دوراهی اخلاقی مامور پلیس در «تنها کنار هم»؛ نمیخواهم شبیه سعید روستایی فیلم بسازم
امید میرزایی کارگردان فیلم کوتاه «تنها کنار هم» با اشاره به اینکه قصد نداشته فیلمش شبیه به آثار سعید روستایی شود، گفت خاطراتش از ایستهای بازرسی کرمان ایده اولیه ساخت فیلم را شکل داده است.
ندا زنگینه؛ فیلم کوتاه «تنها کنار هم» به نویسندگی و کارگردانی امید میرزایی و تهیهکنندگی انجمن سینمای جوانان رفسنجان و سعید خانی نخستین بار در چهل و یکمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران رونمایی شد.
این فیلم کوتاه که در جشنواره با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد داستان نیمه شبی زمستانی است که ماموران ایست بازرسی بینراهی به مسافران یک اتوبوس مشکوک میشوند. در میان مسافران، پسربچهای که تنها سفر میکند توجه پلیس، راننده و مسافران را به خود جلب میکند.
«تنها کنار هم» چندی پیش جایزه بهترین فیلم کوتاه بیست و سومین جشن حافظ را دریافت کرد. ریتم و تمپوی خوب یکی از ویژگیهای بارز این فیلم است به همین دلیل موفق به کسب برگ زرین بهترین تدوین از چهلویکمین جشنواره فیلم کوتاه تهران شد.
در این اثر علیرضا ثانیفر، پرهام غلاملو، صادق برقعی، محمد موحدنیا، سبا امیری به ایفای نقش پرداختهاند.
به این بهانه میزگردی با حضور امید میرزایی کارگردان اثر در خبرگزاری مهر برگزار شد و او در این نشست از ویژگیهای فیلم، مضمون اخلاقی اثر، شباهت فیلمش با «متری شیش و نیم» سعید روستایی و … گفت و عنوان کرد مواجهه نزدیکی که با ماموران ایست بازرسی کرمان داشته ایده اولیه این اثر را شکل داده است.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتگو با امید میرزایی کارگردان فیلم کوتاه «تنها کنار هم» است.
* فیلم کوتاه «تنها کنار هم» ساختاری شبیه به فیلمهای سینمایی دارد و در ابتدا لطف کنید درباره روند تولید این فیلم توضیح دهید.
من خیلی با این نظر موافق نیستم که «تنها کنار هم» شبیه فیلمهای سینمایی بلند است بلکه از نظر من یک فیلم کوتاه کامل است. این فیلم از لحاظ محتوایی نیز آغاز و پایانی دارد و مخاطب در طول همان ۱۵ دقیقه کاملاً متوجه قصه میشود.
* ایده اولیه این فیلم چطور برای شما شکل گرفت و خودتان در چنین موقعیتهایی قرار داشتهاید؟
درباره ایده فیلم باید بگویم که من سالهای زیادی دانشجوی بوشهر بودم و با اتوبوس از کرمان به بوشهر میرفتم و برمیگشتم. ایستهای بازرسی استان کرمان کمی نسبت به جاهای دیگر متفاوت و سختگیر هستند. من روزی در ایست بازرسی داستان بچهای را مانند همین کودک در فیلم دیدم البته در آن داستان واقعی مامور آن کودک را رها کرد تا برود و موادی که همراهش بود هم بسیار کمتر بود. این داستان سالها در ذهن من مانده بود و درنهایت وقتی خواستم فیلم کوتاهی بسازم به اتفاقات آن ایست بازرسی رجوع کردم.
* این فیلم مامور و مخاطب را در یک دوراهی اخلاقی قرار میدهد و به نظر میرسد مامور پلیس در پایان با پسر بچه و خواهرش کنار میآید. اما شاید انگیزه این کار کمی در فیلمنامه ضعیف بود. یعنی ما متوجه نشدیم که این مامور با چه انگیزه و عقبه ذهنی سعی داشت به این خواهر و برادر کمک کند.
