نیوجرسی؛ همه خاکستری هستند، بتمنی وجود ندارد
نیوجرسی نمایشی است با تم انتقام و در عین حال عشق و نفرت. عشقی که میشود نفرت. نفرت از یک نفر و انتقام از تمامی پرسوناژهای قصه. نمایشی که از غلبه یک زن بر همه میگوید. اینجا هم پای یک زن در میان است.
نمایشی که عشق، تنفر و انتقام در آن هست، همه چیز در این نمایش وجود دارد و بحث این است که همیشه دری باز است به سوی دوستی، آشتی و عشق دادن همان طور که درهای دیگری هم وجود دارد.
سعید دشتی کارگردان این نمایش در گفت و گو با خبرنگار تئاتر ایرنا اظهار داشت: چهارمین دوره حضورم در جشنواره تئاتر فجر است؛ دو دوره آن به عنوان بازیگر و دو دوره دیگر به عنوان کارگردان حضور داشتم. نمایشنامه مضمون انتقام دارد و من نباید خیلی بگویم که اثر چه چیزی میخواست بگوید، این سوال بهتر است که از مخاطبان پرسیده شود به خاطر اینکه برداشت آنها از اثر خیلی مهمتر از این است که من به کلام بیاورم. اصولا فکر میکنم هر نمایشی یا هر اثر هنری و دراماتیکی اولین وظیفهاش این است که بتواند کارش را خیلی باورپذیر روی صحنه در موقعیتهای قابل باور ارائه کند. قابل باور در قراردادهای خودش.
وی افزود: در نهایت مخاطب است که تعیین میکند چقدر به سهم خودش از نمایش برداشت میکند و مهمترین مساله این است که شرایطی که در قصه وجود دارد به درستی و دقیق روی صحنه تصویر شود. برداشت با مخاطب است و امیدوارم من هم در این زمینه موفق باشم و مخاطبان راضی از سالن بیرون بروند.
او گفت: در ابتدای اجرا صحبت از رنگ میشود و تنوع رنگها اما ما در یک بیرنگی به سر میبریم و خاکستری گونه میشود که در نهایت همه مغلوب زن میشوند.
دشتی در مورد اینکه نماد زن در اثرش بسیار برجسته شده است اظهار داشت: اینکه همه مغلوب یک زن میشوند، یک برداشت است اما به نظرم انسانها مغلوب کنشهای خودشان میشوند و هر کدام قربانی شرایطی هستند و خاکستری بودن را از این منظر دیدم. من فکر میکنم کارگردان وظیفهاش این است که وکیل مدافع تک تک نقشهایی که روی صحنه میبرد، باشد.
وی ادامه داد: از نظر من تک تک این افراد خاکستری هستند، بتمنی وجود ندارد، میخواستم این اصل را در فرم اجرای نمایش، نورپردازی، صحنه، لباس تسری دهم و این برداشتی که کردید، چیزی است که در متن وجود دارد و از شخصیتپردازیها نشات میگیرد.
کارگردان «نیوجرسی» همچنین در این باره که شخصیتها در عین حال که خودشان را قهرمان میپندارند، خودشان را بازنده میدانند، این برداشت خود شما هم بوده است؟ گفت: تا حدودی بله، طرح این نمایشنامه، برای خودم است و از یک اتفاق واقعی برای یکی از اطرافیانم سرچشمه میگیرد و وقتی که آن را شنیدم تصمیم گرفتم که آن را دراماتیزه کنم و احساس کردم که با اضافه شدن رنگهای نمایشی به این داستان مستند و واقعی بتوان نمایش خوبی را خلق کرد، بخشی از آن در طرحی بود که در ذهن خودم بود و بخش عمده آن در نوشتاری است که نویسنده به متن اضافه کرده است و فکر میکنم از پس آن هم به خوبی برآمده است.
چرا نیوجرسی؟ چرا نام دیگری انتخاب نکردید؟
به طور معمول تا مانعی در جاده نباشد انسانها به پرتگاه پرت نمیشوند اما همه اینها پرت میشوند، یک پارادوکس در این زمینه وجود دارد.
وی در این باره گفت: این پارادوکس برایم جالب بود و احساس میکنم انتخاب اسامی نزدیک به مفهوم کلیشه است. این پارادوکسهاست که اسمی را جذاب میکند و باری به آن میدهد. برای آن ایهامی ایجاد میکند، جدای از آن که خیلی نمیخواهم داستان لو برود اما آن ابزاری است که توسط شخصیت نمایش، ایرج دست به آن اتفاق می زند، جدای از آن چیزی که شما میگویید در آن دخیل بوده است، جدای از این، اصولا اسم آثار خیلی مهم هستند اما برای من در قدم آخر اهمیت دارند و تمرکزم را میگذارم بر اینکه درام به شکل درستی روی صحنه برقرار شود.
