سریال «محکوم»؛ تعلیقی بیرمق در دل تقلید و ضعف شخصیتپردازی

سریال «محکوم» به کارگردانی سیامک مردانه و فیلمنامهنویسی مهران مهدویان در ژانر جنایی، با داستان یک مادر و پسرش که درگیر پرونده قتل میشوند، مخاطب را به سمت خود میکشاند. این اثر با ایدهای جذاب آغاز میشود، اما در ادامه ضعفهایی آشکار دارد که تماشاگر را دلزده میکند؛ از شخصیتپردازی اغراقآمیز و بازیهای ضعیف گرفته تا سوتیهای گریم و روایت غیرواقعی پروندهها.
روایت آشنا با چهرهای تکراری
در محکوم، با ماجرای آرمند (بازپرس زن) روبهرو میشویم که پس از سالها از مرگ همسرش تصمیم به ازدواج با مردی به نام خسرو میگیرد. پسر او، مهیار، با این ازدواج مخالف است و تنشهای خانوادگی به جایی میرسد که تابان – دختر خسرو – در یک حادثه جان میبازد. از همینجا سؤال اصلی داستان شکل میگیرد: قاتل کیست؟
با وجود چنین ایدهای که پتانسیل بالایی برای تعلیق و درام دارد، روایت دچار کلیشهگویی و تقلید مستقیم از آثار مشابه میشود. از تیتراژ ابتدایی گرفته تا میزانسنها، رنگبندی، قاببندیها و موسیقی پسزمینه، همه یادآور سریالها و فیلمهایی هستند که پیش از این در همین ژانر دیدهایم. بهنوعی، محکوم نه تنها الهام گرفته، بلکه عملاً کپی برابر اصل است؛ فقط با اسمی تازه و داستانی بازنویسیشده.
ضعف در نقش آفرینی و دیالوگ محور بودن داستان
شخصیتپردازی به معنای واقعی مشکلدار است. مهیار، پسر جوان داستان – که با ازدواج مادرش مخالف است – از همان شروع بهشکل اغراقآمیزی دیوانه و بیمنطق معرفی میشود
به جای اینکه دلایل مخالفتش را در قالب دیالوگ یا تجربههای گذشته ببینیم، نویسنده از همان سکانسهای اول مهر «روانی» را به پیشانی شخصیت میچسباند.
او ظاهراً به دلیل افسردگی سروصدا میکند، ماشین میشکند، اسپری میپاشد و حسابی جولان میدهد، اما هیچ توضیحی در مورد ریشه این رفتارها داده نمیشود.
بازی پژمان جمشیدی که پیشتر نقش جدی مشابهی در «علفزار» داشته که زبان بدن و میمیک صورت همان است و در «محکوم» همچنان تکراری و بدون تنوع است.
ساره بیات نیز به عنوان شخصیت اصلی نتوانسته عمق نقش نسرین را منتقل کند و تمرکز بازیگر تنها بر بیان دیالوگهاست. متنهای خشک و بیروح، حس طبیعی بازیگری را کاهش داده و بهجای القای حس حقیقی، فاصله بین مخاطب و داستان ایجاد میکند.
دیالوگهایی که رد و بدل میشود، به حدی بیجان است که گویی بازیگران در حال تمرین یک متن خام و اولیهاند. این بیتفاوتی احساسی و ضعف در رساندن لحن، حتی با حضور بازیگران شناختهشده هم توی ذوق میزند.
سوتیهای بصری و گریم، خدشه به باورپذیری
مشخصترین اشتباه بصری سریال، گریم پژمان جمشیدی و ساره بیات است. کوتاهی ناگهانی موهای جمشیدی و بهبود سریع زخمها و کبودیهای صورت نسرین، حتی پس از درگیری شدید، بر باورپذیری داستان ضربه میزند. چنین اشتباهاتی حس جدیت و دراماتیک صحنهها را تضعیف میکند.
بازپرسِ عاشق یا داستان غیرمنطقی؟
یکی از انتقادهای تکرارشده در میان مخاطبان، روند غیرواقعی پیگیری پرونده است. در بخشی از داستان، بازپرس قتل با مادر متهم همسفر میشود، ساعتها در کوچه و خیابان با او دنبال شواهد میگردد و حتی در ماشین او مینشیند!
یکی از کاربران با لحنی طعنهآمیز نوشته:
«کجای دنیا سابقه داره که بازپرس پرونده قتل، در ماشین مادر متهم بشینه و روزها و هفتهها دنبال اثبات بیگناهی بچهش باشه؟!»
وکیلبندِ پرخاشگر؛ واقعنمایی یا اغراق؟
در سکانسی از سریال، مهیار در بدو ورود به زندان با «وکیلبند» مواجه میشود؛ شخصیتی که باید نقش ناظر و نظمدهنده بند را ایفا کند. اما در اینجا او با لحنی تند و رفتارهای تحقیرآمیز به زندانیان دستور میدهد و با الفاظی زننده مهیار را تهدید میکند. چنین برخوردی نه تنها با وظیفه و جایگاه وکیلبند در نظام زندان سازگار نیست، بلکه از نظر منطق درام نیز باورپذیری صحنه را از بین میبرد. بهنظر میرسد نویسنده در طراحی این کاراکتر، بهجای مطالعهی واقعگرایانه، صرفاً دنبال ایجاد تنش سطحی بوده است
فرمول تکراری نمایش خانگی
به گزارش دانشجو، سریالهای پلیسی شبکه نمایش خانگی، در سالهای اخیر به فرمولی تکراری رسیدهاند: کمی خشونت، چند درگیری خیابانی، چاشنی تعلیق و چند مرگ ناگهانی. «محکوم» هم از این قاعده مستثنی نیست. تماشاگر پس از چند قسمت، به جای انتظار برای کشف راز، منتظر تمام شدن قسمت میشود.
«محکوم» میتوانست با قصهای مادرانه و معمایی، اثری متفاوت در ژانر جنایی باشد، اما ضعف در شخصیتپردازی، دیالوگنویسی و منطق داستان، آن را به تجربهای خستهکننده تبدیل کرده است. این اثر بار دیگر نشان داد که برای ساخت درامهای پلیسی، تنها تعلیق و خشونت کافی نیست؛ بلکه نیاز به پژوهش، منطق داستانی و مشاوره حرفهای پلیسی دارد تا باورپذیری و تأثیرگذاری به واقعیت نزدیک شود.




