چند نکته برای سرافرازی در روزهای پس از ضرغامی
2. زن خانه دار از خواب برمیخیزد. بعد از آماده کردن صبحانه، بچهها و همسرش را راهی مدرسه میکند. کمی بعد، کارهای روتین خانه آغاز میشود و خب کار روتین، از نامش پیداست که قاتل حوصله است. بنابراین زن خانه دار، در میانه سبزی پاک کردن و برنج آب کشیدن و روشن کردن ماشین رخت شویی، به شدت مایل به سرگرمی به ویژه از طریق تصویر است. تلویزین را روشن میکند. اما هیچ برنامه جذابی برای یک زن خانه دار وجود ندارد.
شبکه یک یا دارد برنامه اقتصادی (حرف حساب) و مستند حیات وحش پخش میکند یا سیمای خانواده که حدود دو دهه است ساختار آن ثابت مانده. مجری پلاتوی به غایت شعاری در مورد زیبا و متفاوت بودن روز جاری و لزوم نگاه امیدوارانه و شروع از نو و… میگوید و سپس نوبت کلاسهای آموزشی فرا میرسد. اشتباه نکنید. آشپزی جذابترین بخش آموزشی سیمای خانواده است. اینجا از کلاس چرم سازی و شیشهگری (باور کنید که نگارنده خود اخیرا شاهد این کلاسهای عجیب تلویزیونی روی آنتن بوده) وجود دارد تا کلاس مانتو دوزی و ساختن گل مصنوعی. انگار که کسی نشسته و ساعتها فکرکرده، آموزش هر چه بیربط به یک زن خانه دار امروزی بوده، در کنداکتور گنجانده است.
شبکه دو: یک مجری با یک کارشناس تربیتی گفتگو میکند. شبکه سه: یا گفتگوی پزشکی پیرامون موضوعی مثل آنژین چرکی غدد لنفاوی بیماران مبتلا به تورم هیپوفیز پخش میکند و یا مسابقه تلویزیونی به سبک دنگ دنگ شاه و با اکابریترین حالت ممکن، چنانکه اگر یک آتاری دستی از مدل ۱۹۹۰ دست بگیرید و مشغولش شوید، به مراتب هیجان بیشتری را تجربه خواهید کرد تا اینکه در این مسابقهها شرکت کنید. شبکه چهار: بررسی فناتیک برساختههای میتولوژیک از دیدگاه شوپنهاور یا چیزی شبیه به آن در برنامه اردیبهشت با زبان کاملا عامیانه! شبکه پنج: هنرنمایی پنگول و چند خاله و عمو و خلاصه دست و جیغ و هورا. شبکه شش که خب انتظاری نیست، شبکه آموزش هم که خب نباید هم جذاب باشد. شبکه هشت هم که کلا که هیچ و بقیه شبکهها هم که تکرار و تکرار و تکرار. البته از حق نگذریم مستندهای راز بقا شبکه حیات وحش (بخوانید شبکه مستند) گاهی اوقات تکراری نیست. در نهایت، زن خانه دار مثل هر روز بعد از کلی چرخاندن شبکهها، ناامید میشود و کنترل از کف مینهد و…
3. تحقیق نکردهام اما مشاهدات پیرامونیام نشان میدهد که ماهواره عموما به سفارش خانمهای خانه دار وارد خانههای ما میشود. درست وقتی مدیران سیما مشغول بستن کنداکتوری جذاب برای ساعت هشت شب به بعد مردمند، عدهای در لندن و دبی و لس آنجلس مشغول پخش نان استاپ سریالهای ترکیهای و کرهای و کلمبیایی و تبلیغ چاقی و لاغری و انواع و اقسام کرمها و طریقه استفاده از گنهای ضد بارداری و «بفرمایید شام» و «چرا که نه» و «من و تو پلاس» ویژه زنان خانه دار هستند. سریالهای این شبکهها همگی دارای قهرمانان زن هستند و بر سه مولفه زیباییهای زنانه چه در آرایش و ظاهر و چه در لباس و خیاطی، حساسیتهای زنانه همچون هوو یا معشوقه داشتن مرد و مثلثهای عشقی و نیز علایق زنانه مثل آشپزی تکیه دارند؛ از خرم سلطان و سیلا و فاطماگل و ثمر گرفته تا ویکتوریا و تاتیانا و آنالیا و اوالونا. جنگها هم که با کاراکترهایی همچون ندا جناب و سالومه با تکیه بر همین سه مولفه شناخته میشوند. و اصلا همین عطش زنان خانه دار است که باعث میشود در ماهوارههای فارسی زبان، طی یک اتفاق عجیب، سریالهای دست چندم ترکیهای از سریالهای تراز اول آمریکایی همچون ۲۴ و نظم و قانون پربینندهتر باشند.
چند روزی است که با تغییر ضرغامی و آمدن مردی که نه با سریال که اتفاقا به واسطه برنامههای غیر نمایشی مشهور شده و درخشیده، امیدها به ابطال دوران سریال سالاری و چیدن کنداکتورها برای ساعت هشت شب به بعد افزایش یافته است. اما آیا سرافراز بزرگترین حفره رسانه تحت اختیارش را کشف خواهد کرد؟ راستش یک اصل رسانهای میگوید اگر میخواهید کاری کنید که یک برنامه را همه در خانه ببینند، کاری کنید که زن خانواده آن برنامه را ببیند.
4. شنبه هشتم بهمن ۱۳۶۷. گزارشگر رادیو به مناسبت شهادت حضرت زهرا (سلامالله علیها) مشغول مصاحبه با مردم در مورد الگوی زن مسلمان است. برنامه زنده است. از دختر خانمی میپرسند الگوی شما کیست؟ میگوید اوشین. گوینده میگوید الگوی شما باید حضرت زهرا (سلامالله علیها) باشد چرا اوشین؟ میگوید: حضرت زهرا (سلامالله علیها) مال ۱۴۰۰ سال پیش است. ما یک الگوی امروزی میخواهیم… حضرت روح الله فردای آن (۹ بهمن ۶۷) روز در واکنش به این ماجرا، طی پیامی رسمی خطاب به محمد هاشمی (رئیس وقت صدا و سیما) شدیدا او را مورد عتاب قرار میدهند. در بخشی از این پیام آمده است: «فردی که این مطلب را پخش کرده است تعزیر و اخراج میگردد و دستاندرکاران آن تعزیر خواهند شد. در صورتی که ثابت شود قصد توهین درکار بوده است، بلاشک فرد توهینکننده محکوم به اعدام است. اگر بار دیگر از این گونه قضایا تکرار گردد، موجب تنبیه و توبیخ و مجازات شدید و جدی مسئولین بالای صدا و سیما خواهد شد. البته در تمامی زمینهها قوه قضاییه اقدام مینماید.» (صحیفه نور ج ۲۱- ص ۲۵۱)
بعد از این پیام چند تن از مسوولان صداوسیما به حبس تعزیری و شلاق محکوم میشوند. اما از آنجا که بنابر اعلام اقای موسوی اردبیلی رییس وقت قوه قضاییه قصد توهین این افراد ثابت نمیشود و از طرفی محمد هاشمی در محضر امام تقصیرات را گردن میگیرد، امام آنها را عفو میکند. جالب اینکه خود امام به روایت حضرت آیت الله خامنهای از بینندگان سریال سالهای دور از خانه بوده است.
5. حاتمی کیا روبروی نادر طالبزاده و دوریین برنامه راز نشسته و دارد اتقلابی صحبت میکند. اینترنت را باز میکنم تا ببینم چه خبر است. باور کردنی نیست. همه ذوق زدهاند. از بزرگترهای پلاس تا جوگیرترها. حرفهای حاتمی کیا مدام دست به دست میشود و هر کسی تحلیل خود را با چاشنی ذوق زدگی منتشر میکند. حتی عدهای هشتگ درست کردهاند با نام سونامی حاتمی کیا. این وسط، احساسی به من میگوید حتی حزب اللهیها هم مدام به قهرمانهای تازه نیاز دارند. قهرمانی در دایره ارزشهای حزب اللهی.
6. آمرلی آزاد میشود. ولی نکته جالبترش این است که در تصاویر اولین نماز جماعت مجاهدین عراقی در خاک آمرلی، حاج قاسم سلیمانی هم به چشم میخورد. خیلی زود بحث پیرامون تصاویر داغ میشود. هر کسی در این ماجرا تحلیلی از کار قاسم سلیمانی دارد، اما یک گروه هستند که تحلیل نمیکنند، دارند افتخار میکنند؛ حزب اللهیها. چند نفری عکس آواتار خود را تغییر دادهاند و به نام حاج قاسم زدهاند. عدهای هم با تعجب و تمسخر جوری که انگار آدم فضایی دیدهاند، به واکنشهای احساسی حزب اللهیها نگاه میکنند. هر چه هست، دوباره این وسط، احساسی به من میگوید حتی حزب اللهیها هم مدام به قهرمانهای تازه نیاز دارند. قهرمانی در دایره ارزشهای حزب اللهی.
