«بامداد خمار»؛ فمینیسم کم‌هزینه و تخریب زن به نام دفاع از او

«بامداد خمار» به‌گونه‌ای ساخته شده که هم بتواند مخاطب روشنفکرنما را راضی کند و هم هیچ خط قرمز جدی‌ای را به چالش نکشد. این تعادل، نشانه شجاعت نیست؛ نشانه محاسبه است.

سریال «بامداد خمار» با ادعایی بزرگ وارد میدان شد: دفاع از زن و نقد سنت. نرگس آبیار تلاش می‌کند اثر خود را در جایگاه روایتی جسورانه از رنج زن در گذشته بنشاند و با این ژست، همدلانه‌ترین واکنش‌ها را از مخاطب امروز بگیرد. اما مسئله اصلی دقیقاً در همین ادعا نهفته است. آیا این سریال واقعاً در حال دفاع از زنانگی است، یا با استفاده از ادبیات فمینیستیِ رایج، پروژه‌ای کم‌هزینه و پرفروش را پیش می‌برد که بیش از هر چیز، به تخریب فهم تاریخی از زن منجر می‌شود؟

مشکل «بامداد خمار» پیش از آنکه روایی باشد، مسئله‌ای معرفتی است. سریال، سنت ایرانی را به شکلی یک‌دست، ایستا و ذاتاً سرکوبگر تصویر می‌کند؛ گویی گذشته هیچ‌گاه امکان معنا، انتخاب یا نقش فعال برای زن نداشته است. این نگاه، نه محصول مطالعه تاریخی است و نه حاصل گفت‌وگو با فرهنگ ایرانی، بلکه نسخه‌ای تکراری از همان فمینیسم رسانه‌ای است که سال‌هاست بدون توجه به تفاوت‌های فرهنگی، به گذشته حمله می‌کند و از این حمله، سرمایه اجتماعی و اقتصادی می‌سازد.

در این چارچوب، زن در «بامداد خمار» نه به‌عنوان یک انسان دارای فهم و اراده، بلکه به‌مثابه سوژه‌ای رنج‌کشیده بازنمایی می‌شود که قرار است با رنجش، پیام اثر را حمل کند. چنین نگاهی، برخلاف ادعاهای سریال، به زن شأن نمی‌دهد. زن وقتی صرفاً در موقعیت تأثر و انفعال نگه داشته می‌شود، از جایگاه انسانی و تاریخی خود تهی می‌گردد. این همان نقطه‌ای است که دفاع ظاهری از زن، به نفی واقعی زنانگی می‌انجامد.

از سوی دیگر، سریال در بازنمایی رابطه زن و مرد، به جای نقد منطق نگاه ابزاری، صرفاً جای ابژه را جابه‌جا می‌کند. مرد به شکلی برجسته و مطابق الگوهای جذابیت معاصر تصویر می‌شود؛ الگویی که هیچ نسبتی با بستر تاریخی روایت ندارد و کاملاً با ذائقه‌ی بصری امروز هماهنگ است. این انتخاب، نه تصادفی است و نه بی‌اهمیت. نتیجه آن است که کل جهان روایی ناچار می‌شود خود را با این تصویر تنظیم کند و زنانگی نیز در نسبت با همین الگوی امروزی تعریف شود.

این جابه‌جایی، نه نقد ساختار قدرت است و نه اصلاح نگاه. وقتی منطق ابژه‌سازی دست‌نخورده باقی می‌ماند، تغییر جایگاه‌ها فقط یک عملیات نمایشی است. در چنین وضعیتی، زن نه رها می‌شود و نه فهمیده؛ فقط به شکلی تازه در همان چرخه تعریف می‌گردد. این دقیقاً همان فمینیسم کم‌هزینه‌ای است که به جای ورود به مسائل ریشه‌ای، به بازی با نشانه‌ها بسنده می‌کند.

نکته مهم‌تر آن است که این نوع روایت، کاملاً با منطق بازار فرهنگی سازگار است. «بامداد خمار» به‌گونه‌ای ساخته شده که هم بتواند مخاطب روشنفکرنما را راضی کند و هم هیچ خط قرمز جدی‌ای را به چالش نکشد. این تعادل، نشانه شجاعت نیست؛ نشانه محاسبه است. سریال می‌داند چگونه با حمله به سنت، دیده شود و هم‌زمان هزینه‌ای نپردازد.

در برابر این نگاه، دفاع از سنت به معنای دفاع از ظلم یا عقب‌ماندگی نیست. سنت ایرانی، برخلاف تصویر ساده‌سازی‌شده‌ی سریال، همواره میدان نقش، معنا و هویت بوده است. زن در این سنت فقط قربانی نبوده، بلکه جایگاه داشته و در ساخت اجتماعی نقش ایفا کرده است. حذف این پیچیدگی، نه به نفع زن است و نه به نفع جامعه.

در نهایت، «بامداد خمار» را باید نمونه‌ای روشن از استفاده‌ی اقتصادی از رنج زنانه دانست. اثری که به نام دفاع از زن ساخته می‌شود، اما در عمل زنانگی را به کالایی رسانه‌ای بدل می‌کند. شاید مهم‌ترین ویژگی این سریال، همین بی‌هزینه بودن آن باشد؛ بی‌هزینه برای سازنده، اما پرهزینه برای فهم زن، سنت و تاریخ./نوبنیاد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × سه =

دکمه بازگشت به بالا