی خیال نبودند؛ واقعی بودند، بیادعا، بیقهرمانسازی. تقوایی در سکوتش فریاد داشت؛ سکوتی مؤثر و شریف. کار نکردن او نه از ناتوانی، که از شرافت و نپذیرفتن سازش با سانسور و اجبار بود. او هرگز در برابر تحمیلها سر خم نکرد.
بنیآدم افزود: استاد تقوایی، سرمایهای ملی بود. باید هزاران فیلم میساخت، نه برای دیده شدن، بلکه برای ماندگار شدن در حافظهی فرهنگی ما. آثارش بیبدیل و بینظیرند؛ نمونههایی نادر از صداقت، ظرافت و نگاهی انسانی در سینمای ایران.
او با تأسف از درگذشت ناخدای سینمای ایران ادامه داد: با رفتن او، یکی از قابهای اصلی سینمای ایران فرو ریخت. من و بسیاری از شاگردان و دوستدارانش، سالها امیدوار بودیم شاید باز هم فیلمی بسازد، یا کارگردانی دیگر فیلمنامهای از او را به تصویر بکشد — اما افسوس… امروز نه تنها یک هنرمند را از دست دادیم، بلکه بخشی از شرافت و روح سینمایمان را نیز.
مارال بنیآدم با نگاهی انتقادی گفت: سینمای امروز ما، خسته و نیمهجان است، در تلاش برای برخاستن از درهای عمیق. ما زمانی استادانی داشتیم که با حضورشان به این سینما معنا میدادند، اما سالهاست در گوشهی سکوت ماندهاند. از امروز، تازه “آی بر ما و وای بر ما” آغاز میشود. من، به عنوان عضوی کوچک از جامعهی هنری، از همهی مدیران و تصمیمگیران فرهنگی گلهمندم، از آنان که میتوانستند زمینه خلق اثر دیگری را برای این استاد فراهم کنند، اما نکردند. امروز با رفتن او شاید دمی شرم بر دلشان بنشیند.
او در ادامه بیان کرد: ما فقط فیلمهایی را از دست ندادیم که ناصر تقوایی میتوانست بسازد و نساخت؛ بلکه حضور انسانیاش را از دست دادیم، معیاری که با آن میشد سینما را سنجید. تنها میراث او برای ما، دقت و صداقتی است که در آثارش موج میزند، و این صداقت، در سینمای امروز ما کمیاب و در حال فراموشی است. با مرگ او، ما بازنده شدیم.
مارال بنیآدم همچنین از ضعف فیلمنامهنویسی و ساختار بیمار سینمای امروز گفت: قلب سینما و تئاتر، فیلمنامه و نمایشنامه است؛ اما همین قلب امروز ضعیف میتپد. مهمترین ضعف سینمای ما در همینجاست، در نبود اندیشه و ریشه.
او در پاسخ به اینکه کدام ویژگی استاد بیش از همه در او اثر گذاشته، اذعان کرد: از او آموختم صبر را، انتخاب درست را، صداقت را، و سر فرود نیاوردن در برابر فشار. اینها درسهایی هستند که از کلاس به زندگیام راه یافتند.
مارال بنیآدم در پایان با لحنی پر از حسرت افزود: مگر ممکن است هنرمند سکوت کند؟ ناصر تقوایی بعد از «کاغذ بیخط» دیگر فیلمی نساخت؛ و این نه انتخاب او، که نتیجهی بیمهریها بود. شرم باد بر آنان که نگذاشتند این صدای روشن در سالهای اخیر دوباره شنیده شود. با رفتن او، ما نه تنها فیلمسازی بزرگ، که وجدان بیدار سینمای ایران را از دست دادیم.
منبع: صبا