نقد کتاب «جرم زمانه‌ساز»؛ ژانگولر به سبک شبه‌روشنفکران

«جرم زمانه‌ساز» آرش آذرپناه با تعابیری مانند رمان سیاسی عاشقانه در محافل ادبی دیده شد ولی بر خلاف تعریف‌هایی که از آن شد اثری شکست خورده و ناقص بود.

این رمان کوتاه نه تنها رمان نبود بلکه شتابزده در صدد بود تا سوژه‌ای که در نوع خودش بکر بود را هدر دهد یعنی نویسنده با کتابش این موضوع را سوزاند و باید منتظر بود تا نویسنده‌ دیگری دست به نوشتن درباره این موضوع بزند. نویسنده به بهانه پرداختن به ماجرای «انقلاب فرهنگی» در سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی نشان داده که هر بدبختی گریبان مردم را گرفته مسببش انقلاب اسلامی بوده و ناکامی‌ها ریشه در این بزرگترین اتفاق سیاسی قرن اخیر دارد.

زبان روایت آرش آذرپناه سخت‌خوان است و بهتر است بگوییم نویسنده با این زبان خواسته ژستی بگیرد ولی قبل از گرفتن ژست یادش رفته برای چه کسی می‌نویسد. این سخت‌خوانی از آنجا ناشی شده که نویسنده خواسته زبانی متفاوت داشته باشد و برای این کار دست به ژانگولری زده که همه را متعجب کرده است او در دم دستی‌ترین حال ممکن جای فعل و فاعل را عوض کرده است. اما باید به این نویسنده که از قضا روزنامه‌نگار نیز هست گفت که دوست نویسنده، روایت باید سر راست و بدون پیچیدگی باشد و فنی‌ترین نویسنده‌های جهان نیز دست به چنین حرکاتی در متنشان نمی‌زنند که شما زده‌اید.

در مورد شخصیت پردازی‌ها و منطق داستان نیز حرفی نزنیم سنگین‌تریم. شخصیت‌هایی که هیچ پرداختی نشدند و نویسنده فقط آنها را کاملا اتفاقی روبروی هم قرار می‌دهد تا یاد آن روزها کنند و در دل درودی! روانه عاملین لباس شخصی تعطیلی دانشگاه‌ها کنند. نویسنده در رعایت منطق داستان نیز اقدامی برای دفاع از خود انجام نداده و تنها همان عاملی که بالا مورد اشاره قرار گرفت مستمسک او برای نگارش داستانش است.

البته بماند که «جرم زمانه ساز» فاقد عنصر قصه‌گویی است و خواننده قصه‌ای نمی‌خواند و حتی نویسنده که مدعی سیاسی نویسی است حتی کمترین اطلاعات سیاسی نیز به خواننده نمی‌دهد و باید عرض کرد که «جرم زمانه ساز» که در بوق رسانه‌های «شبه منورالفکری» شده بود فاقد تمام مولفه‌هایی است که برای آن چاپ شده است.

نویسنده‌ها در روزگار کنونی بر این باورند که صرف پرداختن به سیاست کفایت می‌کند تا تراوشات ذهنی خود را به خورد جامعه ادبی! بدهند در حالی که همین طیف از نویسندگان پیوسته دم از ارزش‌های ادبی می‌زنند و چماق خود راا بر سر نویسنده‌های دیگر می‌کوبند در حالی که خودشان یادشان رفته که برای چه می‌نویسند و آن لذت‌های ادبیات کجای آثار فاخرشان! است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × یک =

دکمه بازگشت به بالا