وظیفه ما در قبال کودک و نوجوان امروز، مراقبت از زبان فارسی است
میزگرد ادبیات کودک و نوجوان؛

نیمه فروردین تا نیمه اردیبهشت (ماه آوریل)، روزهایی جهانی برای کتاب و کتابخوانی به شمار میآید. سیزدهم فروردین برابر با دوم آوریل، روز جهانی کتاب کودک و تولد هانس کریستین آندرسن، نویسنده صاحبنام ادبیات کودک و نوجوان و سوم اردیبهشت برابر با ۲۳ آوریل، روز جهانی کتاب است. در ایران نیز اهالی کتاب در فروردین ماه برای مهمترین رویداد سالانه، یعنی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران آماده میشوند.
ایرنا، به بهانه روز جهانی کتاب کودک، میزگرد ترجمه و ادبیات کودک و نوجوان را با نگاهی به مجموعه آثار «میراث لورین» که جلد پنجم آن به تازگی توسط نشر افق منتشر شده، میزبانی کرد.
مجموعه «میراث لورین» را پیتاکوس لور بزرگترین حاکم لورین نوشته که این نام مستعار مورد استفاده جیمز فری، جوبی هیوز، نویسندگان اصلی است. این مجموعه هفت جلدی برای نوجوانان و با درونمایه ابرقهرمانانه نوشته شده و در هر جلد از این مجموعه، ماجرای نوجوانهایی روایت میشود که به عنوان «گارد» همراه با «سپان» خود از سیاره لورین به زمین آمدهاند و نجات دهندگان سیارهشان هستند. این کتاب نبرد دو گروه لورینها و موگادوریانها و اتفاقات میان آنها که هر کدام نمادی از روشنایی و تاریکی هستند، را بازگو میکند.
پیمان اسماعیلیان (۱۳۴۲)، مترجم این اثر، از مترجمان و ویراستاران صاحبنام در حوزه کتابهای ادبیات کلاسیک، علمی-تخیلی، فانتزی، ادبیات گمانهزن، نظامی و علم برای همه (Popular Science) که انتشار بیش از ۹۰ عنوان کتاب به عنوان مترجم و بیش از ۵۰ عنوان در مقام ویراستار و سرویراستار را بر عهده داشته و مجموعههایی چون «بنیاد کهکشانی» اثر ایزاک آسیموف، «تاریخ ترسناک» اثر تیری دیری، «ماجراهای نارنیا» اثر سی.اس لوییس و غیره را در کارنامه دارد، یاشار هدایی (۱۳۵۰)، منتقد ادبی، کارشناس ادبیات کودک و نوجوان و فعال حوزه ترویج خواندن که مقالاتی از وی در دو حوزه نقد و ترویج و همچنین ادبیات دینی کودک و نوجوان منتشر شده و فاطمه حیدری، مترجم و عضو باشگاه کتاب افق، حاضران در این میزگرد بودند که در چهار بخش مکتوب و تنظیم شده و بخش اول آن را میخوانید.
برای کتابخوان ایرانی این گونه است که اگر ناشر یا عنوان کتاب برای مخاطب ناآشنا باشد، دیدن نام پیمان اسماعیلیان به عنوان مترجم، انگیزهای برای انتخاب اثر برای مطالعه است، بهویژه با توجه به همکاریتان با ناشرانی چون نشر افق که از پیشتازان حوزه ادبیات کودک و نوجوان هستند، این پرسش پیش آمد که چه شد به سمت ژانر گمانهزن و این مخاطب خاص گرایش پیدا کردید؟
باید جذب کتاب بشوم
اسماعیلیان: برای من، ترجمه هر کتاب از یکجا آغاز میشود؛ اینکه خودم از آن کتاب لذت ببرم. اگر کتابی مرا جذب نکند، هرگز ترجمهاش نمیکنم. انگیزه اصلی من این است که آن لذتی را که از خواندن کتاب بردهام، با دیگران بهویژه کودکان و نوجوانان سهیم شوم.
بگذارید اینطور توضیح بدهم: من زبان انگلیسی، عربی و حتی کمی فرانسوی یاد گرفتم. فقط برای اینکه بتوانم آثاری را بخوانم که در دسترسم نبودند. آن زمان، ترجمههای مناسبی از این آثار به زبان فارسی وجود نداشت. به خودم گفتم: «اگر من میتوانم بخوانم، چرا نوجوانان نسل جدید نتوانند؟» خیلی از آنها فرصت یا امکان یادگیری زبان ندارند، یا در مناطق محروم زندگی میکنند. درست است که امروز با وجود اینترنت، دسترسی بیشتر شده، اما زمانی که من کار را شروع کردم، خبری از اینترنت نبود.
