حمله منافقین شکست خورده حامی ترامپ به پرویز پرستویی و گوهرخیراندیش

در این چند روز مطمئنا ویدئوهایی که در فضای مجازی درمورد پرویز پرستویی پخش شده است و مواجهه او با برخی معترضان و سلطنت‌طلبان در اکران فیلم حبیب احمدزاده در آمریکا را دیده‌اید. نباید این را فراموش کنیم که این جریان شکست‌خورده سیاسی که در خارج از کشور به پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش هتاکی می‌کردند، اولین‌بار نیست که این کار را می‌کنند و قبلا هم هنرمندان ما از این جنس برخوردهای خارج از محدوده هنر و انسانیت را شاهد بودند. چیزی که مشخص است این برخوردها، نشانه‌هایی از یک اعتراض مدنی ندارند و علاوه‌بر اینکه یک شوآف رسانه‌ای است، بیشتر با هدف ایجاد مارپیچ سکوت و هراس هنرمندان از ابراز عقایدشان طراحی می‌شود. گزارش امروز را به این موضوع اختصاص داده‌ایم؛ موضوعی که شاید در رسانه‌های داخلی آنچنان بازخورد نداشت اما رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور به آن پرداختند و درموردش صحبت کردند. این اتفاق از این جهت مهم است که حرف‌های پرویز پرستویی در رسانه‌های خارجی با تقطیع و تحریف همراه بود.

اتفاقی که در آمریکا رقم خورد چه بود؟
فیلم «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بناسان، غول‌چراغ جادو» به کارگردانی حبیب احمدزاده روایتی از صلح و دنیای دور از جنگ است. این فیلم روایتی مستندگونه در قالب دیالوگ‌هایی است که بین غول جنگ و فرشته صلح برقرار می‌شد و به دنیای سیاه آدم‌بزرگ‌هایی انتقاد کرده بود که فاجعه هیروشیما و سردشت را خلق کردند.
این فیلم چند روز پیش قرار بود تا در لس‌آنجلس آمریکا اکران شود و میهمانان این مراسم پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش بودند. اما در همان بدو ورود با کسانی روبه‌رو شدند که به آنها توهین کردند و همان‌طور که در مجموعه ویدئوهای منتشرشده در فضای مجازی مشهود است، با وجود توهین‌هایی که علیه این هنرمندان می‌شود اما گوهر خیراندیش و پرویز پرستویی با یک سعه‌صدر به آنها پاسخ می‌دهند. گوهر خیراندیش در بدو ورود در پاسخ به کسانی که به پرستویی فحاشی می‌کنند، می‌گوید: «همین آقای پرستویی برادرش را در جنگ ایران و عراق به‌خاطر من و شما از دست داد و نباید با او چنین برخورد کرد.»
در داخل سالن نمایش هم یکی از افراد حاضر در سالن بدون توجه به فیلم و موضوع آن خطاب به پرویز پرستویی درمورد وقایع آبان 98 از او بازخواست می‌کند که البته با پاسخ‌های دقیق پرویز پرستویی و همچنین اعتراض دیگر حاضران در مراسم، خودش سالن نمایش را ترک می‌کند.

چه چیزی پرویز پرستویی را پیروز نبرد سالن نمایش کرد؟

پرویز پرستویی سال‌هاست در حوزه بازیگری فعالیت می‌کند. فیلم‌های مختلفی بازی کرده است و کارنامه درخشانی در حوزه بازیگری دارد. او در تمام این سال‌ها علاوه‌بر بازیگری، به دلیل فعالیت‌های اجتماعی‌اش در نقش یک کنشگر اجتماعی هم ظاهر شده است. پرستویی در پرداخت به مسائل و موضع‌گیری‌های رسانه‌ای‌اش قائل به حفظ چهارچوب‌هایی است که همراه با نقد نسبت به دستگاه‌های اجرایی کشور، از اصولی که برای خودش قائل است، عدول نمی‌کند. اتفاقا همین خصوصیت اوست که باعث پیروزی گفته‌های او درمقابل اعتراض مرد داخل سالن نمایش فیلم می‌شود.

