زنی که شعر برایش وسیله مبارزه بود

طاهره صفارزاده می‌گفت: به شعر به عنوان یک وسیله‌ مبارزه توجه داشتم و از آن استفاده می‌کردم، البته نه به عنوان وسیله‌ شهرت؛ بلکه در خدمت اهداف والای الهی.

طاهره صفارزاده چهارم آبان‌ماه سال ۱۳۸۷، بعد از ۷۲ سال زندگی از دنیا رفت، او ۲۷ آبان‌ماه ۱۳۱۵ در سیرجان به دنیا آمد و در کودکی پدر و مادرش را با فاصله زمانی اندکی از دست داد. طاهره نخستین شعرش را در ۱۳سالگی سرود و نخستین جایزه شعر را نیز در سال چهارم دبیرستان به پیشنهاد محمدابراهیم باستانی پاریزی که دبیر دبیرستان بهمنیار بود، از رئیس آموزش و پرورش استان گرفت.

او در جوانی با یک پزشک ازدواج کرد. مدتی بعد آن‌ها صاحب پسری شدند، اما طاهره کمی بعد از ازدواج به دلیل اعتیاد همسرش از او جدا شد و پسرش علیرضا را به تنهایی بزرگ کرد. چند سال بعد صفارزاده که در استخدام شرکت نفت بود، برای گذراندن دوره سه‌ماهه روزنامه‌نگاری بورسیه شد و به انگلستان رفت. او پسر پنج‌ساله‌اش را به خواهرش سپرده بود، اما در همان دوره علیرضا به دلیل اشتباه پزشکی با تزریق آمپول از دنیا رفت.

لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی را در ایران گرفت و برای ادامه‌ تحصیل به انگلستان و سپس به آمریکا رفت. در دانشگاه آیوا، هم در گروه نویسندگان بین‌المللی پذیرفته شد، هم درجه‌ MFA را دریافت کرد.

به گزارش ایسنا، در بازگشت به ایران، به‌رغم مشکلاتی که به علت فعالیت‌های سیاسی‌اش در آمریکا برای استخدامش به‌وجود آمده بود، از آنجایی که در کارنامه‌اش از ۴۸ واحد درسی، ۱۸ واحد ترجمه بود و نیز به دلیل نبود استاد ترجمه برای رشته‌ زبان خارجی، به تدریس نقد عملی ترجمه پرداخت. تعیین کتاب «اصول و مبانی ترجمه» اثر این استاد به‌عنوان کتاب درسی، سرآغاز روال و نظم تدریس نقد ترجمه در رشته‌ زبان و ادبیات خارجی در دانشگاه‌های کشور بود. خودش می‌گفت: «شعر مقاومت و طنز سیاسی هیچ‌وقت حکومت‌پسند نبوده است»؛ در سال ۵۵ به اتهام نوشتن شعر «مقاومت دینی» از دانشگاه اخراج شد. در شروع نهضت اسلامی، به کمک نویسندگان متعهد مسلمان، به تاسیس مرکزی به‌نام «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» اقدام کرد.

طاهره صفارزاده درباره نگاهش به شعر گفته بود:‌ «به شعر به عنوان یک وسیله‌ مبارزه توجه داشتم و از آن استفاده می‌کردم، البته نه به عنوان وسیله‌ شهرت؛ بلکه در خدمت اهداف والای الهی. ‌تلاش‌های مذبوحانه‌ رژیم برای ایجاد جنگ روانی پایان‌ناپذیر بود.

شعرهای نوجوانی و احساساتی و بی‌آزارم خیلی مورد محبت و تشویق رسانه‌های ارتباط جمعی بود. اما در شعرهای جدیدم، که در آن مسائل و وقایع زندگی امروز بی‌توسل و بدون پناه‌جویی از استعارات مبهم با زبان و فرمی غیرسنتی بیان می‌شد، داوران با دیدگاه‌های خود به دفاع می‌پرداختند. دسته‌ای معتقدند که شعر ظرف حرف‌های ظریف و کلی و شاعرانه است با زبانی فاخر و بیانی ادبی و ابهام‌آمیز. دسته‌ دیگر هم اشارات را برخورنده و افشاگر تشخیص می‌دهند و بیم آن دارند که این‌جور حرف زدن‌ها و شعر گفتن‌ها باب شود. اما من متوجه زندگی شده بودم و حس می‌کردم که آن نوع زبان با استعارات مبهم گنجایش راحت حرف زدن و آوردن تجربه و فرهنگ زندگی امروز را ندارد و گاه که دلی به دریا می‌زدم و یکی دو خط واژه‌ها یا جمله‌های محاوره‌ای هم در کنار کلی‌بافی‌ها می‌آوردم، زود متوجه عدم یک‌دستی شعر می‌شدم و ادامه نمی‌دادم. این کشمکش درونی مرا شدیدا به فکر راه‌جویی انداخته بود.

دلزدگی و کار مداوم، نوشتن، تردید کردن و دور ریختن. از شعر خودم، از محیط و فضای شعر امروز، از همه و همه چیز دلزده شده بودم تا این‌که بالأخره متوجه ساختار در شعرم شدم و کوشش این بود که با حفظ تسلسل حرکت درونی، شعر سپید را از نثرگونگی دور کنم و به انرژی و حرکت در شعر توجه ویژه کردم.»