این دوراهی اخلاقی گویا شاخصه فیلمهای ایرانی شده است. من هم میخواستم این کار را انجام دهم تا نتیجه آن را در اثرم مشاهده کنم. مامور این فیلم یک انسان است و مانند خیلی افراد دیگر شغلی دارد و شغلش این است که یک پلیس سختگیر در یک ایست بازرسی باشد. طبیعتاً او دارای یک یکسری عواطف انسانی است و برخی اتفاقات میتوانند عواطف او را تکان دهند. زمان ساخت فیلم من هم متوجه شدم که شاید این احساس در ذهن مخاطب شکل نگیرد که مامور پلیس چرا با پسربچه کنار آمد درنتیجه سعی کردم در طراحی لباس این آدم را از یک افسر ایست بازرسی که لباس فرم نظامی کامل دارد، دور کنم و وجه شخصیتر و انسانیتری به او بدهم. هرچند من در ایست بازرسی کرمان تعداد زیادی مامور پلیس دیدم که با لباس راحتی و حتی لباس ورزشی سرکار بودند. من هم سعی کردم این کاراکتر را از فضای نظامی خشک دور کنم.
* این فیلم من را یاد سکانسی از «متری شیش و نیم» سعید روستایی انداخت که فرهاد اصلانی از پسربچهای که مواد همراهش بود، بازجویی میکند. آیا این شباهت و ایده گرفتن تعمدی بود؟
چه بد که شما را یاد این فیلم انداخت. (می خندد)
* چطور؟
من پیش از «تنها کنار هم» فیلمنامهای داشتم که وقتی آن فیلمنامه را به کسی نشان میدادم همه میگفتند شبیه همان سکانس «متری شیش و نیم» است در نتیجه خیلی سعی کردم که از آن فیلم دور شوم. واقعیت این است که ایدهها و نگاهها در دنیای امروز خیلی نزدیک به هم شده است. زمانی که فیلم «بنجامین باتن» هنوز ساخته نشده بود من در ایام دانشجویی ایدهای برای استادمان تعریف کردم از فردی که پیر به دنیا میآید و نوزاد از دنیا میرود. در آن زمان هردوی ما به شدت به فانتزی بودن این ایده خندیدیم درحالی که چندی بعد یک فیلم با همین ایده ساخته شد. میخواهم بگویم که ایدهها در دنیا بسیار به هم نزدیک است و ثمره کار هم نوش جان کسی که ایده خودش را زودتر اجرایی میکند. در ایران هم تجربه زیسته خیلی از آدمها شبیه به هم است و عجیبتر اینکه در هرقدر میخواهید خودتان را از یک ایده دور کنید بازهم رگههایی از آن شما را به یاد اثری میاندازد که پیشتر ساخته شده است.
پیش از «تنها کنار هم» فیلمنامهای داشتم که وقتی آن فیلمنامه را به کسی نشان میدادم همه میگفتند شبیه همان سکانس «متری شیش و نیم» است در نتیجه خیلی سعی کردم که از آن فیلم دور شوم. واقعیت این است که ایدهها و نگاهها در دنیای امروز خیلی نزدیک به هم شده است* یعنی خودتان هم پیش از ساخت فیلم به این شباهت واقف بودید؟
ایده اولیهای که من داشتم به فیلم سعید روستایی نزدیک بود اما بعدتر کاملاً مسیر فیلمنامه را تغییر دادم. من سینمای سعید روستایی را خیلی دوست دارم اما تاکنون تلاش نکردهام که شبیه روستایی فیلم بسازم و در ادامه نیز چنین قصدی ندارم.
* به طور کلی در سینمای ما زمانی که یک تیپ و شخصیت در فیلمی به یادماندنی میشود خیلی از فیلمها و آثار بعدتر در همان مسیر حرکت میکنند. در شخصیت پردازی مامور پلیس چقدر تلاش کردید از کلیشههای رایج دور شوید؟
من این افراد را دائماً از نزدیک دیدهام و گویا بخشی از زندگی ام را با این ماموران پلیس زندگی کردهام به طور مثال در آن سالها زمانی که میخواستم در اتوبوس بخوابم همواره این نگرانی را داشتم که در ایست بازرسی بیدارم کنند. در ایست بازرسی حتی منی که هیچ کار خلافی انجام ندادهام نیز استرس و اضطراب داشتم و نگران بودم که چمدانم را بگردند. حتی زمانی با این افراد به واسطه ساخت فیلم و لوکیشن هایی که داشتیم، صحبت میکردم.