کنار مردم بودن

در نشستی که بعد از این فیلم برگزار شد، یکی از کسانی که در این نشست حضور داشت، از پرستویی درمورد آبان 98 سوال کرد و اینکه چرا درکنار مردم قرار نگرفتید، او هم در جواب به این فرد، گفت: «روح همه کسانی که اسم بردید شاد باشد، فکر نکنید که من با این چیزهایی که شما گفتید بیگانه هستم، هر کسی یک سهمی دارد. بنده به‌عنوان هنرمند چیزهایی یاد گرفتم اما برای من طول مبارزه مهم است؛ نه عرض آن.»  کافی است صفحه شخصی پرویز پرستویی در اینستاگرام را نگاه کنید، آلبومی است از حضور او درکنار مردم. او سال‌هاست درکنار گروه‌های مردمی در منطقه سیستان‌و‌بلوچستان حاضر می‌شود و با درد و رنج مردم این منطقه آشناست. او در فروردین 1399 با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش از حضور خودش و رسول خادم در نقطه صفر‌مرزی در اطراف شهرستان زابل برای کمک به مردم سیل‌زده و فقیر استان سیستان‌و‌بلوچستان خبر داد و مردم آن منطقه را غافلگیر کرد.
درکنار مردم بودن، یکی از مهم‌ترین وجوه شخصیتی پرویز پرستویی است و نمی‌توان او را هم‌ردیف سلبریتی‌های برج عاج‌نشین قرار داد. به نظر می‌رسد مرد معترض به پرویز پرستویی، در انتخاب چهره، اشتباه محاسباتی داشته و شاید خودش را نسبت به دیگر فعالیت‌های اجتماعی پرویز پرستویی به نافهمی زده بود.  حضور پرویز پرستویی در بحران‌هایی همچون سیل و زلزله از او یک شخصیت ویژه ساخته است. کمک برای خرید دارو، جمع‌کردن کمک برای خرید خانه برای یک خانواده نیازمند و… ازجمله مواردی است که او به کمک صفحه شخصی‌اش در اینستاگرام، توانسته به مرحله عملیاتی برساند.

منتقدی که مجیزگو  نیست

پرویز پرستویی با تکیه بر چهارچوبی که برای خودش تعریف کرده، نسبت به پدیده‌های پیرامونی خودش نظر دارد و حتی نسبت به خیلی از دستگاه‌های اجرایی داخل کشور نقد می‌کند. طبیعی است که انتقادهای او با مخالفت‌هایی هم همراه باشد اما همان‌طور که در همان سالن نمایش به مردم معترض فریادزن گفت او داخل کشور و درکنار مردمش است و نقد می‌کند. نه اینکه صدایش را بیرون از کشور بلند کند و فریاد بزند. او حد اعتدالی را برای نقد و اعتراض‌کردنش قائل است تا بتواند همیشه این نقد را به‌صورت مستمر ادامه دهد: «لحظه به لحظه دنیای مجازی همانقدر مفید است که ممکن است بسیار هم ضرر داشته باشد، من همیشه صبح که بیدار می‌شوم، روی بند راه می‌روم چون ممکن است در هر چیزی که در فضای مجازی‌ام منتشر می‌کنم، واکنش‌های منفی و مثبت فراوان بگیرم. فکر نکنید که دل شما بیشتر از من برای عزیزانم و مردمم می‌تپد. من جراتم از خیلی از شماها بیشتر است. من دارم آنجا گلویم را پاره می‌کنم. من بابت اینکه اعلام کردم که این افراد شناسنامه ندارند چندین‌بار پاسخگو بودم اما اشکالی ندارد، من انتقادم را در مملکتم انجام می‌دهم. فیلم مارمولک را که بازی کردم و برای بازی در این فیلم افتخار می‌کنم اما در همان زمان در میدان هفت‌تیر می‌خواستند من را با قمه بزنند، همان زمان شما کجا بودید؟»
اینها بخش‌های دیگری از حرف‌های پرستویی است که نشان می‌دهد نسبت به اتفاقات درون کشور بیگانه نیست. او هم کنار مردمش ایستاده و هم اینکه مجیزگوی دستگاه‌های اجرایی داخل کشور نیست و البته می‌داند که تنها راه اصلاح امور کشور همین کنار مردم ماندن و انتقاد کردن بدون هیچ ترس و واهمه‌ای است. واضح است انتقادهای مردی که از لمس مشکلات مردم در نقطه صفر مرزی می‌گوید خیلی فرق دارد با اظهارات فردی که در یک کشور اروپایی، پشت تریبون منتقدان قرار می‌گیرد.

