سفر درونی یک دانشجو از غربت تا معرفت؛ بهراستی فاطمه که بود؟

«حانیه» نوشته حامد عسکری، با نثری شاعرانه و در قالب نامههایی میان یک دانشجوی ایرانی در نیویورک و همسرش در ایران به بازخوانی زندگی حضرت زهرا(س) میپردازد.
زهرا اسکندری: رمان «حانیه» نوشته حامد عسکری از آثار دفتر نشر معارف است که با نثری شاعرانه و ساختاری داستانی، مفاهیم عمیق دینی و انسانی را در بستری معاصر روایت میکند. این کتاب، تلفیقی از روایتپردازی مدرن، زبان احساسی و درونمایههای معنوی است که در قالب مجموعهای از نامهها میان یک دانشجوی ایرانی مقیم نیویورک و همسرش در ایران شکل گرفته است.
در ظاهر، این نامهها شرحی از دلتنگیها و روزمرگیهای جوانی مهاجر است که میان دو جهان متفاوت شرق و غرب، سنت و مدرنیته گرفتار آمده. اما در بطن خود، سفری درونی و معنوی را بازگو میکند که به بازشناسی جایگاه زن در فرهنگ اسلامی و بازخوانی چهرهای الهی از حضرت فاطمه زهرا (س) میانجامد.
روایت دلدادگی و بازگشت به ریشهها
داستان از زبان جوانی ایرانی روایت میشود که برای ادامه تحصیل به نیویورک رفته است. او در خلوت غربت، در شهری پرنور و پرهیاهو، پیوسته به یاد وطن و خاطراتش میافتد. هر شب برای همسرش «حانیه» نامه مینویسد؛ نامههایی که در آغاز با توصیف دلتنگی، یاد شبهای احیا، مسجد ارگ و طعم فلافلهای دولتآباد همراه است. اما بهتدریج رنگی از رمز و معنا به خود میگیرد و نویسنده در دل روایت عاشقانه، مفاهیمی عمیقتر از ایمان و هویت را میکاود.
یحیی، راوی داستان، در میان این نامهنگاریها دچار رؤیاهایی میشود؛ خوابهایی که همگی به زنی ناشناس مربوطاند. زنی سیاهپوش که در شهر قدیمی و میان خانههای کاهگلی، در قبرستانی کنار قبری نشسته و میگرید. او بارها در مسجد و مکانهای مقدس نیز او را میبیند. این تصویر مرموز در ذهن او نقش میبندد و سبب میشود تا معنای تازهای در پس زندگی روزمرهاش جستوجو کند.
تقابل دو جهان؛ شرق و غرب
در کلاسهای دانشگاه نیویورک، بحثهای فلسفی درباره مرگ، ایمان و انسانبودن، یحیی را به تفکر وا میدارد. او در جمع دانشجویان غربی میگوید: «ما دو نوع مرگ داریم؛ مرگ عادی و شهادت. ما نام شهیدان را بر کوچهها میزنیم تا یادشان بماند.» اما یکی از استادان از او میپرسد: «آیا نام زنان شهید هم بر کوچهها گذاشته میشود؟» همین پرسش، اندیشه یحیی را به هم میریزد و او را به چالشی درونی میکشاند؛ پرسشی درباره جایگاه زن در جامعه، و اینکه آیا زن در مسیر ایمان و حقطلبی میتواند همانقدر تأثیرگذار باشد که مردان بودهاند؟
این جدال فکری به کلاس بعدی کشیده میشود. بحثی درباره زنان و نقش اجتماعی آنان در برابر نابرابریهای تاریخی. یحیی در میان این گفتگوها به یاد زنان شرقی میافتد، به یاد مادر، همسر و در نهایت، به یاد حضرت زهرا(س). او از پیامبر سخن میگوید که فاطمه را پاره تن خود میخواند، از همسری که در کنار امام علی(ع) ایستاد و از مادری که دو امام بزرگ اسلام را پروراند. در ذهن یحیی، حضرت زهرا نماد زن کامل است؛ زنی که در جامعه حضور دارد، سخن میگوید، مطالبه میکند و در برابر ظلم میایستد.
جستوجوی معنای مادر
در یکی از جلسات درس، استاد از یحیی میخواهد درباره زنی بنویسد که برایش الهامبخش است. همین درخواست، نقطه عطف داستان میشود. یحیی درمییابد که باید درباره کسی بنویسد که در قلبش حضور دارد؛ زنی که در غربت، تنها دلخوشی و تکیهگاه معنوی اوست. او تصمیم میگیرد از حضرت فاطمه (س) بنویسد، از زنی که در تاریخ مظلوم ماند اما حقیقت وجودش جهانی است.
در همین مسیر، رؤیاهای او شدت میگیرند. این بار صدای خندههایی را میشنود که با گریه درآمیخته است. مردی را در قبرستان میبیند که با دستان خود چالهای میکَند و سر در آن فرو میبرد. یحیی میان خواب و بیداری احساس میکند که آن زن سیاهپوش و آن مرد ، نشانههایی از واقعهای تاریخی هستند که باید کشفشان کند. این خوابها برای او نه صرفاً تصاویر ذهنی، بلکه پیامهایی معنویاند که مسیرش را روشنتر میکنند.
پیوند رؤیا و تاریخ
در کنار نامهها و خوابها، بخشهایی از داستان به ماجرای معراج پیامبر (ص) اختصاص دارد.یحیی شروع میکند از معراج پیامبر نوشتن تا به مفهوم مظلومیت مادر برسد. حامد عسکری در این بخش کتاب، روایت معراج را از زبان جبرئیل بیان میکند و آن را با سفر درونی یحیی پیوند میزند. این تلفیق میان واقعیت و رؤیا، تاریخ و امروز، به کتاب حالتی چندلایه میدهد که از مرزهای روایت خطی فراتر میرود.
