اجرایی درست از نمایشنامه یوسف الگیندی

نگاهی به نمایش «در انتهای گلو» اجرا شده در جشنواره «هم‌آغاز»

نمایش «در انتهای گلو» نوشته یوسف الگیندی نویسنده عرب مهاجر آمریکا به کارگردانی محمد سیدی‌زاده در سومین شب جشنواره هم آغاز در سالن قشقایی تئاتر شهر به روی صحنه رفت.

نمایش، داستان بازجویی از شهروندان عرب آمریکا، پس از حملات یازده سپتامبر توسط پلیس این کشور است که داستانی شوکه کننده و البته منطبق بر واقعیت است. دو پلیس به نام‌های بارت با بازی علیرضا شعاعی و کارل با بازی علی پیمان به خانه یک نویسنده عرب‌تبار به نام خالد با بازی امید رهبر می‌روند و قصد دارند به هر ترتیبی ثابت کنند که او با عربی خرابکار به نام عصفور با بازی امیربهادر فرقانی که در حملات یازده سپتامبر دست داشته، همکار بوده است.

حضور آنها در خانه کوچک و استودیو فلات خالد که نامش با حرف خ از انتهای گلو تلفظ می‌شود، از همان آغاز برای این فرد نویسنده تعجب‌انگیز است اما تلاش می‌کند نهایت همکاری را با آنها بنماید. بازی پلیس خوب، پلیس بد میان آنها شکل می‌گیرد. بارت که مسن‌تر است و به نظر عاقل‌تر می‌آید، با خالد وارد گفتگوی منطقی می‌شود در حالی که کارل تمام خانه خالد را زیر و رو می‌کند. آن دو هر چه پیش می‌روند، نمی‌توانند چیزی از حرف‌های خالد درآورند که او را مرتبط به بمب‌گذاری کند و به جز چند مجله که داشتنش از دید بارت غیر اخلاقی است، خلاف دیگری از او نمی‌بینند.

با این همه دو پلیس کوتاه نمی‌آیند و با مستنداتی نظیر رسید یک کلاب غیراخلاقی در جیب پالتوی خالد، یک ایمیل نامفهوم و دو ملاقات کوتاه در پارک، و البته شواهد زن کتابدار، دوست سابق و رقصنده کلاب، می‌خواهند او را متهم نمایند. این رفتارها ابتدا جنبه دوستانه داشته و سپس توسط کارل به خشونت منتهی می‌شود و خالد کتک مفصلی می‌خورد تا اعتراف کند اما باز هم به کار نکرده اعتراف نمی‎کند و اصرار بر بی‌گناهی خود دارد. در این میان فلاش بک‌هایی از شواهد گفته شده که همه توسط یک بازیگر زن به نام مرسده افشار اجرا می‎شد، دیده می‌شود. شواهدی که هیچ کدام قطعیتی ندارند و بر اساس حدس و گمان، پایه‌ریزی شده‌اند.


فضای نمایش در عین شوخی‌های گاه و بیگاه آن که تماشاگر را به خنده می‌اندازد، بی‌اندازه مخوف است. بسیاری از ما در فیلم‌های ضدآمریکایی و حتی پاره‌ای از فیلم‌های هالیوودی شاهد چنین صحنه‌هایی بوده‌ایم و اصلا برایمان غریبه نیست بنابراین می‌توانیم باور کنیم که نمایشی واقعی یا منطبق بر واقعیت به روی صحنه رفته است که حاکی از غرور آمریکایی دارد. آمریکاییانی که چند نسل قبل خودشان به این کشور مهاجرت کرده و امروزه به نظر خودشان شهروند واقعی این مدینه به اصطلاح فاضله به حساب می‌آیند، مهاجران تازه وارد را به مثابه شهروندان درجه دوم تلقی کرده و آنها را متهم می‌دانند. هر چقدر که این دو پلیس اصرار بر نژادپرست نبودن خود دارند، نژادپرستی‌شان بیشتر آشکار می‌شود و رفتار غیرمنصفانه آنها در مواجهه با فردی که تنها اتهامش این است که باید نامش را از انتهای گلو صدا زد، هویدا می‌شود.

صحنه نمایش کاملا کاربردی است و وسایل ساده یک زندگی دانشجویی را نشان می‌دهد: یک مبل زوار دررفته و عسلی روبه‌رویش، یک کتابخانه، یک قالیچه، یک میز تحریر، یک چوب رختی و یک تابلوی نقاشی خط از المان‌های اسلامی. شخصیت‌ها با بازی‌های به غایت جالب توجه بازیگران روی صحنه زنده می‌شوند. بازیگر نقش بارت که با انتخاب نوع بازی‌اش، به بارت را به صورتی کمیک و در عین حال باورپذیر جان داده است، به دلیل نوع کاراکترش بیش از بقیه به شم می‌آید. در عین حال سایر بازیگران هم به همان اندازه بازی‌های روان، قابل قبول و بسیار خوبی ارائه می‌دهند. طراحی نور در صحنه‌های فلاش بک، نشان از کاربلدی گروه اجرا در زمینه نور دارد. یک نوار نوری در انتهای صحنه برای شخصیت دوست دختر خالد به نام بث و چند نور موضعی که در جای جای صحنه شخصیت‌ها را برجسته می‌کند.

فضاسازی کار بسیار جذاب است و ریتم نسبتا مناسب آن با توجه به زمان طولانی نمایشنامه، قابل اعتناست هر چند که ممکن است این زمان طولانی برای برخی از تماشاگران ایرانی که عادت به اجراهای بیش از یک ساعت ندارند، خسته‌کننده باشد اما باید توجه داشت که زمان نمایشنامه‌ در بستر آمریکایی‌اش برای تماشاگران آن سرزمین عادی است.
صحنه نمایش در عین این که وسایل زندگی خالد را به نمایش می‌گذارد و از این جهت بسیار کاربردی و درست است، کمی فاقد جنبه‌های زیبایی‌شناسانه است. استفاده از پرده‌های سالن قشقایی به عنوان دیوارهای خانه خالد و نداشتن رنگ و لعاب فضا در مقایسه با اجرایی به این دقت و صلابت کمی آزارنده است. البته این نقیصه شاید برای یک اجرای جشنواره‌ای قابل قبول و پذیرفتنی باشد، اما کارگردان می‌توانست با کمی بازی با نور و بستن قاب صحنه به وسیله یک نور مربعی، فضا را شخصی‌تر و تئاتری‌تر بنماید.

نمایش پر از صحنه‌های جالب است. از گفتگوهای خالد با دو پلیس گرفته که هر چند ایستا است و جلوه‌های بصری فوق‌العاده‌ای ندارد اما به دلیل ریتم درست و حس و حال مناسب متن، به خوبی تماشاگر را با خود همراه می‌کند. صحنه‌های فلاش بک از شهادت دادن سه زن گرفته تا حضور عصفور به عنوان شخصیت عربی که در مظان اتهام بوده و کشته شده است، از لحاظ بصری بی اندازه جذاب هستند. طراحی لباس بث با رنگ‌های قرمز و آتشین نشان از خوی هیجانی و شخصیت قضاوت‌گر او دارد و زن رقصنده با حرکات موزون و رابطه‌ای که با دو پلیس هنگام بازپرسی برقرار می‌کند، با موسیقی مناسب و خاموش و روشن شدن نورهای مختلف، فضای خوبی را به تصویر می‌کشد.

در پایان کار، دو پلیس خانه خالد را بدون این که مدرکی مبتنی بر خلافکاری او به دست آورند، ترک می‌کنند. در نهایت شخصیت مرد عرب به خیالات خالد می‌آید و با زبانی که به تدریج از حالت الکن به گویایی کامل تبدیل می‌شود، به خالد پیشنهاد می‌دهد که باید زبان خود را وارد مغز این افراد نمایند، چرا که مهاجران باید با شناساندن هر چه بیشتر خود به مردم آمریکا، راه صلح و آشتی را از طریق گفتگو نشان بدهد. امری که به نوعی مانیفست نویسنده عرب‌تبار نمایشنامه / یوسف الگیندی به شمار می‌آید.

سحر ناسوتی

منبع: صبا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوازده − یک =

دکمه بازگشت به بالا