پایبند به اصول است نه حزب باد!

پرویز پرستویی از آن جنس هنرمندانی است که در زندگی‌اش به یک چهارچوب و اصولی پایبند است و سعی دارد از اصولش تخطی نکند.
در همین برنامه در آمریکا، از او می‌پرسند تو با قاسم سلیمانی عکس داری و او در جواب بدون هیچ واهمه‌ای از فریادهای بلند می‌گوید: «شما عقاید خودتان را دارید و من هم عقاید خودم را.» همان زمان گوهر خیراندیش هم در جواب آن فرد می‌گوید: «مادرم، عمه‌ام و بقیه اعضای فامیل همیشه روضه می‌گرفتند و نماز می‌خواندند، اینکه به دموکراسی اعتقاد داشته باشیم اما به عقاید دیگران احترام نگذاریم اصلا درست نیست.»
پرستویی اتفاقا برمبنای همین اصول است که وقتی از او می‌پرسند چرا درمورد آبان 98 نظر نمی‌دهی می‌گوید: «بنده آرزویم این است که در هیچ جای جهان هیچ قطره خونی ریخته نشود، چه آبان 98 در ایران باشد و چه در جنگ اوکراین و چه در هرجای دیگر. شما یک جایی را خواب بودید و حرف‌های من را نشنیدید، مثل خیلی‌هایی که خواب بودند و یک دفعه بنزین گران شد. شما باید بیایید در ایران زندگی بکنید و (از نزدیک با درد مردم آشنا شوید) من به سیستان‌و‌بلوچستان رفتم و درکنار مردمی بودم که برخی از آدم‌ها هویت (شناسنامه) ندارند. منِ پرویز پرستویی و رسول خادم را می‌شناسند اما نه به‌عنوان اینکه یک بازیگر هستم چون اصلا رادیو و تلویزیون ندارند. اما من قرار است سازنده باشم.»
پرویز پرستویی ازجمله دلسوزان ایران بزرگ است و معتقد به اینکه باید از داخل، منشا تغییرات و اصلاح امور باشیم و در مصاحبه‌ای که چند سال پیش داشته، در این‌باره گفته است: «عده‌ای فکر کردند الان که مملکت ما در تحریم و تورم و رکود فرو رفته است تا آنجا که می‌توانیم بزنیم و ببریم. در حرفه خود ما هم همین‌طور شده و احساس می‌کنم واقعا همدیگر را دوست نداریم و به همدیگر وابستگی نداریم، درصورتی‌که من همیشه اعتقادم بر این بوده که از ریز تا درشت‌مان یک خانواده هستیم.»
24 اردیبهشت‌ماه سالگرد شهادت برادر پرستویی است که در جنگ از دستش داد. او هر سال با نوشتن یک دلنوشته یکسان در اینستاگرامش یاد برادرش می‌کند و در همین نوشته هم می‌توانیم نسبت او را با ایران و جان‌دادن برای ایران ببینیم. در یکی از همین دلنوشته‌ها بعد از اینکه از دلتنگی برای برادرش می‌گوید، نوشته است: «امیدم به این بود بعد پایان‌ خدمتت که اومدی تازه بشینیم کلی باهم درد‌دل کنیم و بخندیم و گریه کنیم ولی با رفتنت خنده هم از من گرفته شد ولی به وجودت و به شکل شهادتت که پر از مردانگی و جوانمردی بود، افتخار می‌کنم. تو رفتی و به بچه‌های خط‌مقدم آب و غذا رسوندی ولی خودت برنگشتی. این مرام و معرفتت شد سرلوحه زندگی من و خیلی چیزا رو به من یاد دادی. تا ابد تو قلبمی برادر عزیزم بهروزجان. روح همه شهدا و درگذشتگان شاد و یادشان گرامی باد.»
آژانس شیشه‌ای ازجمله فیلم‌هایی است که او بازی کرده و یاد و خاطره‌اش از ذهن علاقه‌مندان به سینما پاک نمی‌شود. بعد از بازی در این فیلم در گفت‌وگویی از مواجهه با یک جانباز روایت می‌کند و می‌گوید: «برای جشنواره‌ دفاع مقدس در همدان به‌خاطر فیلم آژانس شیشه‌ای قرار بود به من جایزه بدهند. وقتی من رفتم و پا گذاشتم به سینمای همدان، ۱۰ روز بود که آژانس شیشه‌ای آنجا درکنار جشنواره اکران بود. مردم ازدحام کرده بودند و اول وقتی مرا دیدند، خیلی ابراز احساسات کردند. بعدش دیدم از ته سالن یک نفر با دو عصا و با بدبختی دارد به طرف من می‌آید. من هم رفتم طرفش. نیم‌متر مانده بود به او برسم که عصا را انداخت و افتاد توی بغل من. او گریه کرد، من گریه کردم. دم گوشش گفتم، چه‌کار می‌کنی؟ چرا ما را خراب‌مان کردی؟ گفت، من خود عباسم! عباسی که در آژانس شیشه‌ای ترکش توی گلویش هست و می‌خواهد بمیرد. گفتم، یعنی چی خود عباسم؟ گفت فقط اسمم فرق می‌کند. من ترکش توی بدنم هست، کمیسیون پزشکی تشکیل شده، باید بروم لندن، ولی من را نمی‌فرستند. ولی یک اتفاقی در من افتاده. گفتم چی؟ گفت، من درواقع به ضرب و زور قرص و دارو زنده‌ام. وقتی پایم را از خانه می‌گذارم بیرون، نمی‌دانم پنج دقیقه دیگر می‌خورم زمین یا ۱۰ دقیقه‌ دیگر. اصلا امید به برگشت من ندارند. اما این فیلم باعث شد اتفاقی در من بیفتد. مدیر سینما لطف کرده و من را بیرون نمی‌کند. ۱۰ روز است که از صبح می‌آیم سینما و تا شب آژانس شیشه‌ای می‌بینم و این موجب شده من ۱۰ روز داروهایم را قطع کنم. اینجاست که من می‌بینم چه وظایف سنگینی دارم، چه مسئولیت سنگینی‌ است. پس هنر آنقدر وسیع و ژرف است که می‌تواند زندگی یک انسان را نجات دهد.»

این بود تحمل نظر مخالف؟

وقتی مجموعه‌ ویدئوها از مراسم اکران و نشست خبری فیلم «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بُناسان، غول چراغ‌جادو» در شهر لس‌آنجلس را مرور می‌کنیم، کاملا مشخص است که عده‌ای به‌صورت سازماندهی‌شده برای برهم‌زدن و ایجاد تشنج، خودشان را به این مراسم رسانده‌اند. حتی بیرون از سالن نمایش هم عده‌ای منتظر ایستاده‌اند تا هر میهمانی که به داخل یا بیرون از سالن نمایش می‌رود را مورد هجمه و حملات لفظی قرار دهند. این مدل برخوردها که هیچ‌گونه وجه مدنی و انسانی را با خود حمل نمی‌کند و بیشتر براساس یک کینه‌ورزی غیرقابل‌کنترل است، نه‌تنها دامن شخص پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش را می‌گیرد که حتی افرادی همچون اسماعیل منفرد‌زاده آهنگسازی که سال‌ها در خارج از کشور زندگی می‌کند را هم درگیر می‌کند. نکته تامل‌برانگیز ماجرا این است که اکثر قریب به اتفاق این افراد حمله‌کننده گوشی به دست از مدل برخورد خودشان و واکنش طرف مقابل فیلم می‌گیرند. این افراد ظاهرا معترض به وجود همان‌هایی هستند که صفحه‌های شبکه اجتماعی و کامنت‌هایشان پر است از مدعیاتی از فریاد آزادی‌خواهی و احترام به حقوق انسان.
اما آن ‌چیزی که در پس تصاویر بار دیگر به‌طور واضح نشان داده می‌شود، میزان فهم این افراد در پذیرش و گفت‌وگو با «دیگری» است. جماعتی که مدعی ایده حکمرانی است و نسبت به رفتارهای ضددیگری در حکومت انتقاد دارد، خودش در پذیرش نظرات مخالف که نه، حتی در پذیرش نظراتی غیر از نظر خودشان عصبانی و برافروخته می‌شود.
نکته جالب دیگر این اتفاق، مختصاتی است که این چهره‌های درهم‌کشیده به آنجا آمدند. اینها به یک میتینگ ‌سیاسی نیامده‌اند یا اینکه مثل انتخابات خردادماه سال گذشته، جلوی سفارتخانه‌های ایرانی جمع شده باشند و به رای‌دهندگان فحاشی کنند. مختصات حضور و کنش ظاهرا سیاسی‌شان، در یک جلسه تماما فرهنگی است. نمایش فیلمی به نام «داستان‌های هزار و یک روز یا افسانه بُناسان، غول چراغ‌جادو» در شهر لس‌آنجلس که اتفاقا موضوعی ضدجنگ دارد و برای مخاطب نوجوان ساخته شده است. واقعا جای سوال است این‌ جماعتی که با هنرمندانی همچون پرویز پرستویی یا گوهر خیراندیش که کارنامه مشخصی در سینمای ایران دارند، این‌گونه زاویه دارند و برخورد می‌کنند، اگر فرصت پیدا کنند و به خیالات حکمرانی‌شان بر ایران برسند با دیگرانی که نظر مخالف دارند، چه خواهند کرد؟

وقتی «مواجب‌گری» را «کنش‌گری» می‌نامند

با نگاهی به مدل رفتاری این معترضان خارج‌نشین که در پس حرکت مدنی پنهان می‌کنند، متوجه خواهیم شد این‌گونه تهاجمات لفظی بی‌سابقه نیست و می‌توان حدس زد که طراحی و سازماندهی آن وابسته به جریان‌های سیاسی شکست‌خورده باشد. مشابه این مدل برخوردها کاملا در چهارچوب وظایف سازمانی و رسانه‌ای گروهی موسوم به «فرشگرد» تعریف شده است. «فرشگرد» گروهی است که از سوی رضا پهلوی تشکیل شده و از حمایت همه‌جانبه رسانه‌های اپوزیسیون برخوردار است. عمده فعالیت‌های این‌ گروه در فضای‌ مجازی، تعریف می‌شود و نه‌تنها چهره‌های سیاسی ایران را مورد هجمه قرار می‌دهند بلکه توهین و فحاشی علیه سلبریتی‌ها را هم در دستورکار خود قرار داده‌اند. این درحالی است که از چند سال قبل نقد سیستمی دستگاه سلبریتی‌سازی کشور در یک فضای طبیعی و کاملا حرفه‌ای توسط برخی کاربران فضای مجازی انجام می‌شد و می‌توانست نتایج خوبی را رقم بزند اما انتخاب شیوه توهین به جای نقد توسط جماعت فرشگردی باعث شد مسیر نقد سلبریتی به انحراف کشیده شود. یکی از نمونه‌ نقدهای درست به جریان سلبریتی که در قضیه پرونده فساد اقتصادی سریال شهرزاد هم نتایج مهمی را در فضای رسانه داشت، توسط نادر فتوره‌چی طراحی شده بود. او این روزها در فضای مجازی کم‌کار شده است اما فحاشی‌ها و توهین‌های بی‌حد و مرز فرشگردی‌ها باعث شد او در آستانه یک‌سالگی این گروه، در توئیترش بنویسد: «تلاش می‌کنند «ابتذال» را «آزادی» جا بزنند. تلاش می‌کنند «مواجب‌گری» را «کنش‌گری» جا بزنند. تلاش می‌کنند «اصلاح‌طلبی» را پشت نقاب «براندازم» پنهان کنند. تلاش می‌کنند «پرسشگری» را «توهم توطئه» بنامند. آنها سپاهیان وضع موجودند، اما می‌گویند ما راهبران «تغییر» هستیم.»