یحیی در مسیر نگارش رساله خود درباره حضرت زهرا (س)، به منابع تاریخی و دینی رجوع میکند و در عین حال تلاش دارد تصویری انسانی از او ارائه دهد؛ تصویری که بتواند برای ذهن غربی نیز قابل فهم باشد. او در برابر نگاه مادیگرایانهای که زن را صرفاً در نقش اجتماعی یا فردی میبیند، از زن قدسی سخن میگوید؛ زنی که محور هستی و تداوم ایمان است.
مادری پشت در است
به گزارش مهر، در واپسین صفحات کتاب، لحن نامهها رنگ دیگری به خود میگیرد. یحیی که تا آن لحظه در میان خوابها، یاد وطن و اندیشههای فلسفی سرگردان بود، در آخرین نامهاش به حقیقتی میرسد که مسیر تمام گفتوگوها و رؤیاهایش را معنا میکند. او از خوابی میگوید که در آن، همان زن سیاهپوش را بار دیگر میبیند؛ اما این بار، اشکهایش نه از دلتنگی که از مظلومیت است. زنی که در برابر درِ خانهای قدیمی ایستاده، و صدای کوبیدهشدن در، فریادی از دل تاریخ برمیخیزاند.
در این صحنه، نویسنده با زبانی آرام و بیهیاهو، اما عمیق و تصویرگر، لحظهای را روایت میکند که در حافظهی شیعی به عنوان یکی از دردناکترین حوادث تاریخ اسلام ثبت شده است؛ حمله به خانهی بانوی بزرگ اسلام و شهادت او در پی آن واقعه. حامد عسکری در توصیف این بخش، از اغراق و احساسات تند پرهیز میکند و با نثری اندوهناک اما سنجیده، مظلومیت را در سکوت روایت مینماید.
یحیی در این نامه، از مادر سخن میگوید؛ از زنی که پس از پیامبر(ص)، به دفاع از حقیقت برخاست، بر عقیدهای استوار ماند و در نهایت، در همان خانهای که پناهگاه مهر بود، به شهادت رسید.
کتاب در همین فضای معنوی و اندوهبار پایان مییابد. یحیی در آخرین جملهاش به همسر خود این خبر را میرساند که هرجور شده است خودش را به فاطمیه خواهد رساند. نامه پایانی، نه فقط روایت شهادت حضرت زهرا(س)، که بازگشت راوی به ایمان و شناخت است؛ بازگشتی از سرزمین غربت به سرزمین حقیقت، بازگشتی که اجازه نداد تا یحیی بیشتر از حد ممکن از جسارت به خانه حضرت زهرا(س) را بیان کند.
در پایان، «حانیه» سفری است از دلتنگیهای انسانی تا فهمی قدسی از عشق و ایمان. عسکری با ترکیب روایت معاصر و تاریخ مقدس، تصویری از بانویی ارائه داده است که حضورش در جان انسانها امتداد دارد؛ بانویی که مظلومانه زیست، با صبر ایستاد و با شهادتش حقیقت را جاودانه ساخت.
کتاب «حانیه» تلفیقی از شعر و نثر است. نویسنده که پیشتر با مجموعههای شعری شناخته شده بود، در این کتاب از زبان شاعرانه خود برای آفرینش تصویری لطیف و در عین حال اندیشمندانه بهره گرفته است. فضای نامهها با واژگانی آشنا از دلتنگی و عشق آغاز میشود و کمکم به ادبیاتی عرفانی و تأملبرانگیز بدل میگردد.
او از غربت، خیابانهای نیویورک، سکوت شبهای کتابخانه و نور چراغهای بلند حرف میزند، اما در دل همین فضا، یاد وطن و فرهنگ اسلامی زنده است. واژگان ساده اما پرمعنا، ارتباط درونی میان راوی و حانیه را به شکلی ملموس و صمیمی منتقل میکند.
حامد عسکری در «حانیه» تنها به بازگویی یک روایت مذهبی بسنده نکرده است. او تلاش کرده تا از دریچه زندگی یک جوان تحصیلکرده در غرب، نسبت انسان امروز با ایمان، وطن و تاریخ را بازخوانی کند. پرسشهای فلسفی کتاب از مرگ و شهادت تا زن و اجتماع نشان میدهد که نویسنده دغدغه گفتوگوی فرهنگی میان دو جهان را دارد.
در واقع، داستان تقابل نیست، بلکه گفتوگوست. گفتوگویی میان ذهن شرقی و نگاه غربی، میان عقل دانشگاهی و دل مؤمنانه. نتیجه این گفتوگو، بازگشت راوی به ریشههای هویتی خویش است. او درمییابد که غربت، تنها فاصلهای مکانی نیست، بلکه گاه از درون انسان آغاز میشود، و بازگشت، سفری است به عمق باورها.
کتاب از چند بخش نامهای تشکیل شده که هرکدام همزمان روایت بیرونی و درونی یحیی را پیش میبرد. خوابها، گفتوگوهای دانشگاهی و یاد وطن، سه محور اصلی ساختار داستاناند. نویسنده با ایجاد پیوند میان این سه، توانسته خط سیر فکری قهرمان را از دلتنگی تا معرفت ترسیم کند.
او نشان میدهد که حضرت زهرا (س) نه صرفاً یک شخصیت تاریخی، بلکه الگویی زنده برای تمام انسانهاست؛ زنی که در مسیر ایمان ایستاد.