در فیلمنامههای قبلی دائماً دنبال این بودم که چه کسی مواد مخدر را در لوازم این بچه جایگذاری کرده است؟ زمانی که نسخه نهایی را مینوشتم با این شخصیت افغان چالش داشتم که آیا باید او را از داستان فیلم حذف کنم یا خیر؟ با خودم احساس میکردم که اگر این شخصیت را حذف کنم معمای فیلم کم میشود و اگر نیاز است که در داستان بماند انگیزهای برای این سفر لازم دارد* در طول این قصه یک پدر افغان همراه با فرزندش وجود دارد. خط و ربط این شخصیت به قصه چه بود؟
در فیلمنامههای قبلی خودم دائماً دنبال این بودم که چه کسی مواد مخدر را در لوازم این بچه جایگذاری کرده است؟ زمانی که نسخه نهایی را مینوشتم با این شخصیت افغان چالش داشتم که آیا باید او را از داستان فیلم حذف کنم یا خیر؟ با خودم احساس میکردم اگر این شخصیت را حذف کنم معمای فیلم کم میشود و اگر نیاز است که در داستان بماند انگیزهای برای این سفر لازم دارد. خیلی از افغانهایی که وارد ایران میشوند عموماً از سمت جنوب کشور، زاهدان یا بم وارد کرمان میشوند. در انتخاب بازیگر این شخصیت نیز سعی کردم خیلی شبیه چهره معمول افغانها نباشد. درواقع این شخصیت افغان برای من حکم لاک پشت فیلم «بومرنگ» داریوش غریب زاده را دارد که فکر میکنید او چرا در فیلم وجود دارد اما جایی معنا پیدا میکند. در فیلم «تنها کنار هم» مامور پلیس در جایی به این پدر افغان میگوید که اگر بگویی این بچه با چه کسی سوار شده است، اجازه میدهم بروی اما او بچه را لو نمیدهد زیرا از مریضی خواهرش خبر دارد.
* صادق برقعی هم در این نقش به خوبی ایفای نقش کرد.
صادق بازیگر بسیار خوبی است و فقط کافی است به او بگویی که چه چیزی نیاز داری و زمانی که جلوی دوربین قرار میگیرد کاملاً ازعهده آن کاراکتر برمیآید.
* انتخاب بازیگران این فیلم کوتاه بر چه اساسی بود؟
من فیلم سینمایی «کاپیتان» را تدوین میکردم و پرهام غلاملو بازیگر کودک ما جزو کاراکترهای فرعی آن اثر بود و به دلیل لحن خاصی که داشت در ذهنم مانده بود. زمانی که برای این کاراکتر دنبال بازیگر بودم، پرهام اولین شخصی بود که به ذهنم آمد. علیرضا ثانی فر را هم میشناختم و میدانستم که میتوان با او کاراکترهای سخت را اجرا کرد. به نظر من شخصیت مامور پلیس خیلی سخت بود زیرا فردی خشن و درعین حال دل رحم بود که در لحظه نقش بازجویی متعهد را هم بازی میکرد. صادق برقعی و سبا امیری را هم از تئاتر میشناختم. عمدتاً بازیگران را براساس شناخت قبلی انتخاب کردم.
* شما جزو کارگردانانی هستید که برایشان مهم است بازیگران فیلمشان حتماً تئاتری باشند؟
برای من این مهم است که بازیگر به معنای واقعی کلمه بازیگر باشد و از عهده نقش بربیاید. اگر بازیگر حرفهای هم نیست برایم این مهم است که به حرف گوش کند تا بتواند یک شخصیت را جلوی دوربین به خوبی بازی کند. من خودم تئاتر خواندهام و می دانم که بازیگران تئاتر بسیار تلاش میکنند تا به جایی که میخواهند برسند و یک جاهایی هم در حقشان اجحاف میشود اما این دلیل نمیشود که حتماً برای گرفتن حقشان باید جلوی دوربین بیایند زیرا بازی مقابل دوربین با روی صحنه تفاوت زیادی دارد.
