لاتاری؛ پشت پرده رویای بخت طلایی!

چند روز دیگر تا پایان ثبتنام لاتاری باقی نمانده و هزاران نفر برای یک بلیت رویایی صف کشیدهاند، اما آن سوی این رویا، راهی طولانی، پرهزینه و پر از آزمونهای سخت برای برندگان است.
لاتاری از همان ابتدا مرزی باریک میان «شانس» و «تقسیم» بوده است. ریشه این واژه به زبان ژرمنی بازمیگردد؛ «lot» به معنای سهم، قسمت یا بخشی از یک کل که به شکل تصادفی به کسی تعلق میگیرد. در اروپای کهن، این واژه کاربردی کاملاً اداری داشت؛ ابزاری برای تقسیم زمینهای کشاورزی، انتخاب افراد برای خدمات عمومی یا تشکیل گروههای نظامی. کمکم این واژه به ایتالیا آمد و تبدیل به «lotto» شد و سپس در فرانسه به «loterie» رسید، جایی که برای نخستین بار بلیتها وارد بازی شدند. مردم برای تأمین هزینههای شهری و کمک به فقرا آن بلیت را میخریدند؛ لاتاری در روزگار نخست بیشتر شبیه مالیات داوطلبانه بود تا یک بختآزمایی واقعی.
لاتاری به آمریکا رسید
وقتی همین مفهوم در سال ۱۹۹۰ به برنامه رسمی «Diversity Visa Lottery» آمریکا رسید، دیگر نه مالیات بود و نه تقسیم زمین؛ بلکه تبدیل به یک قرعهکشی شد. هر سال حدود ۵۵ هزار ویزا (که در عمل به ۵۱ تا ۵۲ هزار میرسد) بین بیش از ۲۰ میلیون متقاضی از سراسر جهان پخش میشود. شانس واقعی برنده شدن در کل دنیا حدود ۰٫۶۵ درصد است؛ یعنی از هر ۱۵۰ نفر فقط یک نفر انتخاب میشود. برای برخی کشورها این عدد به نیم درصد هم نمیرسد. این یعنی میلیونها نفر هر سال امیدشان را به یک الگوریتم کامپیوتری میسپارند که انسانی در آن دخالت ندارد.
تصویری که ساختیم، واقعیتی که نیست
بسیاری هنوز لاتاری را «بخت طلایی» میدانند؛ همان تصویری که از تبلیغات، فیلمها و داستانهای موفقیت چند نفر ساخته شده. عکسهایی در کنار مجسمه آزادی، ویدئوهای «اولین روز در آمریکا»، پستهای اینستاگرامی از خانههای بزرگ و ماشینهای نو؛ همه اینها روی هم یک افسانه خیالی توهمزا ساختهاند. افسانهای که میگوید کافی است اسمتان از قرعه بیرون بیاید، بقیهاش خودبهخود درست میشود. اما وقتی پای واقعیت به میان میآید، داستان خیلی فرق میکند.
صدای کسانی که از نزدیک دیدهاند
«امیر» بیش از ۲۰ سال است در آمریکا زندگی میکند و شهروند این کشور شده و با دهها خانوادهای که از راه لاتاری به آمریکا آمدهاند نشست و برخاست دارد و حرفهایشان را از نزدیک شنیده. او درباره این قرعه کشی میگوید: «این رو نباید از خاطر ببرید که شما همیشه یک مهاجرید. هیچوقت نمیتونید خودتون رو جز شهروندان آمریکایی بدونید. در تمام تعاملات، نوعی نگاه متفاوت از سوی دیگران هست. حتی وقتی شغلی پیدا میکنید، هنوز باید ثابت کنید که شما همان فردی نیستید که صرفاً به دنبال فرصت اقتصادی آمده و شما هم عضوی از این جامعه هستید.
بسیاری از تصورات درباره لاتاری، بیش از حد خوش بینانه هستند. لاتاری برای شما بلیط مسافرت به مدینه فاضله را پیش خرید نمیکند. آنجا هم مشکلات خودش را دارد و تجربه مهاجران پر از سختی است. شما میروید و فکر میکنید زندگیتان تغییر خواهد کرد، اما واقعیت چیز دیگری است. مهاجر بودن همیشه همراه با یک حس جدا افتادگی است. هیچ تضمینی وجود ندارد که زندگی شما بهتر شود؛ فقط میروید تا مسیر دیگری امتحان کنید. اجازه بدید خیلی راحت بگویم که اگر فقط شانستان در این قرعه کشی زده باشد (به قول کسانی که لاتاری را برگ برنده زندگی میدانند) و هیچ تخصص و مهارت و یا رزومه خاصی نداشته باشید؛ گاهی حتی به کارتن خوابها تبدیل میشوید چون فقط به آمریکا آمدهاید؛ دقیقاً مثل کسی که بدون چمدان به مسافرت برود. چرا که موقعیتهای شغلی که برای شهروندان آمریکایی ساده است، برای تازهواردها پر از پیچیدگی است. هزینههای زندگی، اجاره، مالیاتها و حتی تفاوتهای فرهنگی باعث میشوند که زندگی پر از فشار با خودتان حمل کنید. هیچکس به شما چیزی هدیه نمیدهد؛ همه چیز را باید خودتان به دست آورید. بسیاری بعد از چند سال، تازه میفهمند که چیزی به عنوان رؤیای آمریکایی تصور میکردند، چیزی جز یک مسیر پرپیچوخم نبوده است.»

از برنده تا مهاجر: فاصله یک اقیانوس
از حدود پنج هزار و سیصد نفری که در دوره اخیر از ایران انتخاب شدند، تا امروز فقط چیزی حدود دو هزار و هشتصد نفرشان موفق به گرفتن ویزا شدهاند. بقیه در راه ماندهاند؛ گاهی به خاطر هزینه ۳۳۰ دلاری سفارت، گاهی نداشتن تمکن مالی، گاهی مشکل زبان یا مدارک ناقص. حتی آنهایی که ویزا میگیرند، تازه اول خط ایستادهاند. پرواز، پیدا کردن جا، خرید ماشین، باز کردن حساب بانکی، گرفتن گواهینامه، پیدا کردن مدرسه برای بچهها؛ همه اینها در چند ماه اول باید انجام شود و هر کدام هزینه خودش را دارد.
هزینه واقعی زندگی در آمریکا
اجاره یک آپارتمان تک خوابه در شهرهای متوسط از ۱۵۰۰ دلار شروع میشود و در شهرهای بزرگ به راحتی از سه هزار دلار میگذرد. هزینههای پایه ماهانه (غذا، حملونقل، اینترنت، بیمه) برای یک نفر بین ۱۲۰۰ تا ۱۸۰۰ دلار است. بیمه درمانی خصوصی هم که تا وقتی شغل ثابت پیدا نکنید، حداقل ۴۵۰ دلار در ماه آب میخورد. تازهواردی که سابقه اعتباری ندارد، معمولاً باید دو سه برابر پیشپرداخت بدهد یا کلاً جایی پیدا نکند. خیلیها ماههای اول را با چند خانواده در یک خانه سر میکنند و گاهی شش هفت نفر در یک آپارتمان دوخوابه هستند.
بازار کار مهاجرین
گزارش مؤسسه سیاست مهاجرت آمریکا میگوید حدود ۳۰ درصد مهاجران تحصیلکرده در پنج سال اول در شغلی پایینتر از سطح تخصصشان کار میکنند. مهندسها راننده میشوند، پزشکان تکنسین آزمایشگاه، مدیران انباردار. حقوق ساعتی این کارها معمولاً بین ۱۶ تا ۲۲ دلار است؛ وقتی مالیات و هزینهها را از این حقوق دریافتی کم کنید، چیزی برای پسانداز نمیماند.

صنعت ثبتنام: پولی که قبل از قرعهکشی میرود
خود ثبتنام در ایران هم کم هزینه نیست؛ عکس، مشاوره، گاهی وکیل؛ همه با هم برای هر نفر چند میلیون تومان میشود. در یک سال اخیر، فقط در ایران، هزاران میلیون تومان برای این خدمات خرج شده؛ پولی که برای یک شانس نیمدرصدی پرداخت میشود و هیچ بازگشتی ندارد. گاهی برای بازگرداندن شانس از دست رفته در لاتاری بعضی از آژانسهای مهاجرتی چند صد میلیون تومان بدون هیچ ضمانتی از شما دریافت میکنند و نهایتاً نتیجه اش پولی است که از دست رفته است. عکاسیهای تهران نیز برای گرفتن عکسهایی که حالا به نام عکس لاتاری معروف است گاهی تا یک میلیون تومان از شما هزینه دریافت میکنند.
اما حقیقت این است که لاتاری آمریکا هیچگاه بخت طلایی نبود. فقط یک قرعهکشی است که در را نیمهباز میکند. پشت آن در، فرش قرمز نیست؛ یک راه طولانی و پرهزینه و بدون ضمانت است که باید با دست خالی طی شود. برنده شدن فقط آغاز یک ماراتن سخت است، نه پایان یک مسابقه کوتاه. خیلیها بعد از چند سال همراه با بیماریهای روانی اعم از افسردگی به وطن باز میگردند و البته خیلیها هم فقط میمانند بدون اینکه واقعاً آن رؤیای بافته شده را زندگی کنند.

آخرین روزهای ثبتنام
به گزارش مهر، کمتر از ۱۰ روز به پایان مهلت لاتاری مانده. صفحات ثبتنام دوباره شلوغ شده، گروههای تلگرامی پر از هیجانات ناشی از تبلیغات است.
لاتاری تعبیر وارونه بختی طلایی است؛ بلیتی که ممکن است زندگی را به نحو دیگری دگرگون کند، اما اغلب با هزینههای سنگین، ناامیدیها و سالها تلاش بیوقفه همراه است. کسانی که با تصویر «زندگی رویایی» میروند، معمولاً با حقیقت «زندگی واقعی» روبهرو میشوند؛ تفاوتی که گاهی به قیمت یک عمر حسرت تمام میگردد.



