روایتی از ترس و تسلیم و جبر؛ همه اعضای این نمایش دهه هشتادی‌ هستند

کارگردان نمایش «جبر و احتمال» با اشاره به نسبت این نمایش با ترس و جبر، از ویژگی‌ها و پیوند نمایشنامه محمد مساوات با زندگی انسان‌ها گفت.

احمدرضا خانی کارگردان نمایش «جبر و احتمال» که این شب‌ها در مجموعه تئاتر لبخند روی صحنه است درباره موضوع این نمایش توضیح داد: نمایش ما درباره ترس است. من خصوصاً پس از آنکه پدرم را از دست دادم در زندگی‌ام درگیر ترس‌های مختلفی شدم. مانند احساساتی نسبت به آینده و مدیریت اوضاع برای مستقل شدن که در آن سن دشوار بود. وقتی تصمیم گرفتم تا تنها به تهران بیایم این شرایط برایم سخت‌تر شد و مرا با ترس‌های کوچک و بزرگ زندگی روبه‌رو کرد. ممکن بود تا از فردا، از مردی که در آن‌سوی خیابان ایستاده است و از صدای موتور در شب بترسم اما وقتی که گذشت فهمیدم گویی همه اینها خیالی هستند و اندازه یک بند انگشت اهمیت و هراس دارند در حالی که من از آن به اندازه ۲ دست می‌ترسیدم. این ترس‌های خیالی من را در شکل‌گیری ارتباط‌ها، همراه شدن با افراد و ساخت اعتماد نفس با مانع همراه می‌ساخت.

روایتی از ترس و تسلیم و جبر؛ همه اعضای این نمایش دهه هشتادی‌ هستند

ترس‌هایی که واقعاً وجود ندارند اما ذهن را تسخیر می‌کنند

وی ادامه داد: مدتی بعد با کتاب «هفت نمایشنامه کوتاه» نوشته محمد مساوات آشنا شدم که در آن نمایشنامه‌هایی وجود داشت که صرفاً ایده‌ای با شخصیت‌پردازی‌های کوچک بود و در کلاس‌های بازیگری از آن استفاده می‌شد. متن نمایشنامه «جبر و احتمال» در آنجا توجهم را به خود جلب کرد؛ نمایشنامه‌ای که موقعیت ۲ شخصیت و ترسی را که در درونشان رخنه کرده نشان می‌داد. در نسبت میان این متن و خودم نقطه مشترکی احساس کردم و در ادامه تصمیم گرفتم تا این متن را کار کنم. در این نمایش ۲ خرگوش در برابر یک روباه قرار می‌گیرند و نگران آن می‌شوند که مبادا او آنها را شکار کند و یا فریب بدهد و اینچنین عبور کردن از برابر روباه را همینطور به تعویق می‌اندازند. «جبر و احتمال» به ترس‌هایی می‌پردازد که واقعاً وجود ندارند اما ذهن ما را تسخیر کرده‌اند.

خانی با اشاره به دیگر منابع اقتباسی‌اش عنوان کرد: برای اینکه این اتفاق کامل‌تر بشود سعی کردم تا تنها روی این متن باقی نمانم و در تولید این اثر از فیلم کوتاه «نان و کوچه» ساخته عباس کیارستمی، داستان کوتاه «انتری که لوطی‌اش مرده بود» نوشته صادق چوبک و نیز از ادبیات امیل زولا و ناتورالیسمی که در آن ویژگی‌های غریزی انسان چه در ترس، چه در عشق و دروغ از خود او جلوتر حرکت می‌کند، استفاده کردم. در طراحی و اجرا نیز سینمای آکیرا کوروساوا کارگردان ژاپنی و فیلم «دارجلینگ محدود» ساخته وس اندرسون برای من الهام‌بخش بودند. وقتی تمرین‌ها شروع شد، افرادی چون حمید پورآذری و خود محمد مساوات از کار ما استقبال کردند و به کمک ما آمدند. فکر می‌کنم که این نمایش می‌تواند برای ۴۰ دقیقه فضای جالبی را طراحی کند.