مخالفت با هرگونه تصویر واقعی از ایران

از زاویه دیگری هم این مدل برخورد‌های تند و تیز رسانه‌ای قابل‌تامل است؛ چون شیوه تهاجم و حملات پی‌درپی این افراد در چهارچوب نظریه رسانه‌ای تحت‌عنوان ایجاد مارپیچ سکوت قابل‌تعریف است تا هنرمندان و چهره‌های هنری نتوانند عقاید و نظرات واقعی‌شان را نسبت به پدیده‌های اطراف خود ابراز کنند.
ضمن اینکه، جماعت مخالف حکومت ایران به کمک رسانه‌های اپوزیسیون، تصویری از دستگاه‌های حاکمیتی و فرهنگی داخل ایران در جهان به نمایش می‌گذارند که نمایش و عرضه محصولات فرهنگی و هنری داخل ایران به ضرر تصویرسازی عمومی آنها تمام می‌شود و مبتنی بر همین دیدگاه سیاسی، این جنس برخوردها را پیش از این با دیگر هنرمندان هم انجام داده‌اند. به‌خاطر همین است که جماعت مخالف حکومت ایران، برنامه‌ها و اجرای هنرمندانی که به خارج از کشور ‌می‌روند را با رفتارهایی خارج از محدوده هنر به هم می‌زنند.
داریوش پیرنیاکان، نوازنده و پژوهشگر موسیقی است که سابقه همراهی با محمدرضا شجریان در کنسرت‌های خارج از کشور داشته است. او خاطرات تکان‌دهنده‌ای از روزهای اجرای کنسرت این هنرمند فقید در کشور سوئد تعریف می‌کند. اجرای این کنسرت‌ها به سال‌های دهه 60 بازمی‌گردد که منافقین به کنسرت‌های شجریان حمله می‌کردند. پیرنیاکان در مستندی با عنوان «از سپیده تا فریاد» در این‌باره گفته است: «ما در سال‌هایی می‌رفتیم کنسرت برگزار می‌کردیم که زمان جنگ بود و بدترین شرایط (هجمه‌های تبلیغاتی) را علیه ایران داشتند. چون بیرون از ایران فکر می‌کردند موسیقی در داخل کشور ممنوع است و مدعی بودند که نمی‌گذارند در ایران موسیقی کار کنند. اجرای این کنسرت‌ها به‌نفع جمهوری اسلامی بود و به خاطر همین بود که چندین برنامه ما را منافقین به هم ریختند و حتی در سوئد نگذاشتند کنسرت اجرا کنیم و دستگاه‌های موسیقی ما را از بین بردند.» حمله به کنسرت‌های محمدرضا شجریان که در ظاهر اعتراض‌های مدنی در کشورهای اروپایی طراحی می‌شد در سال‌هایی بود که صدام شهرهای ایران را بمباران می‌کرد و منافقان در خاک عراق برای صدام پادویی می‌کردند و همکاران رجوی در کشور‌های اروپایی با هنرمندان داخلی می‌جنگیدند.

منبع: فرهیختگان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نه − هفت =

دکمه بازگشت به بالا