شما واژگان جدیدی خلق میکنید، در کتاب با برخی واژهها مواجه شدم که نگاه خاص شما در آنها بهوضوح مشهود است. مثلاً در صفحه ۳۵ آمده است که «سارا رهبر *هوراکِشهای* تیم بود». چرا از واژهای مانند «تشویقکنندگان» استفاده نکردهاید؟
اسماعیلیان: تصور کنید در یک استادیوم، همه مشغول تشویق هستند؛ اما همه که *هوراکِش* نیستند. در فرهنگ غرب، فردی داریم به نام *Cheerleader*، احتمالاً آن را در فیلمها زیاد دیدهاید؛ افرادی با لباسهای خاص و وسایل ویژه که جمعیت را برای تشویق هدایت میکنند. علت اینکه به آنها cheerleader گفته میشود، همین است. *Cheerleading* در آنجا سنتی جاافتاده است، اما ما معادلی دقیق برای آن نداریم. ما شاید «ممد بوقی» داشته باشیم که بوق میزند، اما آنها بوق نمیزنند؛ میرقصند، میچرخند، حرکات آکروباتیک انجام میدهند و توجه تماشاگران را کاملاً به خود جلب میکنند. بنابراین، ناچار بودم واژهای نو بسازم، در اینجا واژه *هوراکِش* را پیشنهاد دادم.
از نسل جدید هم انتظار میرود به جای استفاده بیرویه از واژگان عامیانه و ناصحیح در شبکههای اجتماعی، اندکی بیشتر به زبان فارسی توجه کنند و از ظرفیتهای آن بهره ببرند. این زبان، زبان کمارزشی نیست. زبانی است که شاید بیش از ۲۵۰۰ سال قدمت و تمدن ما سابقهای پنجهزار ساله دارد. چرا باید آن را کنار بگذاریم، در حالی که اینهمه توانایی در اختیارمان میگذارد؟ در این کتاب و دیگر آثارم، همیشه چنین «واژههای نو» یا اگر بخواهم با ایهام بگویم، «تحفههایی» وجود دارد؛ تحفههایی هم در معنای مثبت و هم در معنای منفی.
وقتی درباره ادبیات کودک و نوجوان صحبت میکنیم، مواجهه نوجوان با واژهای مانند *مردهریگ* بسیار تأملبرانگیز است. ما داریم درباره سیارهای صحبت میکنیم که از بین رفته است و این سیاره میراثهایی دارد که بهتدریج ظاهر میشوند. واژه *مردهریگ* از طرفی مرگ آن سیاره را به ذهن میآورد و از طرفی، به ماهیت سنگی آن شیء درون صندوق اشاره دارد. این نوع انتخاب واژه باعث میشود نوجوان به این فکر کند که چرا دقیقاً این واژه اینجا استفاده شده است.
باید به نسل جوان رشوه بدهیم
در زمینه واژهسازی و نوآوریهای زبانی، ویراستار چقدر برای شما چالش ایجاد کرده؟ میزان همراهی و موافقتش چطور بوده است؟
اسماعیلیان: در این مجموعه، من و ویراستار نهایت هماهنگی را با یکدیگر داشتیم. من خودم در انتشاراتی دیگر مسئولیت سرویراستاری را بر عهده دارم؛ یعنی دقیقاً میدانم ویراستار و سرویراستار در فرآیند نشر چه نقشی دارند، چون خودم آن نقش را بازی میکنم. بنابراین، اگر گاهی بین ما اختلافنظری هم پیش بیاید، هیچ اشکالی ندارد؛ اتفاقاً خیلی هم خوب است. من همیشه از ویرایش شدن کارهایم استقبال میکنم، چون باعث میشود اثرم بهتر دیده شود؛ یعنی تیزیها و زبریهای متن گرفته میشود، کار روانتر و خوشخوانتر میشود و این به نفع من، ناشر و خواننده است؛ در واقع، همه از آن سود میبرند.
البته گاهی بعضی از دوستان ویراستار، متأسفانه نقش خود را اشتباه درک و تصور میکنند معلم یا استاد هستند و وظیفهشان این است که من را «تصحیح» کنند، در حالی که چنین نیست. قرار نیست من را اصلاح کنند؛ نقش آنها این است که کار من را با استانداردهای نشرشان هماهنگ کنند، نه اینکه من را در قالب دیدگاههای خودشان بازآفرینی کنند. یادم هست استاد مهدی حجوانی، جملهای داشت که همیشه در ذهنم مانده. میگفت: «ما باید تا مدتها به نسل امروز رشوه بدهیم تا کتابخوانش کنیم.» منظورش این بود که باید چیزهایی به نسل امروز ارائه دهیم که برایشان جذاب باشد، حتی اگر کمی سطحی یا ضعیف به نظر برسد. این دیدگاه شاید در گذشته قابل قبول بود اما فکر میکنم اگر این نسل قرار بود کتابخوان شود، تا حالا شده بود.