7. به میدان انقلاب که میرسم، شلوغی غریب خیابان انقلاب جلب توجه میکند. به سختی سوار تاکسی میشوم اما ترافیک وحشتناک است. توی ماشین متوجه میشوم که شلوغی بابت تشییع پیکر مرتضی پاشایی است. تصمیم میگیرم بقیه راه را پیاده بروم. میخواهم جمعیت را ببینم. هر چه به چهارراه ولیعصر و حافظ نزدیکتر میشوم، میزان شگفتیام بالاتر میرود. جمعیت ورای تصوری است که داشتم. احساسی به من میگوید این مردم به قهرمان نیاز دارند. قهرمانی در دایره ارزشهای خودشان. کسی که برایش دست بزنند و هورا بکشند و گریه کنند. مردمی که سی و اندی سال است تلویزیون و سینمای وطنیشان قهرمان را از آنها دریغ کرده. مختار و حیدر و یاور و حاج کاظم را در این سی و پنج سال فاکتور بگیری، دیگر کدام قهرمان باقی میماند برای مردم؟ کدام قهرمان جز خوانندگان و بازیگران و فوتبالیستها؟ طبیعی است که چنین مردم بیقهرمانی ناگهان از یک خواننده بیحاشیه بیموضع در مسایل سیاسی و دینی و ملی که خوب هم میخواند و مرگ سوزناکی هم داشت. قهرمان بسازند. اما عدهای ترجیح میدهند رفتار جماعت به تشییع آمده را به جای تحلیل، مثل آدم فضاییها عجیب توصیف و حتی ریشخند کنند.
8. ما بر خلاف چیزی که مجریان تلویزیون مدام میگویند، پیش از آنکه ملت قهرمان پروری باشیم، ملت قهرمان پرستی هستیم. مدام برای خودمان قهرمان تعریف میکنیم و پشت سرش راه میافتیم. تاریخ هم این را ثابت کرده. بر خلاف قیامهای عربی چندسال اخیر که رهبر و قهرمانی نداشتند، هرگاه در این مملکت قیام شده آن قیام رهبر و قهرمان داشته. روی جلد دفاتر بچههایمان جدال بر سر این است که اسپایدرمن باشد یا شهید بابایی. حتی دم اتتخابات تا آخرین لحظات قرار نیست رای بدهیم، اما ناگهان طی یک ساعت، قهرمانمان میشود فلان کاندیدا و فردا شب برایش در خیابان جشن پیروزی میگیریم. اصلا در سیاست ایران آدمها را با قهرمانهایشان میشناسند. میگویند فلانی قالیبافی یا جلیلیچی است. تا آنجا که در ایران گفتمانی که قهرمان ندارد، طرفدار هم ندارد. قهرمان نداشته باشی باختی. قهرمانها هم باید در دایره همان ارزشها مدام روزآمد شوند و تغییر کنند. هیچ گفتمانی نمیتواند با یک قهرمان ده سال ترکتازی کند. حتی گفتمان ولایت فقیه هم باید مدام سرباز ولایت به مثابه قهرمان تولید کند. گفتمان ولایت فقیه که جای خود دارد، گفتمان تشیع اگر قهرمانی مثل امام حسین(ع) نداشت، نمیماند. پس باید مدام قهرمانهای جدیدی تولید شوند. این وسط بازندهها کسانی هستند که میایستند و بقیه را بابت قهرمانشان ریشخند میکنند. انگار که دارند از آدم فضاییها حرف میزنند…
9. دریافت شخصیام را از تشر امام میگویم. در دایره گفتمانی انقلاب و اسلام، قهرمان نسازی، اوشین جای حضرت زهرا (سلام الله علیها) الگو میشود. جایگزینی مرتضی پاشایی و آقای مهدوی کنی که دیگر جای خود دارد. البته ممکن است خیلیها صداقت و صراحت آن دختر را در رادیو نداشته باشند، اما توی دلشان… کاش اهمیت قهرمان سازی برای این مردم قهرمان پرست را آقای سرافراز بفهمد. ضرغامی که نفهمید.