روایتی از ترس و تسلیم و جبر؛ همه اعضای این نمایش دهه هشتادی‌ هستند

روایتی از تسلیم شدن در برابر جبر

این کارگردان و بازیگر جوان تئاتر در رابطه با پیوند این نمایش با مقوله ترس اظهار کرد: در این نمایش روباهی که مشخص نیست چه کار دارد و تنها نامش روباه است و همانطور که در همه کتاب‌ها، مثل‌ها و فولکلورهایی چون «کلیله و دمنه» به فریبکاری معروف است در اینجا نیز به نمادی بدل شده که مرتکب سوءتفاهم شده است. این سوءتفاهم تبدیل به یک اتفاق درونی در خرگوش‌ها و کم کم بدل به یک عادت می‌شود. در حالی که انسان دارای قدرت اختیار و تصمیم‌گیری است و می‌تواند با ارتباطی که با درون خودش می‌سازد از وضعیت آزاردهنده رهایی یابد، خیلی از ما به ترس‌هایمان عادت کرده و به آنها خو گرفته‌ایم. وقتی که ذهن ما توانسته است یک اتفاق ترسناک را بسازد، پس می‌تواند آن را کنترل نیز بکند. خرگوش‌های «جبر و احتمال» اما این کار را نمی‌کنند و حتی وقتی دست و پای روباه را می‌بندند هم نمی‌توانند از کنار او عبور کنند و این وضعیت تا جایی پیش می‌رود که «جبر» را می‌پذیرند و خود را تسلیم چرخه غذایی می‌کنند. در حالی که در طول نمایش فرصت‌های بسیاری برای گریز از این سرنوشت شوم داشتند. اینجا جایی است که کم کم ترس به خشونت بدل می‌شود.

وی افزود: میزانسن‌ها در طول اجرا کم کم شکسته می‌شوند و گویی خرگوش‌ها از شدت ترس آرام آرام به هیولا تبدیل می‌شوند و می‌پذیرند که روباه آنان را بخورد. از منظر اتفاق طبیعی فکر نمی‌کنم که ساختن اتمسفر چنین نمایشی سخت باشد بلکه به تصویر کشیدن جزئیات آن چالش بزرگ ما بود. در «نان و کوچه» کیارستمی نیز همین اتفاق رخ می‌دهد. ما به ترس عادت می‌کنیم. برخی ترس‌ها هستند که درونی شده‌اند و ممکن است که دیگر نتوانیم بر آنها غلبه کنیم. این وضعیت در ذهن ما به شکل جبر در می‌آید. فکر می‌کنم تنها احساس و غریزه‌ای که خودش را هنوز نزدیک به انسان نگاه داشته همان ترس است و دیگر چیزهایی مانند عشق کمرنگ‌تر شده‌اند در حالی که ترس هنوز فعالیت خودش را ادامه می‌دهد.

روایتی از ترس و تسلیم و جبر؛ همه اعضای این نمایش دهه هشتادی‌ هستند

گروه جوانی که همه اعضایش دهه هشتادی‌اند

کارگردان نمایش «جبر و احتمال» در پایان با اشاره به تجربه کارگردانی گفت: کارگردانی کار بسیار دشواری است و به تلاش فراوان نیاز دارد. اینکه آنچه از دل متنی یک بعدی در ذهنت ساخته‌ای و تصویر کرده‌ای، به اتفاقی سه بعدی تبدیل کنی و آنچه را در ذهن داری به بازیگران و طراحان صحنه و لباس و گریم منتقل کنی چالش‌های بسیاری دارد و مستلزم تمرین زیاد است. تجربه کارگردانی برای منی که دغدغه بازیگری دارم اتفاق جالبی بود؛ اتفاقی که در آن تماشاگر از طریق من با یک زندگی و روحیه‌ای متفاوت آشنا می‌شد. سعی کردم تا هر حرکت و عمل بازیگر را بر اساس منطق همان کاراکتر شکل دهم. همه اعضای گروه ما جوانانی دهه هشتادی بودند و در کنار گروه بازیگری‌مان تجربه‌های جالبی به دست آوردیم و پیوسته سعی می‌کردیم تا با تماشای فیلم و مستند حیات وحش و خواندن کتاب‌های مختلف به کاراکترها نزدیک‌تر شویم. حسین حسینیان، رامین اکبری، سعید نادری و خیلی‌های دیگر به ما در طی این مسیر کمک کردند و به طور مثال طراحی تنفس خرگوش‌ها که زمان زیادی از ما گرفت حاصل این همکاری بود. کارگردان مدام باید با چشمانش آنالیز کند و بر همه جزئیات نمایش و حرکات بازیگران نظارت داشته باشد.

 به گزارش مهر، نمایش «جبر و احتمال» از آبان امسال در سالن ۳ مجموعه تئاتر لبخند روی صحنه رفته است.

عوامل اصلی این نمایش عبارتند از نویسنده: محمد مساوات، کارگردان: احمدرضا خانی، تهیه‌کنندگان: کوشا نشتایی و احمدرضا خانی و بازیگران: دنیا رجبی‌خواه، مهرشاد نظری و احمدرضا خانی.

در خلاصه داستان این نمایش آمده است: شب است، دو خرگوش در جنگل با روباهی رو به رو می‌شوند و در کمین عبور از کنار او هستند، می‌ترسند…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × 3 =

دکمه بازگشت به بالا