وحدت موضوع و وحدت مکان در فیلم کوتاه بیشتر جواب میدهد یعنی وجود کاراکتر کم با تمرکز بر کاراکتر اصلی بهتر است و اینکه دائماً لوکیشن را تغییر نمیدهید در ارتباط گرفتن مخاطب با فیلم تاثیر زیادی دارد* یکی از ویژگیهای فیلمهای قبلی شما مانند «من آمریکایی هستم» و «چله نشین» کم لوکیشن و کم کاراکتر بودن است که این ویژگی در «تنها کنار هم» نیز تکرار شده است. در کل چرا به فیلمسازی در چنین فضایی علاقه دارید؟
معتقدم وحدت موضوع و وحدت مکان در فیلم کوتاه بیشتر جواب میدهد یعنی وجود کاراکتر کم با تمرکز بر کاراکتر اصلی بهتر است و اینکه دائماً لوکیشن را تغییر نمیدهید در ارتباط گرفتن مخاطب با فیلم تاثیر زیادی دارد. فارغ از کم بودن لوکیشن به تنگ بودن لوکیشن نیز علاقه زیادی دارم. البته هرگز به صورت خودآگاه این کار را انجام ندادهام. در فیلم «چله نشین» داستان در یک مینی بوس میگذرد که نورپردازی و فیلمبرداری در آن فضا بسیار سخت بود. از طرفی دوست نداشتیم که دوربین را ثابت بگذاریم یا پلانهای طولانی بگیریم در نتیجه مجبور میشدیم دائماً با فیلمبردار کار دنبال میزانسن و دکوپاژهای جدید باشیم. به دلیل این محدودیتها فیلم برای من ارزش زیادی دارد و فکر میکنم ریتم خوبی هم پیدا کرد. این مساله در فیلم «من آمریکایی هستم» نیز رخ داد زیرا داستان درباره فردی است که در یک سلول تنگ و تاریک گیر افتاده است. در واقع در لوکیشن سخت چیدن میزانسن و حتی فاصله بازیگران از یکدیگر باعث میشود که شخصیتها مدام در تغییر باشند و این قضیه ریتم کار را تند میکند. وقتی گذشته را نگاه میکنم به نظرم یکسری مولفههای تکراری در آثارم وجود دارد که انگار به مرور زمان شکل گرفته و به صورت خودآگاه نبوده است. من حتی زمانی که فیلم Birdman را مشاهده میکنم که در راهروهای تنگ و نمور حرکت میکند، ذوق زده میشوم زیرا احساس میکنم خلاقیت بیشتری در این فضا وجود دارد.
* شما در سینما تدوین هم انجام دادهاید و عمده فعالیتتان معطوف به ساخت تیزر و آنونس بوده است. این همزیستی چه تاثیری در قصهگویی شما در فیلم کوتاه داشته است؟
من چند فیلم تدوین کردهام اما در حال حاضر تدوین انجام نمیدهم و علاقه زیادی به این کار ندارم و بیشتر ساخت تیزر و آنونس انجام میدهم. در فضای تیزر و آنونس زمانی که کار میکنید مانند نقاشی هستید که یک بوم سفید دارد و باید از آن یک اثر هنری خلق کند. درواقع به تو چند راش محدود میدهند و باید با ساخت تیزر و آنونس برای آن فیلم فضای تبلیغاتی ایجاد کنی که بیشتر دیده شود. در این فضای ۱ دقیقهای باید داستان کوتاهی هم روایت کنی یعنی تیزر باید آغاز، پایان و میانه ای داشته باشد. تو اگر چنین مهارتی را به دست بیاوری قطعاً در قصهگویی و ساخت فیلم هم تاثیر زیادی روی کارت خواهد داشت. زمان ساخت «تنها کنار هم» به این فکر کردم که خودم فیلم را تدوین کنم اما نگران بودم که فیلم بیشتر شبیه تیزر شود زیرا چشمم به ساخت تیزر عادت کرده بود درنتیجه از پگاه احمدی برای این کار کمک گرفتم. تمرکز اصلی ما روی ریتم فیلم بود و من هم در این مدت اولین واکنشی که از مخاطبان دریافت کردهام این بود که فیلم خوش ریتمی است. درواقع ساخت تیزر برای اینکه ریتم، تمپو و تایمینگ را بشناسی بسیار تاثیرگذار است.
* پس از «تنها کنار هم» قصد ساخت فیلم بلند دارید؟
در تلاش هستم که قدم رو به جلویی بردارم و اگر بشود اولین فیلم بلندم را بسازم.
منبع: مهر