عوام‌زدگی در کمین تخصص؛ چرا هنر میل به فراگیری و عمومیت دارد؟

سعید فلاح‌فر پژوهشگر هنری معتقد است در فضایی که متولیان امور تمام سعی و شعارشان در گرو رضایت و همسویی اکثریت جامعه باشد، در دسترس ترین شیوه، تبدیل جامعه به یک مخاطب عمومی است.

اثر هنری به‌عنوان موجودی مستقل ارزش دارد و از هدف‌های سودمند بیرونی فاصله می‌گیرد، در حقیقت ارزش آن در تجربه زیبایی‌شناختی و فرآیند خلقِ هنرمند است نه در پاسخ‌دهی به نیازهای خارج از اثر. خیلی‌ها معتقدند هنر فقط برای مردم خلق نمی‌شود اما معمولاً با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند. هدف‌ یک اثر هنری از سوی هنرمند می‌تواند متنوع باشد که شامل «خود بیانگری»، «کاووش ایده‌ها»، «زیباشناسی و تجربه حسی»، «تحول فردی» و «نفع اجتماعی» است، اما مخاطب‌محوری هم یکی از روش‌هاست؛ برخی آثار به‌طور ویژه برای مخاطبان مشخص ساخته می‌شوند تا تأثیر خاصی بگذارند یا تجربه جمعی را شکل دهند. از طرف دیگر، برخی هنرمندان به مخاطب پاسخ نمی‌دهند و تصمیم می‌گیرند که اثر صرفاً از درونِ آنان بیاید. سایرین ممکن است با بازخوردها و تقاضاهای مخاطبان همسو شوند. به همین بهانه سعید فلاح‌فر کارشناس و پژوهشگر هنری درباره فراگیری و عوام‌زدگی هنر یادداشتی در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده که در ادامه آن را می‌خوانید.

در این یادداشت آمده است:

«سینما، نقاشی، موسیقی، عکاسی، نمایش و … همه و همه میل شدیدی به فراگیری و عمومیت دارند و در این مسیر معمولاً «عوام‌زدگی» در کمین «تخصص» نشسته است. شهرت و درآمدزایی هم فرایند این توسعه را سرعت می دهد.

اگر بخواهیم ارزش نام ها و واژه را حفظ کنیم، باید معنای بعضی از کلمات و آنچه را که بر آن دلالت می‌کنند، به دقت از موارد مشابه جدا کرده یا در انتساب مصداق ها تجدید نظر کنیم. مثلاً تعاریفی از قبیل «هنر»، «صنعت سرگرمی»، «اقتصاد هنر»، «هنرمند حرفه ای»، «کالای تزئینی»، «صنایع دستی»، «کاردستی» و … با وجود شباهت ها و برخی کابردهای مشترک، باید با حساسیت علمی از هم تفکیک شوند. به ویژه عمق مفاهیم فلسفی جدید مطرح در این حوزه ها و تخصصی شدن موضوع، لزوم این تفکیک را بیشتر می کند. همان طور که «زیبایی هنری» به کلی معنایی متفاوت از تعبیر «قشنگ» عامیانه دارد. اگر چه از دید عموم این مرزها شاید بی معنی یا غیرقابل مشاهده و بی دلیل باشد.

تقسیم بندی این فعالیت‌ها و تولیدات اگر به دقت و حساسیتی درخور انجام شود، سهم اندکی به موارد شایسته عنوان «هنر» خواهد رسید. یعنی بسیاری از امور که در یک نگاه کلی در ذیل «هنر» دسته بندی می شوند، از این زیرگروه خارج شده و در سایر زیرگروه ها جای می گیرند. حتی اگر این مهم به معنای ارزش گذاری برخی از آنها نباشد. کارکردهای هر یک از گروه‌های «هنر، صنعت سرگرمی، تزئینات، صنایع دستی، کاردستی و …» به دلیل ماهیت اجتماعی، اقتصادی، فلسفی، خاستگاه، تبارشناسی و … برحسب این تعاریف، مختلف است و چیستی و چگونگی و چرایی گوناگون دارند. طبیعی است جایگاه و ساماندهی متفاتی نیز طلب می‌کنند.

غیر از اختلالات ناشی از ندانستن و سهل انگاری، شناخت و تعاریف منجر به این جداسازی و مرزبندی ماهوی، شاید برای عده‌ای خوشایند نباشد، از جمله برای بعضی دلالان آثار هنری و برگزارکنندگان نمایشگاه های هنری این موضوع می‌تواند مشکلاتی به همراه داشته باشد. به ویژه کسانی که سعی می‌کنند هر کالای تولیدی را با ضوابط قیمت‌گذاری و فروش آثار هنری و به ویژه اعتبار نام هنر عرضه کنند. همچنین در نمایشگاه‌های متعددی این خلط معانی را به وضوح می‌توان دید. حالا چه نادانسته و سهوی باشد، چه آگاهانه و عمدی. همین طور با وجود وسوسه ورود سریع به هنر، تعدادی نیز از این آمیختگی و تشابهات و تداخل ظاهری معانی برای انتخاب عناوینی استفاده می‌کنند که به زعم خودشان موجب اعتباری باشد. انتساب عناوین غیرعلمی را حتی می توان در جشنواره ها و رویداد بزرگ هنری هم دید.

جابه‌جایی مرزهای تعاریف علمی، در سیاستگذاری‌ها و مدیریت فعالیت‌های هنری نیز به نوعی – آگاهانه و ناآگاهانه – موثر افتاده‌اند. ساده ترین موضوع در این بخش، بحث نگاه پوپولیستی است که هر عملکردی را به نفع مقتضیات خود تغییر می‌دهد. به نظر می‌رسد در تعاریف علمی و هنری، حجم بسیار محدودی از تولیدات به «آثار هنری» و «هنرمندان» تعلق می گیرد و در مقابل انبوهی از تولیدات به علاقه‌مندان و منتفعان «شبه هنر». جاذبه های هنر و آثار هنری سبب شده که بسیاری علاقه‌مند باشند تحت این عنوان فعالیت کنند، اگرچه واقعاً به گروه های مشابه دیگر تعلق دارند. این افراد، شناخت و خواسته هایی متفاوت از هنر بیان می‌کنند که اغلب با خواست تعداد اندک هنرمندان – که معمولاً به آرامی و ساکت کار می کنند – مغایرت دارد. این جمعیت خود خوانده در جامعه هنری، به عکس هنرمندان با اقدامات سطحی و وعده های شعاری، قانع و راضی می‌شوند.

در فضایی که متولیان امور تمام سعی و شعارشان در گرو رضایت و همسویی اکثریت جامعه باشد، در دسترس ترین شیوه، تبدیل جامعه به یک مخاطب عمومی و تامین خواسته‌های این گروه حداکثری در مقابل اقلیت صاحب حق ذاتی است. به ویژه سعی می‌کنند هنر سره را مغایر انتفاع کلیت مردم از هنر نشان دهند. در نتیجه عملاً تمام تصمیم گیری‌ها در راستای خواسته‌های تعداد غالب «شبه هنرمندان» خواهد بود و اندک گروه هنرمند واقعی، محکوم به نادیده گرفتن خواست‌های به حق و به نفع هنر خواهند شد. عموم مردم نیز با همین الگوی منفعل به سمت برداشت‌های عامیانه از هنر هدایت می‌شوند. البته نباید اختلاف سلیقه در مبانی و نقطه نظرات علمی را نیز در این مرزبندی‌ها و تعاریف، نادیده گرفت.»

منبع: مهر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × 4 =

دکمه بازگشت به بالا