عشق همیشه نجاتبخش انسانهاست، نیوجرسی هم نجاتبخش انسانهاست اما همین عشق و دل دادن به عشق میتواند نیوجرسیها را هم پس بزند و باعث شود که انسانها به قتلگاه خودشان نزدیک شوند.
کارگردان نیوجرسی در این باره گفت: این حرف لبه تیزی دارد، بارها هم شنیدیم که عشق و نفرت دو لبه چرخه هستند، یک طرفش شبیه کنتراست نوری است و به کمال رسیدن است و لبه تیزش از آن طرف پرتگاهی است که نفرت سرانجام آن میشود و خیلی میتواند سیاه باشد. مثال آن اسیدپاشی است که عاشقانهای به پرتگاه نفرت رسیده است. من فکر میکنم وقتی از عشق حرف میزنیم، اگر هر دو طرف باید ماجرا را ببینیم و به آن بپردازیم. به نظرم خیلی جالبتر است که مخاطب صرفا با یکسری عشقهای اساطیری که همه آنها هم جالب، جذاب و درجه یک هستند، مواجه نشود و بیاید عشق را از زاویه دیگری هم ببیند.
وی در پاسخ به این سوال که «آیا عشقی در میان نبود؟»، گفت: عشق بود، بلدش نبود، بلد بودن عشق هم خودش یک هنر است.
سینا شفیعی بازیگر نمایش «نیوجرسی» هم که بیش از ۲۰ سال است در حوزه تئاتر فعالیت میکند در این باره نیوجرسی و اینکه عشق میتواند نجاتدهنده انسانها باشد اما میتواند پرتگاه هم بشود و اینکه در نمایش برای هیچ کسی مشهود نبود که میخواهد چه اتفاقی بیفتد؟ گفت: انگار هر کدام از شخصیتها در موقعیتی قرار داشتند وجه مثال شما رنگ خاکستری که تمام نظام ارزشی درون شخصیت ها درحال تغییر بود. اصولشان تحت تاثیر شرایط قرار میگرفت و تغییر میکرد، یعنی نیوجرسی یک کنایه است از این که یک وقتهایی شرایط از ما جلو میزند و میتواند ما را کاملا مسخ و دچار تغییرات اساسی و بنیادی کند.
او در تعریف خود از نیوجرسی اظهار داشت: خیلی سخت است نمایشنامه را تعریف کردن، چون خودم هم مینویسم، این کار برایم خیلی سخت است اما اگر بخواهم یک جمله بگویم ینکه «واگویههای درد و رنج و تنهایی انسانها».
امیرحسین فتحی دیگر بازیگر نیوجرسی هم درباره ترکیب رنگ ها و در نهایت بی رنگی و خاکستری گونه بودن نمایش گفت: ما چند ماهی است که این نمایش را برای اجرا تمرین کردیم و روی صحنه رفتیم. یکی از پرفروشترین آثار سال بود و الان هم در جشنواره تئاتر فجر هستیم. این نمایش از یک ایدهای آمد که ایده خود سعید دشتی بود و با صالح علوی زاده نویسنده اثر شروع به نوشتن کرد و بعد از چند ماه بازنویسی شد و به اجرا رسید. ماجرا درباره یک مساله مهم که در تاریخ ایران است چندین سالی است همه به آن تمرکز کردند؛مساله زن. چرا خانمها شرایطشان مثل شرایط آقایان نیست، در حد برابر و ممکن نیست و مساله اصلی این نمایش زن و مسائل مربوط به آن است.
فتحی بیان کرد: به هر حال ممکن است نفرت به انتقام منتهی شود و چه بهتر که بخششی وجود داشته باشد همه دنبال این بخشش در همه دنیا هستند اما انتقام هم به هر حال یک مسالهای است. انسانها از یک جایی باید برای تغییر تلاش کنند یا با صلح، آرامش و دوستی این اتفاق میافتد یا با جنگ، دعوا و انتقام که این دیگر اتفاق خود آدمهاست.
وی گفت: به نظرم همه چیز در این جهان خاکستری است، خوبی بدون بدی وجود ندارد و بدی هم بدون خوبی وجود ندارد من فکر میکنم همه چیز در این زندگی ترکیب این دو عنصر باهمدیگر است و نمایش ما هم نمایش خاکستری است، نمایشی است که عشق، تنفر و انتقام در آن هست، همه چیز در این نمایش وجود دارد و بحث این است که همیشه یک دری باز هست به سوی دوستی، آشتی و عشق دادن همان طور که درهای دیگری هم وجود دارد. من فکر میکنم که آدمها با عشق، محبت و قبول کردن همدیگر. با هر نظری و تفکری میتوانند در کنار هم متحد باشند و با عشق زندگی کنند و این اصل ماجراست. این نمایش یک بازآفرینی از زندگی انسانهاست.
منبع: ایرنا