او همچنین گفته بوذ: «شعر به عنوان یک کار اصلی برایم مطرح بود و در این مسیر و به دنبال هفت سال کار مداوم و حتی با احتراز از چاپ کتاب تا حصول نتیجه، به زبان مشخصی رسیدم. تشویق‌های صادقانه و بدون منظور اهل ادب ـ چه در داخل و چه در خارج از ایران ـ به من اعتماد به نفس کافی بخشید و از سوی دیگر در بازگشت به وطن با حیله و نیرنگ‌های سیاسی و اجتماعی پشت پرده‌ هنر آشنا شدم و برای یافتن حقیقت به جست‌وجو و مطالعه و کاوش پرداختم. کاوش، مطالعه و خلوت در اشعارم دستاوردهای مهمی داشت و منجر به سنت‌شکنی شد.

دو نوع سنت‌شکنی در شعرم کرده‌ام: اول این‌که به معنای واقعی شعر امروز را نوشته‌ام؛ شعری که بافت تغزلی و قراردادی شعر قدیم را ندارد؛ شعری که تنها اظهار دلتنگی برای گل و گیاه و کوه و پرنده و دریا نیست؛ بلکه با دردهای اجتماع سر و کار دارد؛ شعری که آه و ناله‌ ساختگی ندارد؛ شعری که حرکت و انرژی دارد و با منطق خاص خودش، زندگی امروز را از کل و جزء به کار گرفته.

و اما سنت‌شکنی دوم که غیرقابل بخشش به نظر می‌رسد، این است که بی اجازه‌ بزرگ‌ترها این کار را کرده‌ام. من معتقدم که هنرمند جدی نباید خودش را در حلقه‌ اصطلاح و تعریف مکتب‌های ادبی گیر بیندازد.

نیما می‌گوید: «شعر میوه‌ زندگی است.» ولی کارآیی شعر از این هم بدتر است، شعر پالاینده و سازنده است، پالاینده‌ انسان شاعر و انسان خواننده. ضمن ساختن و ساخته شدن، پالایش صورت می‌گیرد و ضمن پالایش، ارزش‌ها و ناخالصی‌ها برملا می‌شود و سازندگی در همین‌جاست، همین‌جا که توان‌ها و ارزش‌های والا و غیروالا روبه‌روی هم قرار می‌گیرند. همان‌گونه که من شعرم را می‌سازم، شعر هم مرا می‌سازد و به گونه‌ای است که خواننده را فرامی‌گیرد، می‌خواند و تحلیل می‌کند. پس شعر، چون غالب شد، شاید بپالاید و بسازد و رهایی بخشد.»

صفارزاده پس از پیروزی انقلاب،  به‌عنوان رئیس دانشگاه شهید بهشتی و نیز رئیس دانشکده‌ ادبیات این دانشگاه انتخاب شد. او درباره این دوره از زندگی خود گفته بود: «چون ضمن مقالاتی به نحوه‌ آموزش زبان‌های خارجی در ایران انتقادهای خود را مطرح کردم، از طرف ستاد انقلاب فرهنگی مسؤولیت برنامه‌ریزی زبان‌های خارجی از من دعوت شد که با همکاری استادان باتجربه، تغییراتی در برنامه‌ آموزشی پدید آوریم. طبق این برنامه، برای اولین بار در رشته‌های علمی دانشگاه‌ها، کتاب به زبان‌های انگلیسی، روسی، فرانسه و آلمانی تالیف شد. من ۱۶ سال سرپرست اجرایی طرح بودم.»

او در سال ۶۱ با خواستگار ثروتمندش، دکتر وصال ازدواج کرد، مدتی در باغ ۱۰هزار متری او در شیراز ساکن شد و بعد دوباره به تهران بازگشت. به گفته برادرش (جلال صفارزاده) این ازدواج بر سبک زندگی طاهره تأثیری نداشت و بعد از ازدواج نیز همچنان ساده‌زیست باقی ماند.

طاهره صفارزاده در سال ۱۳۶۷ در فستیوال بین‌المللی شعر «داکا» به‌عنوان یکی از پنج عضو بنیانگذار کمیته‌ ترجمه‌ آسیا و در سال ۲۰۰۵ میلادی به‌عنوان برترین زن مسلمان از سوی انجمن نویسندگان آفریقایی و آسیایی در مصر برگزیده شد.

در زمان همکاری صفارزاده با فرهنگستان زبان و ادب فارسی، طرح تهیه‌ فرهنگ‌های تخصصی‌اش که با ضوابط علمی و پیشنهادات جدید تدوین شده، به تصویب شورای فرهنگستان رسید.

صفارزاده اولین معلم «نقد عملی ترجمه» در ایران بود.

از طاهره صفارزاده، شاعر، نویسنده، محقق و مترجم قرآن به زبان انگلیسی، کتاب‌های متعددی در زمینه‌های ادبیات، علوم، علوم قرآنی و ویراستاری منتشر شده است. مجموعه‌های شعر «رهگذر مهتاب»، «طنین در دلتا»، «سد و بازوان»، «سفر پنجم»،‌ «حرکت و دیروز»، «بیعت با بیداری»، «مردان منحنی»، «دیدار صبح»، «در پیشواز صلح»، «هفت‌ سفر»، «روشنگران راه» و «جلوه‌های جهانی» نیز از آثار این شاعرند.

طاهره صفارزاده چهارم آبان‌ماه سال ۱۳۸۷ از دنیا رفت و پیکرش در زیرزمین صحن امام‌زاده صالح به خاک سپرده شد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 + 4 =

دکمه بازگشت به بالا