مثلاً همین واژه «مردهریگ» را اگر ویراستار دیگری بود، ممکن بود «میراث» یا «ارثیه» بگذارد. در حالیکه هیچکدام از آن واژهها، بار معنایی و چندلایگی «مردهریگ» را ندارند. مردهریگ هم مفهوم مرگ و هم مفهوم باقیمانده یا یادگار را دارد. اما «ارثیه» چنین ظرفیتی ندارد. وقتی کسی میگوید «ارثیه»، ذهن من مستقیم میرود به پولی که از پدربزرگم به پدرم رسیده. بار فرهنگی و احساسی در «مردهریگ»، اصلاً در «ارثیه» یا «میراث» نیست.
حیدری: یکی از نکاتی که میخواستم به آن اشاره کنم و برایم بسیار جالب بود، همین نوع ترجمه بود. وقتی جلد پنجم کتاب را خواندم، داستان در نقطهای حساس تمام شد و دلم میخواست بدانم بعدش چه اتفاقی میافتد. تصمیم گرفتم جلد بعدی را به زبان اصلی (انگلیسی) بخوانم اما متوجه شدم نمیتوانم؛ چون برای من، ترجمه کتاب بهتنهایی یک اثر مستقل محسوب میشود و اهمیت دارد که حتماً همان ترجمه را بخوانم.
به ویژه همان واژههایی که به آنها اشاره کردید. گاهی هنگام مطالعه کتاب، چند بار یک جمله را میخواندم و با خودم میگفتم واقعاً چطور چنین عبارتی به ذهن مترجم رسیده است؟ مدتی پیش خودم در حال ترجمه کلیپی درباره این کتاب بودم که در آن حتی برای ترجمه نام قدرتها، بسیار جستوجو کردم و فکر کردم که چه واژهای انتخاب کنم که هم فارسی باشد و هم مفهوم را منتقل کند؟ کار بسیار سختی بود و در نهایت از ترجمه بسیاری از آنها صرفنظر کردم و همان واژه اصلی را گذاشتم. اما آقای اسماعیلیان تمام این قدرتها را معادلسازی کرده بودند، آن هم بهگونهای که کاملاً مشخص و قابلفهم بود، یعنی لازم نبود خواننده با بافت داستان آشنا باشد تا متوجه شود که منظور از آن قدرت چیست. این موضوع برای من جذاب بود و لذت خواندن کتاب را چند برابر میکرد.
هدایی: مترجم باید زبان مقصد را بداند، موضوع بسیار مهمی است. شلایرماخر، فیلسوف معروف، جملهای دارد که میگوید: «مترجم باید بتواند دست نویسنده به زبان مبدا را بگیرد و آن را در دست مخاطب به زبان مقصد قرار دهد».
این چطور میتواند اتفاق بیفتد؟ من این موارد را جدا کردهام و من واقعاً حیرت میکنم که چگونه این نوع اصطلاحات در ترجمه آمدهاند، مانند: «دو کلمه مقر بیاد»، «خارشک به جانم افتاد»، «یا حضرت فیل»، «کرک و پر ریختن»، «آب رفته به جو برنمیگردد». اینها همان چیزهایی هستند که باعث میشوند مخاطب که با زبان مقصد میخواند، بتواند همگونی با اثری که میخواند پیدا کند.
نوجوانانی داریم که بهشدت از کتاب خواندن گریزان هستند، و نوجوانانی که شدید علاقهمند به کتابهای چندجلدی و قطور هستند. این گرایشها را نمیتوان فقط با دوگانه تألیف و ترجمه مقایسه کرد. نوع تألیف و نوع ترجمه مهم است. وقتی ترجمهای با پیرنگی جذاب مثل «میراث لورین» و مجموعههای مشابه ارائه میشود، خوانندگان علاقه زیادی به آن پیدا میکنند.
در اساس این کتاب، پیرنگ ماجراجویانه و عنصر تعلیق اهمیت زیادی دارد و عمیقتر استفاده شده است. این نوع تعلیق میتواند توجه هیجانی ایجاد کند اما جنبههای دیگری هم دارد. مثلاً، تعلیق میتواند باعث شود موضوعی مهم در ذهن خواننده باقی بماند. این ارتباط نزدیکی با پیرنگ، موقعیتهای داستانی و روابط علی و معلولی بین شخصیتها دارد. این نوع تعلیق، که تأثیر عمیقتری بر خواننده میگذارد، متفاوت از آن تعلیق سطحی است که معمولاً در سینما و سریالها استفاده میشود.
پایان بخش اول…
منبع: ایرنا