فیلم «گوزن‌های اتوبان»؛ تقاطع گم‌شده‌ی محتوا و فرم

فیلم گوزن‌های اتوبان با جسارت به سراغ یکی از موضوعات مهم و ملتهب روز، یعنی دنیای پشت‌پرده‌ی سلبریتی‌های فضای مجازی می‌رود؛ جهانی پر از تناقض، خودنمایی، فروپاشی اخلاق و عطش دیده‌شدن. اما متأسفانه فیلمساز در مسیر پرداخت این ایده، بیش از آنکه به عمق مسئله نزدیک شود، در سطحی‌نگری و انتخاب‌های اغراق‌آمیز گرفتار می‌ماند و عملاً از هدف اصلی‌اش دور می‌شود.

آنچه بیش از هر چیز در فیلم جلب توجه می‌کند، تأکید بی‌رویه بر نمایش روابط عاطفی جسمی بین دو شخصیت اصلی (با بازی الناز شاکردوست و نوید پورفرج) است. از صحنه‌هایی مانند درآوردن پیراهن، کلوزشات‌های دست‌های در هم‌تنیده، تا دیالوگ‌هایی با بار اروتیک و جنسیت‌گرایانه مانند «خوشگلِ سگ» یا «می‌خورمت»، فیلم به‌جای تمرکز بر تحلیل روانی یا اجتماعی این رابطه، صرفاً به جلوه‌های بیرونی آن بسنده کرده است. این سطحی‌گری در نمایش رابطه، نه‌تنها به عمق شخصیت‌پردازی لطمه زده، بلکه کیفیت روایت را نیز زیر سؤال برده است.

بازی الناز شاکردوست یکی دیگر از گره‌های ناگشوده فیلم است. او در قالب دختری از یک خانواده فرودست ظاهر می‌شود، اما نه چهره، نه لحن و نه حتی نوع زیست و دیالوگ‌هایش کوچک‌ترین هم‌خوانی‌ای با چنین طبقه‌ای ندارد. این ناهماهنگی نه‌تنها مانع باورپذیری شخصیت می‌شود، بلکه تا حد زیادی اعتبار روایت را مخدوش می‌کند.

فیلم مملو از تکرار موتیف‌هایی است که این روز‌ها به کلیشه‌ی جشنواره‌ای بدل شده‌اند؛ از لمس‌های بی‌منطق و بی‌جهت گرفته تا آوازخوانی‌های ناگهانی و موتورسواری‌های نمادین که گویی قرار است نوعی قبح‌شکنی در زمینه روابط زن و مرد یا بازنمایی جسورانه از زنان موتور‌سوار باشند. بااین‌حال، این صحنه‌ها بدون بافت و بستر دراماتیک معنا‌دار، بیشتر به نمایش‌هایی تزئینی شباهت دارند تا عناصر ساختاری یک روایت درگیرکننده.

از نظر روایی، گوزن‌های اتوبان دچار گسست‌هایی جدی است. بسیاری از ارتباطات و پیوند‌های میان شخصیت‌ها، از جمله رابطه‌ی کیانا و عابس یا نتیجه‌گیری نهایی درباره مرگ کیانا، نه به‌درستی شکل گرفته‌اند و نه به سرانجامی روشن می‌رسند. فیلمساز ظاهراً تلاشی برای طراحی مسیر منطقی میان علت و معلول‌ها نکرده و همین باعث شده مخاطب نتواند با شخصیت‌ها همراه شود یا حتی آنها را درک کند.

شوخی با نام‌هایی مانند عباس و عابس یا نمایش بی‌احترامی صریح شخصیت مرد به پدرزنش نیز نه به‌عنوان عناصر طنز یا چالش‌برانگیز، بلکه به‌عنوان نمونه‌ای از بی‌قیدی در نوشتار و کارگردانی برداشت می‌شوند. در نهایت، ضعف فیلمنامه در چینش درام، تعلیق‌های ناگهانی و نتیجه‌گیری‌های بی‌منطق، فیلم را به اثری بدل کرده که علی‌رغم داشتن موضوعی مهم، از ظرفیت بالقوه‌اش به‌شدت دور افتاده است.

گوزن‌های اتوبان می‌خواست پرده از زوایای پنهان دنیای مجازی بردارد، اما خود در پشت‌پرده‌ای از اغراق، کلیشه و بی‌دقتی محو شد. فیلمی که می‌توانست آیینه‌ی حقیقت باشد، به تصویر تکه‌تکه‌ای بدل شد که مخاطب را نه به تفکر، بلکه به سرگیجه وا‌می‌دارد.

نویسنده: محدثه کارخانه – منتقد سینما

منبع: دانشجو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 − چهار =

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا