دومین رویداد «تا کتاب»، پنج روایت از سفر، رنج، دانش و طنز در تازه‌های سوره مهر

دومین رویداد «تا کتاب» با هدف معرفی تازه‌ترین آثار انتشارات سوره مهر و ترویج کتاب‌خوانی، عصر یکشنبه در تماشاخانه مهر حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد؛ برنامه‌ای که طی آن پنج نویسنده با رویکرد‌هایی متفاوت، از روایت‌نگاری مستند و تاریخ شفاهی تا داستان طنز و زندگی‌نامه علمی، در برابر مخاطبان ایستاده و پشت‌صحنه خلق آثار خود را بازگو کردند.
دومین رویداد «تا کتاب» با هدف ترویج فرهنگ مطالعه و معرفی آثار تازه منتشر شده انتشارات سوره مهر، در تماشاخانه مهر حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. این برنامه به همت حوزه هنری و با همکاری انتشارات سوره مهر شکل گرفت و میزبان پنج نویسنده بود که تازه‌ترین آثار خود را برای علاقه‌مندان، منتقدان و اصحاب رسانه تشریح کردند.

این رویداد میزبان کتاب‌های «عطر فلفل» نوشته محمدعلی جعفری، «روی ماه دی» به قلم سیده‌مریم گلچمن، «مغلامحسین مصاحب» نوشته صادق حجتی، «مسافران» اثر فاطمه بهبودی و «لنگ گرمابه آغامحمدخان قاجار» اثر مصطفی محمدی بود.

کتاب «مسافران»، روایتی عاشقانه از خانواده‌ای مهاجر

در بخش نخست نشست، فاطمه بهبودی به معرفی کتاب «مسافران» پرداخت؛ اثری از مجموعه خاطرات شفاهی که به روایت زندگی شیخ صلاح عسگرپور می‌پردازد؛ مردی از نسل معاودین عراقی که سال‌ها از خانه و شهر خود دور مانده، اما ریشه‌هایش هرگز از او جدا نشده است. بهبودی در این باره توضیح داد: جرقه این کتاب در پاییز ۱۳۹۳ زده شد؛ زمانی که مشغول انجام مصاحبه‌، پژوهش‌ و نگارش کتاب پوتین قرمزها بودم. در آن دوره بارها نام «شیخ صلاح» را شنیده بودم. شخصیتی متولد کربلا، با سابقه‌ای در ارتش عراق، اما در عین حال، یکی از نیروهای فعال واحد اطلاعات عملیات قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص) در دوران دفاع مقدس. همین تضاد ظاهری برای من تبدیل به یک سؤال جدی شد، چطور ممکن است یک عراقی، آن‌هم با سابقه نظامی، دوشادوش رزمندگان ایرانی بجنگد؟

وی ادامه داد: سال‌ها طول کشید تا شرایط نخستین دیدار فراهم شود؛ دیداری که نقطه دگرگونی نگاه من بود و تمام تصوراتی که براساس شنیده‌ها ساخته بودم، در همان ملاقات اول فرو ریخت. انتظار داشتم با چهره‌ای سخت‌گیر، نظامی و پرهيبت روبه‌رو شوم، اما مردی آرام، کم‌حرف و فروتن را دیدم؛ انسانی که بیشتر شبیه یک پدر مهربان بود تا یک نیروی عملیات‌های سخت جنگ. همین تفاوت باعث شد در کارم مسمم تر شده و ادامه گفت و گوها به نگارش کتاب برسد.

نویسنده کتاب مسافران درباره روایت زندگی شخصی آقای عسگرپور در کتاب گفت: در جریان دیدارها متوجه شدم او و خانواده‌اش از معاودین بوده‌اند و ماجرای خروجشان از عراق داستانی پر فراز و نشیب داشته است. در یکی از جلسات درباره همسر او پرسیدم و متوجه شدم او نیز از رانده‌شدگان عراق بوده‌ و در زمان جنگ در هتل فجر اهواز؛ یکی از نقاط مهم و کمتر پرداخت‌شده در تاریخ شفاهی جنگ است. جایی که برخی فرماندهان، به دلیل حجم بالای مأموریت‌ها و محرومیت از رفت‌وآمدهای معمول، خانواده‌شان را در آن اسکان می‌دادند تا بتوانند مدت کوتاهی کنارشان باشند؛ سکونت داشته است.

بهبودی افزود: بعد از آن همسر آقای عسگرپور هم به جلسات مصاحبه‌ اضافه شده و بعد تازه‌ای به کتاب داد. این‌جا دیگر فقط از جنگ حرف نمی‌زدیم؛ از زندگی حرف می‌زدیم. از عشق و دلتنگی، از مادرانی که در دل جنگ بچه بزرگ ‌کردند و از زنانی که در فاصله چند کیلومتری خط مقدم، روزمرگی‌هایشان را ادامه ‌دادند. همین قسمت بود که کتاب را از یک روایت صرفاً نظامی جدا کرد.

نویسنده درباره روند پژوهش و نگارش کتاب توضیح داد: فرآیند گفت‌وگوها با شروع همه‌گیری کرونا با چالش‌های جدی روبه‌رو شد. به دلیل محدودیت‌های ناشی از کرونا و ابتلای هر دو راوی به این بیماری و با توجه به عوارض شیمیایی ناشی از جنگ برای شیخ صلاح، این کار حدود دو سال به طول انجامید و در نهایت در سال ۱۴۰۰ تکمیل شد.

چرا «مسافران»؟

فاطمه بهبودی درباره انتخاب عنوان کتاب گفت: نام اثر چندین بار میان «مهاجران» و «مسافران» تغییر کرد. اما در نهایت، «مسافران» را مناسب‌تر دانستم.

نویسنده تشریح کرد: مهاجرت بارِ قطعیت دارد؛ انگار رفتنی که بازگشتی ندارد. اما سفر، اقامت موقتی است؛ مسافر همیشه نگاهی به پشت سر دارد و دل‌بسته بازگشت است. زندگی شیخ صلاح و خانواده‌اش، تماماً نشانه‌های این حس را داشت. آن‌ها ترک وطن کرده بودند، اما وطن هیچ‌وقت رهایشان نکرده بود.

او ادامه داد: آقای عسگرپور اکنون در عراق زندگی می‌کنند؛ جایی که سال‌ها از آن دور بوده‌اند. شاید همین رفت‌وآمد میان دو سرزمین، بهترین تصویر از معنای حقیقی مسافر بودن باشد.

تأکید بر نقش مصاحب در ریاضیات ایران

در ادامه نشست، مهدی صالحی، مدیر مؤسسه ویراستاران، با نگاهی تحسین‌آمیز به کتاب «غلامحسین مصاحب»، آن را نخستین تلاش جامع و قابل‌دسترس برای معرفی این چهره ماندگار علمی به عموم مردم دانست. او با تأکید بر اهمیت کار نویسنده، گفت: کتاب با نثری روان، ساختاری خوش‌خوان و روایتی استوار نوشته شده و از آن دست آثاری است که خواننده به‌راحتی با آن ارتباط برقرار می‌کند و ارزش صرف زمان کافی برای مطالعه‌اش را دارد.

صالحی با بیان اینکه جامعه امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند الگوهایی با منش اخلاقی، ذهنیت علمی و نگاه فرهنگی چون مصاحب است، افزود: شایسته است مسئولان فرهنگی با برگزاری پویش‌های کتاب‌خوانی، فرصت آشنایی گسترده‌تر مردم با این اثر را فراهم کنند؛ چراکه مطالعه آن ابعاد کمترشناخته‌شده‌ای از تربیت، رفتار و جهان‌بینی مصاحب را روشن می‌کند.

او همچنین به تجربه شخصی خود در هنگام مطالعه کتاب اشاره کرد و گفت: بسیاری از صفحات اثر، خاطرات و دغدغه‌های سال‌های دور او را زنده کرده است.

از نگاه صالحی، یکی از چالش‌های مهم امروز در نوشتار فارسی، فقر جدی در نگارش علمی است؛ حوزه‌ای دشوار و کم‌طرفدار که مصاحب در آن نقشی بنیادین داشته و با نثر علمی دقیق و پاکیزه‌اش دین بزرگی بر گردن زبان فارسی گذاشته است. به باور او، زبان علمی‌ای که مصاحب به کار می‌گرفت، اکنون کمیاب و مهجور شده و اغلب با گونه‌های دیگر زبان آمیخته است.

صالحی در پایان یادآور شد: بزرگ‌ترین خدمت علمی مصاحب، تدوین «دایرة‌المعارف فارسی» است؛ اثری که همچنان از معتبرترین منابع مرجع زبان فارسی به‌شمار می‌آید.

صادق حجتی: مصاحب یکی از ستون‌های علمی ایران است

در ادامه، صادق حجتی، نویسنده کتاب «غلامحسین مصاحب»، با روایت روند شکل‌گیری این اثر، بر اهمیت پرداختن دوباره به چهره‌های علمی و فرهنگی کشور تأکید کرد. او توضیح داد: سال گذشته، پیش از آنکه کتاب چاپ شود، ماکت کتاب را برای ثبت‌نام فرزندم در دبیرستان مصاحب همراه بردم و همان باعث ثبت نام پسرم در دبیرستان شد. این اتفاق ساده، بار دیگر این نکته را برای من روشن کرد که نام‌های ماندگار، در حافظه جمعی ما بر پایه معیارهای مشخص و روشن شکل گرفته‌اند.

حجتی که مقدمه کتاب خود را با نقل‌قولی از خطابه‌های ارسطو آغاز کرده، یادآور شد: معیارهایی که ارسطو برای ستایش یک شخصیت برمی‌شمارد، پیشگامی، کمیابی در انجام یک کار، برتری در یک حوزه، و موفقیت در شرایط دشوار، همگی در کارنامه علمی و فرهنگی غلامحسین مصاحب دیده می‌شود.

نویسنده ادامه داد: او در زمانی که ریاضیات ایران فاصله چشمگیری با جریان علمی جهان داشت، با تدوین مجموعه سه‌جلدی «مقدمه‌ای بر اعداد» تحولی بنیادین ایجاد کرد. افزون بر آن، با بنیان‌گذاری مؤسسه ریاضی دانشگاه تربیت‌معلم، که امروز با نام مؤسسه ریاضی مصاحب شناخته می‌شود، نسلی از دانشجویان و پژوهشگران تربیت کرد که ساختار اصلی ریاضیات نوین کشور را شکل دادند. و البته، اثر سترگ او، «دایرة‌المعارف فارسی»، همچنان یکی از معتبرترین منابع علمی و فرهنگی زبان فارسی است.

حجتی در بخش دیگری از سخنانش به مفهوم «قدردانی» اشاره کرد و گفت: ضرورت پرداختن به شخصیت‌هایی چون مصاحب، تنها بزرگداشت نام آنان نیست؛ بلکه تلاشی است برای شناخت ارزش مسیری که پیموده‌اند.

او با تأسف افزود: بسیاری از دستاوردهای چهره‌های اثرگذار کشور به مرور از یاد می‌رود؛ همان‌گونه که کتابخانه ارزشمند برادران نقش، بنیان‌گذاری‌شده در سال ۱۳۳۵، در دهه هفتاد از میان رفت و امروز تنها نامی از آن باقی مانده است.

حجتی در پایان تأکید کرد: بازخوانی زندگی و کارنامه افرادی چون مصاحب، ضرورتی فرهنگی برای آینده ایران است. به گفته او، این بازشناسی به ما کمک می‌کند نقاط گم‌شده مسیر توسعه علمی و فرهنگی را دوباره بیابیم و از تکرار تجربه‌هایی که پیش‌تر آزموده شده، بی‌نیاز شویم.

روایت سه نسل رنج و ایستادگی در کتاب «روی ماه دی»

در بخشی دیگر سیده‌مریم گلچمن، نویسنده کتاب «روی ماه دی»، نسبت به روند شکل‌گیری این اثر توضیح داد: تیرماه ۱۴۰۱ مجموعه‌ای پیاده‌سازی شده از روایت‌ها به دستم رسید و همان لحظه احساس کردم مسئولیتی سنگین بر دوشش گذاشته شده؛ زیرا یاد سخنان رهبر انقلاب در کنگره شهدای سال ۹۸ افتادم، همان‌جا که فرمودند: چهار شهید برجسته در این منطقه داریم؛ تلاش کنید یاد و خاطره این عزیزان زنده بماند. برای ما نویسندگان بهترین راه زنده نگه داشتن یاد شهدا، نوشتن است.

نویسنده درباره زندگی مادر شهیدان گنجی؛ مادری که روایت زندگی‌اش در هر صفحه کتاب نفس می‌کشید؛ گفت: از همان‌جا شروع به مطالعه زندگی مادر شهیدان گنجی کردم. در گویش بوشهری به پدر گوا، به مادر دی، به خواهر دده و به برادر کوکا می‌گویند. مرضیه تعریف می‌کرد که وقتی ششمین فرزند دختر خانواده به دنیا آمد، هجمه‌ای از طعنه و کنایه وارد خانه‌شان شد. دی‌شان افسرده شد و زندگی مختل گردید. اما مرضیه تلاش می‌کرد تبعیض جنسیتی را از خانه‌شان بردارد؛ تا جایی که پدرش (گوا) می‌گفت: این دختر، به اندازه هفت پسر کار می‌کند.

به گفته گلچمن، مرضیه (مادر شهیدان گنجی) از همان خردسالی شریک رنج خانواده بود؛ گندم درو می‌کرد، چوپانی می‌کرد تا در یازده‌سالگی پدرش را از دست داد و عملاً «مرد خانه» شد. در سیزده‌سالگی ازدواج کرد و ده سال بعد مجبور به مهاجرت به شهری دیگر شد. در طول زندگی با دشواری‌های زیادی روبه‌رو شد. فصل‌هایی از زندگی‌اش به سختی گذشت؛ تا مرز ناتوانی، کتک خوردن و سلب حضانت فرزندانش رفت، اما هرگز دست نیاز به سوی کسی دراز نکرد.

نویسنده کتاب با اشاره به یکی از صحنه‌های درخشان زندگی این مادر گفت: روزی مرضیه مقابل قاضی ایستاد و با صدایی محکم گفت: «اگر نتوانستم بچه‌هایم را بزرگ کنم، من را جلو دادگاه سیمان کنید.» او در گرمای سوزان برازجان، بدون آب و بدون حتی پنکه، شب تا صبح خیاطی می‌کرد تا شکم بچه‌هایش را سیر کند. و در کنار چرخ خیاطی، قلم و دفتر می‌گذاشت تا صادق، فرزندش، کتاب‌های مطهری، نهج‌البلاغه و قرآن بخواند. به این ترتیب، مادر بی‌سواد، به‌واسطه فرزندش باسواد شد.

او ادامه داد: نادر، یکی از فرزندان، در دانشگاه اصفهان روان‌شناسی بالینی خواند و اردشیر، که بعدها صادق نام گرفت، به سفیر فرهنگی ایران در پاکستان تبدیل شد. مادری ساده و بی‌سواد توانست دو فرزند اثرگذار تربیت کند. او در دو سفر به پاکستان و یک سفر به هند کنار صادق بود. با دستان خود داماد و دو نوه‌اش را در خاک گذاشت؛ و این آغاز سومین دوره یتیم‌داری او بود.

گلچمن در بخش دیگری از سخنانش به روند نگارش کتاب اشاره کرد و گفت: درمیان نگارش کتاب، یکبار گفتند کار را باید به نویسنده‌ای پایتخت‌نشین بسپارم. با اینکه ناامید و ناراحت بودم اما با یاد سختی‌های مادر شهیدان گنجی دوباره برخاستم؛ بیشتر خواندم، بیشتر نوشتم و بیشتر یاد گرفتم. تا اینکه یک سال بعد خبر دادند که کتاب برگشته است و دلیلش را «عدم اشراف نویسنده به بوم جنوب» بیان کردند؛ حرفی که از قضا دلم را قرص‌تر کرد.

نویسنده ادمه داد: پس از آن به دیدار مادر شهید رفتم. مادر با صدایی آرام اما استوار گفت: «پنج فرزند شهید داده‌ام. با قلب ۳۰ درصد و ریه ۱۵ درصد، ۶۴ بار با من مصاحبه کرده‌اند. فقط می‌خواهم کتابی بنویسی که خواننده زمین نگذارد. نادر را خوب بنویس؛ او کنار صادق دیده نشده، اما هر دو برای انقلاب زحمت کشیده‌اند.» همین سخنان نقطه آغاز تازه‌ای برای نگارش کتاب شد.

گلچمن درباره مراحل پژوهش توضیح داد: پیش از شروع نگارش، باید بوم جنوب را نفس می‌کشیدم، سبک پوشش، ابزار زندگی، پوشش گیاهی، گویش محلی، لالایی‌ها، ضرب‌المثل‌ها و خاطرات همسایگان را یاد می‌گرفتم. برای درک همه این٬ها وقت گذاشتم و قدم‌به‌قدم پیش رفتم. نگارش کتاب از شهریور ۱۴۰۲ آغاز شد و یک سال بعد، در شهریور ۱۴۰۳ به پایان رسید.

متنی که او روایت کرد، تنها سرگذشت یک مادر نبود؛ تصویر سه نسل مجاهدت بود. مادری سختکوش، فرزندانی مؤثر و نوه‌هایی که نامشان در حماسه جاودانه شد.

سفر پرخطر به بلوچستان پاکستان

در بخش پایانی نشست «تا کتاب»، محمدعلی جعفری، نویسنده کتاب «عطر فلفل» این کتاب را «خودبوم‌نگاره‌ای از سفر به ایالت بلوچستان پاکستان» توصیف کرد، روایتی شنیدنی و تلخ از پشت‌صحنه تألیف اثر خود ارائه داد؛ روایتی که نشان می‌داد شکل‌گیری این کتاب تنها حاصل پژوهش و گفت‌وگو نبود، بلکه گاه با عبور از مرزهای خطر و تجربه لحظاتی بین مرگ و زندگی همراه شده است.

جعفری توضیح داد: شبی که چند پاسگاه در یکی از شهرهای بلوچستان پاکستان هدف حمله قرار گرفته بود، هلیکوپترهای شناسایی مدام بر فراز شهر پرواز می‌کردند و صدای انفجارهای پی‌درپی فضا را پر کرده بود. در آن شرایط، تنها چهار ساعت فرصت داشتم تا از شهر خارج شوم؛ فرصتی محدود که اگر از دست می‌رفت، به تعبیر مردم منطقه «غیب شدن» انتظارم را می‌کشید؛ اصطلاحی که در ادبیات بلوچستان به معنای ربوده یا بازداشت شدن بدون اطلاع خانواده است، وضعیتی که هزاران نفر قربانی آن شده‌اند.

او با یادآوری ورودش به مرز میرجاوه گفت: مأمور مرزی پاسپورتم را گرفت و رفت؛ همان لحظه مردی کت‌وشلواری نزدیک شد و پرسید: «می‌دونی کجا داری می‌ری؟» نگرانی او شبیه هشدار پدری بود که فرزندش را از خطر آگاه می‌کند. با این حال، من تصمیمم را گرفته بودم. حتی کنسول پاکستان در زاهدان هم تأکید کرده بود که زمینی سفر نکنم، اما تصور می‌کردم این شاید آخرین فرصت تجربه چنین سفری باشد.

نویسنده سپس بخش دیگری از خطرات مسیر را شرح داد: ۷۰۰ کیلومتر از میرجاوه تا مقصد را با فردی طی کردم که بعداً فهمید «اسمگلر»، یعنی قاچاقچی، است. در مسیر چندین بار تحت تعقیب قرار گرفتیم، محل اقامتمان را تغییر دادند و حتی شاهد تصادف بودیم.

او ادامه داد: در بخشی از سفر و تجربه اتفاقات مختلف، از شدت نگرانی، به همسرم زنگ زده و خواستم واتساپ نصب کند، زیرا احتمال بازگشت سالمم خیلی کم بود و تنها امیدم این بود که دست‌کم محتوای کارم از بین نرود.

جعفری افزود: پیش از سفر، درباره شهری که مقصدم بود جست‌وجو کرده بودم؛ تنها تصویری که اینترنت نشان می‌داد، شهری بمباران‌شده و ویران بود. با این حال، همان شهر نقطه شروع پیاده‌روی زائران پاکستانی اربعین بود؛ جایی که هزاران نفر از سراسر پاکستان با وجود خطر انفجار، ناامنی و فقدان امکانات، خود را به آن می‌رساندند و تازه از آن‌جا ۷۰۰ کیلومتر سختی دیگر تا مرز میرجاوه در انتظارشان بود. ارتش پاکستان تنها یک اسکورت برای هر چهار اتوبوس می‌گذاشت؛ اتوبوس‌ها صبر می‌کردند تا شمارشان به حدود صد دستگاه برسد و سپس شبانه، در میان بیم و امید، حرکت می‌کردند.

به گزارش دانشجو، او در ادامه با اشاره به حمله‌های مسلحانه در یکی از شهرهای بلوچستان، گفت تنها چهار ساعت فرصت داشته تا از شهر خارج شود توضیح داد: در همان چهار ساعت اضطراب‌آلود، پشت لپ‌تاپ نشسته و همه فایل‌ها، یادداشت‌ها، عکس‌ها و فیلم‌ها را خط‌ به‌خط برای همسرم فرستادم و بلافاصله از روی حافظه پاک کردم؛ بیم آن داشتم که اگر آسیبی به من برسد، هیچ نشانی از کارم باقی نماند. شاید خودم برنمی‌گشتم، اما روایت باید می‌ماند.

در پایان، جعفری تأکید کرد: همین تجربه‌های سخت و روایت‌های صادقانه مردمی که در مسیر ملاقات کرده بود، بخشی اساسی از روح کتاب «عطر فلفل» را شکل داده است.

در میان آثار معرفی‌شده کتاب «لنگ گرمابه آغامحمدخان قاجار» نوشته مصطفی محمدی نیز قرار داشت؛ مجموعه‌ای شامل ۱۳ داستان کوتاه طنز با درون‌مایه‌های اجتماعی که نگاهی انتقادی و شوخ‌طبعانه به رفتارها و موقعیت‌های انسانی و اجتماعی دارد.

دومین رویداد «تا کتاب» بستری فراهم کرد تا تازه‌ترین آثار انتشارات سوره مهر، هر یک با موضوعاتی متفاوت، از روایت‌های حماسی و مستند تا طنز اجتماعی و تحلیل زندگی شخصیت‌های علمی، برای علاقه‌مندان معرفی شود. نقطه مشترک همه این آثار، اتکا به روایت‌های واقعی، تاریخ شفاهی، تجربه‌های شخصی و تلاش برای بازنمایی بخش‌هایی کمتر دیده‌شده از جامعه ایران و منطقه بود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 + 6 =

دکمه بازگشت به بالا