آیا هر نوآوری، بدعت و قاعده شکنی را می‌توان مساوی هنر دانست؟

سعید فلاح‌فر منتقد هنری با توجه به جریانات و چالش‌های هنر و شکل‌گیری هنر مدرن، عنوان کرد که هر قطعیتی می‌تواند اثر هنری را پس از ماجراجویی، بی‌درنگ از هنر معاصر به تاریخ هنر تبدیل کند.

واکنشی که نسبت به هنر مدرن در ابتدای ظهورش بیش از یک قرن پیش رخ داد، بسیار متفاوت بود؛ از تحسین و تمجید گرفته تا انتقاد و تمسخر. زمانی که مردم به آثار هنری و نقاشی‌های واقع‌گرایانه عادت داشتند و نمی‌توانستند با انتزاع و شکستن فرم‌ها ارتباط برقرار کنند، در مواجهه با این آثار شوکه می‌شدند. بنابراین پرسش «هنر چیست؟» از همان دوران نیز مطرح می‌شد، زمانی که هنر مدرن سبب شد که دیدگاه‌ها به چالش کشیده شوند. در مورد این موضوع، سعید فلاح‌فر هنرمند، پژوهشگر و منتقد هنری یادداشتی را با عنوان «تولدهای تردیدآمیز هنر» در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است که مشروح آن را می‌توانید در ادامه بخوانید.

در این یادداشت آمده است:

«آیا این تصویری که می‌بینیم، یک اثر هنری است؟ آیا این صدا و موسیقی که می‌شنویم، یک اثر هنری است؟ آیا این توده حجیم سنگی و سفالی نوظهور می‌تواند اثر هنری باشد؟ آیا این حرکات نمایشی، یک پرفورمنس هنری است؟ این اثر یا کالایی که نمونه‌اش را قبلاً ندیده‌ایم، می‌تواند مصداق تازه‌ای برای اثر هنری باشد؟ به این چیزی که شبیه آثار هنری قبلی نیست، می‌شود یا چگونه می‌شود گفت؛ هنر؟

شاید در اکران فیلم «مشق شب» ساخته عباس کیارستمی، بعضی از تماشاگران با دیدن اولین پلان و همان فرم ساده و بی سابقه اثر با خود فکر کرده باشند که این دیگر چیست؟! شاید پیش خودشان فکر کرده‌اند؛ این کار اصلاً سینما نیست. یا حتی ممکن است تعدادی هم تصمیم گرفته باشند برای احترام به فهم و شعور خود، سالن را ترک کنند و فیلم را با کسانی که سینما را – به زعم آنها – نمی‌شناسند، تنها بگذارند. خدا می‌داند اولین کسانی که چهره‌های معوج و نامعمول را در نقاشی‌های پیکاسو دیده‌اند، چقدر در نقاشانه بودن آنها مطمئن بوده‌اند؟! وقتی مارسل دوشان اثر «چشمه» را به نمایش گذاشت، کنشی هنرمندانه داشت یا قصدش تمسخر بازدیدکنندگان بود و می‌خواست هنرناشناسی مدعیان را رسوا کند؟

آیا هر نوآوری، بدعت و قاعده شکنی را می‌توان مساوی هنر دانست؟

چطور می‌شد اولین نمایشگاه‌های امپرسیونیست‌ها را به عنوان نمایش آثار هنری باور کرد؟! یا قطره‌ها و شره‌های رنگ از دست و قلم جکسون پولاک یا مستطیل‌های ساده مارک روتکو را به عنوان نقاشی پذیرفت؟! احتمالاً بسیاری از شنونده‌هایی که به شنیدن سمفونی‌های بتهوون عادت داشتند و الگوی تشخیص موسیقی برای آنها همین آثار بود، گمان نمی‌کردند روزی برسد موسیقی سیاه پوستان آمریکایی به عنوان یک ژانر هنری به جهان معرفی شود. همان‌طور که روزگاری مجلات ایران تبدیل به میدان جنگ طرفدارن شعر کلاسیک و شعر نو شده بود؛ در واقع شعر نو (به عنوان شعر معاصر) مجبور بود شعر بودن خود را در همان صورت بدعت‌های تازه، به اثبات برساند.

اگرچه هیچ اثر و نظریه و اندیشه‌ای را نمی‌توان صد در صد بی سابقه و خارج از قواعد اقتباس فرض کرد اما به ناچار اثر هنری را باید حاوی مشخصه‌هایی خلاقه و بی‌سابقه تعریف کرد. اگر نه؛ تکرار و عادت را نمی‌توان خلق هنری دانست. پس ناگزیر هر اثر هنری با تردید در هنر بودن خودش آغاز می‌شود، به ویژه که خلاقیت در هنر – مثل نمونه‌های نوآوری در تولیدات و طراحی‌های صنعتی- مسیر قابل پیش بینی و معینی ندارد، هر اثر هنری باید برای اثبات هنر بودن خود تلاش کند. مجبور است مخاطب و منتقدی را که تنها با معیارهای موجود قضاوت کرده – در مورد هنر بودن خود – قانع کند. به عبارتی؛ اثری که نزد قاطبه مخاطبان، هنر بودنش بلافاصله و بی هیچ تردیدی و بی هیچ تلاشی برای اثبات هنر بودن خود، مورد پذیرش قطعی قرار می‌گیرد، می‌تواند خارج از دایره هنر باشد. از یک طرف تکرار و عادت نافی معنای ذاتی هنر است و از طرفی دیگر هر نوآوری و بدعت و قاعده شکنی را نباید مساوی هنر محسوب کرد. بنابراین هنر با هر قسم بدعتی و در مسیر اثبات ارزش‌های هنری تازه آفریده‌اش، خود به خود تردیدی ماهوی برای مجوز ورود به حوزه هنر ایجاد می کند.

در حالی که در آغاز قرن بیست و یکم؛ کمتر کسی از میان مخاطبان عام، در هنر بودن یک پرتره کلاسیک و رامبراندی یا یک قطعه خوشنویسی به شیوه میرزا غلامرضا اصفهانی و … تردید دارد، آیا چسباندن موز روی دیوار موزه یک خلق هنرمندانه است؟ و آیا آن‌چنان که دانشجویی موزی به نام «دلقک» اثر هنرمند معروف ایتالیایی، موریتزیو کاتلان را میل کرد؛ «آسیب زدن به یک اثر هنری مدرن نیز می‌تواند [به عنوان] اثر هنری یا کنش هنری تعبیر شود»؟! در حالی که اومانیسم افراطی معاصر به شکل ارزش امضای هنرمند خودنمایی می‌کند، آیا دیوارنگاری‌ها و گرافیتی‌های بنکسی را باید کالا و اثر هنری محسوب کرد؟! به نظر می‌رسد در هنر معاصر، قطعیت -حتی در هنر بودن یک اثر هنری هم – وجود ندارد و هر قطعیتی می‌تواند اثر هنری را پس از این ماجراجویی، بی درنگ از هنر معاصر به تاریخ هنر تبدیل کند.»

منبع: مهر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − نه =

دکمه بازگشت به بالا